هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

این روزا

+ روزای خوبی دارم. در کل حالم خوبه  اما یه وقتایی بین روز نوسان احساسی زیاد دارم. احساساتی که خیلی هاشو نمی شناسم و  احساساتی که تلخ اند و آزاردهنده. تا خوبم درگیر ماه ام و تا فرصت دست بده بنویسم احساسات خیلی شیرینم فروکش کرده. اونوقت من می مونم و یک دنیای شیرینِ ثبت نشده از دست رفته.


+ مدتهاست میخوام واسه ماه بنویسم چرا نمی رسم؟! وقتی هم میرسم اینقدر فکر تو ذهنمه که ...


+ خسته ام از بس شستم و حالا که تازه فارغ شده بودم باز یک مهمون دیگه رسید و شستن ها باز شروع شد. 


+ از ته ته دلم دعا می کنم؛ امثال زندایی که تو رعایت بهداشت زیادی ریلکس هستند و از نظر من رعایت نمی کنند دیگه هیچوقت نیان خونمون.  روز آخر موقع جمع کردن وسایل زندایی، ماه اک کرم پودرش رو که گذاشته بود از کیف بیرون رو باز کرده بود و لباس خودشو کیف زندایی رو کثیف کرده بود. زندایی طفلی هول کرده بود که لباس ماه کثیف شده ولی من ازش عذرخواهی کردم که ماه کرمش رو ریخته با اینکه ته دلم نگران بودم شلوارک ماه پاک نشه و چون کتون بود جاش هم موند. ازم دستمال خواست که کیفش رو تمیز کنه. یک دستمال سفید و تمیز بهش دادم. رفت داخل دستشویی و وقتی رفتم ببینم کیفش تمیز شده دیدم دستمال رو انداخته داخل روشور توالت. مضطرب نشدم اما چندشم شد. درسته روشور خونه خودم بود اما من به جز یک وقتایی که از سر ناچاری و عجله دستمالی که جلوی ورودی خونه رو باهاش تمیز می کنم امکان نداره چیزی رو داخل روشور بندازم. خودش فهمید کارش درست نبوده و دستمال رو همونطوری تا کرد و گذاشت کنار شیر چون فکر کنم خودش هم نمیدونست چه کار باید بکنه که من چندشم نشه. اون دستمال رو یک بار شستم اما چون یادم میره وایتکس بخرم نتونستم از دستشویی بیارمش بیرون و الان دیگه دارم فکر می کنم بندازم بره


+ اگر بتونم روفرشی ها رو بشورم خیلی عالی میشه. 

نظرات 4 + ارسال نظر
فرزانه سه‌شنبه 18 تیر 1398 ساعت 13:05 http://khaterateroozane4579.blogfa.com

نه راستش من اصلا چنین حساسیت هایی ندارم. یعنی بعضی وقتا شاید یه چیزی از ذهنم بگذره که وای نکنه فلان چیز کثیف باشه اما خیلی سریع با خودم میگم نه بابا بی خیال و ازش میگذرم.
ببخشید اینجوری گفتم اخه یه بار رفته بودم درمانگاه یه خانمی اومده بود سرم بزنه بنده خدا از درد ناله میکرد و هی میگفت غلط کردم انقدر وسواس داشتم . کاش انقدر چیز نمیشستم. کاش با خودم این کارو نکرده بودم الان تمام بدنم درد میکنه . هی به من میگفت تو را خدا شماها مثل من نکنید ، تا جوونید نمیفهمید بعدا میفهمید با خودتون چه کردید
بنده خدا وسواس شدیدش به شستشو به این روز انداخته بودش
ببخش اگه ناراحتت کردم غزل جان . واقعا دنیا ارزش اینو نداره که بخوای انقدر سخت بگیری عزیزم

یعنی ببینی طرف وسایلش روی زمینه و پر از خاک راحت میزاری تو خونت بدون ناراحتی؟
بعضی چیزا شک نیست به یقین داری میبینی

من وقتی کسی چند روزه خونم نمیاد اینقدر بشور بساب ندارم مگر یه موارد خاص مثل وقتی راه آب آشپزخونه زده بود بالا
اون چیزایی که زیادی میشستم خیلی وقته درمان شده

فرزانه دوشنبه 17 تیر 1398 ساعت 21:28

وای اینجوری که خیلی سخته غزل جان
تو را خدا فکر سلامتیت باش
میدونی اگه خدایی نکرده سلامتیت به خطر بیافته دیگه برگشت پذیر نیست
این کارو با خودت نکن دختر
چرا کتابهایی که در مورد مقابله با وسواس هست نمیخونی؟؟


خوندم اما فرصت نداشتم تمرینهاشو با دقت انجام بدم
واقعا هیچ کدوم از اینا که گفتم اذیتت نمی کنه؟

لاندا دوشنبه 17 تیر 1398 ساعت 15:43

درسته که من خیلی وقتا متوجه حساسیتات نمیشم، اما در مورد روشویی خیلی خوب میفهمم اینو. کلا با خیسی جات مشکل دارم. در و دیوار حموم و دستشویی هم واسم غیر قابل تحملن که مثلا دستم یا جایی از بدنم بهش بخوره. تازه از شستن این جاها هم عاجزم.
بعد فکر کن اون روزایی که تازه داشتم جهیزیه میچیدم و تمام وسایل خونه م هم نو بود، خانم داداش که مثلا اومده بود کمک، کاپا رو توی روشویی میشست. واااای. داشتم میمردم از انزجار. تازه پوشکش رو هم میذاشت همون کنار روشویی
هر سری هم که ییلاق میریم من از پوشک این بچه ها خیلی اذیت میشم، همه جا هست
اونم پوشک بچه سه سال و نیمه که رسما آدم بزرگه دیگه

چه خوب که متوجه نمیشی
وای خیسی جات
منم از شستن یک جاهایی عاجزم
حق داشتی والا
آخه مگه سینک رو ازش گرفته بودن؟
من پوشک رو هیچ وقت کنار روشویی نذاشتم
اگر مجبور بودم گذاشتم روی زمین کنار سطل آشغال
خق داری
مرسی که هستی

پارمیس دوشنبه 17 تیر 1398 ساعت 15:35

سلام غزل نازنین
به نظرم حتما باید نزد یک مشاور بری چون واقعا اول از همه خودت و بعد دیگران عذاب می کشند ، هیچ مشکلی نیست اگر ادم حس کنه جایی نیاز به کمک داره و کمک بخواد ، توجیح کردن مسایل دردی را دوا نمی کنه
شستن همه چی بعد از هر مهمون عادی نیست ، خواهش می کنم به خودت کمک کن و برو پیش کسی که بتونه کمکت کنه
با خودت مهربون باش و از راه درست به خودت کمک کن

سلام پارمیس مهربون
با حرفت موافقم
اما موفق نشدم همسر رو متقاعد کنم
شستنی هم اون چیزایی که تو پست بعد گفتم رو شستم
ممنونم از مهربونیت و بودنت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد