هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

حیرانم

چشم دوخته ام به طلایی موهایش که با تابش نور کم جان عصرگاهی خورشید؛ درست مثل طلا برق می زند. این سومین بار است در دو ساعت گذشته که تلاش می کنم بخوابد شاید به کارهایم برسم. دیروز فقط یک زنگ تلفن ساده و نخوابیده بیدار شدن ماه اک با صدایش تمام عصرم را به فنا داد. هوس نوشیدنی گرم بعد از کشک و بادمجان مجبورم می کند بچه به بغل چایی بریزم. هواسم هست که چایی رویمان نریزد. لم می دهم روی کاناپه و نگتهم که می افتد به صورت قرص ماهش، پلکهایش را بسته می بینم و خط سیاه مژه های پیچ و تاب دارش منحنی زیبایی را روی صورتی گلگون صورتش نقش کشیده. سر انگشتهایم را روی هم می کشم و از اینکه بعد از سه ماه تقریبا صاف شده و دیگر زیر نیست ته دلم قنج می رود. با این حال خشکی شان و سیاهی های دور ناخن ها که تاثیر شستن زیاد است؟ ظن‌ام بر کمبود ویتامین هاست... در هر صورت همین ها دلم را به درد می آورد. به یاد دستهای برف و تپل خانم همسایه می افتم که اگر بی ارزش ترین بدلیجات را هم به دستش آویزان کند؛ گرانبهاترین دیده می شود آنقدر که دستهایش زیباست. تصویر استوری اعتماد به نفس اینستا در ذهنم مسجم می شود و منی که با همه داشته ها و نداشته هایم هنوز موفق به افزایش لازم تا تثبیت اش نشده ام.

چشم می دوزم به دهانش که مک می زند و صدای نفس هایش که با فرو دادن شیر بالا و پایین می شود. غرق می شوم در خودم. در خودی که این روزها غریب است. نه غمگین است؛ نه ناراحت. نه مضطرب است نه دلواپس. اما خوشحال هم نیست. نه کسی تلخی کرده و تلخش کرده. نه چیزی بهم ریخته و آشفته اس کرده. این روزها افتاده است روی دور باطل تو عرضه نداری!!! تو مادر خوبی نیستی!!! تو کدبانو نیستی!!! تو ...... 

ماه اک که به خواب می رود روی تخت می گذارمش و خودم!!!... شاید یک حمام گرم متحولم کند


غ‌زل‌واره:

+ دوستی می گفت یکی از عوارض کمبود ویتامین ب همین کاهش سطح خلق است.

+ هم از این بی حوصلگی ها خسته ام. هم دلم نمی آید و توانش نیست که ماه اک را از شیر بگیرم. بهم میگن خیلی لاغر شدم.

+ دست و دلم به نوشتن هم نمی رود

نظرات 11 + ارسال نظر
تبسم پنج‌شنبه 13 دی 1397 ساعت 14:21

سلام عزیزم
من هم کلن دستام لاغرند رگ های برجسته بر عکس صورتم کلی حرص دستامو می خورم البته فقط روزی یکبار کرم می زنم
منم بعضی از موقع ها حوصله هیچ کاری ندارم

سلام
ان شالله همیشه شاد باشید

. چهارشنبه 12 دی 1397 ساعت 01:25

کمکاری تیرویید نداری

تو بارداری و قبلش که نداشتم

بهار شیراز سه‌شنبه 11 دی 1397 ساعت 11:37

یه بچه بیارم شیرش بدم بلکه لاغر بشم

اگر تو بارداری چاق نشی مثل من

هدی دوشنبه 10 دی 1397 ساعت 16:43

حس و حال مشابهی داریم با این تفاوت که نی نی من ٢٠ماه است و کمی بزربزرگتر از ماهک.اگه واسه از شیر گرفتن تصمیمت جدیه تجربه من که ٤-٥روزه اینکارو کردم اینه که بسیار بسیار راحته و مثبت.خیلی راضیم از تصمیمم.و اینکه خیلی بهتر میخوابه و غذا میخوره.حس و حال و کلماتت و عجیب درک میکنم،و سختی روزهای مادرانگیت و میفهمم .

خدا حفظش کنه کوچولوتونو
هنوز جدی نیستم دلم نمیاد
ان شالله برای منم راحت باشه
مادرانگی هات مستدام بانو

شارمین دوشنبه 10 دی 1397 ساعت 14:43 http://Behappy.blog.ir

نه غمگین است؛ نه ناراحت. نه مضطرب است نه دلواپس. اما خوشحال هم نیست


حال منم مدتیه همینه. ولی خودسرزنشی ندارم! فقط نظاره گر زندگی ام =)

شاید هممون داریم به بی سی میرسیم
یه جور سر شدن
چون نداری لحظه هایی رو که کم بیاری از بچه داری و بی حوصله نمیشی برای طفل معصومی که پاره تنت هستش و تو مسئول به دنیا اومدنشی
بالاخره راهشو پیدا می کنم

نسترن دوشنبه 10 دی 1397 ساعت 10:43 http://second-house.blogfa.com/

لاغری خیلی هم خوبه:)

سخت نگیر بخ خودت بانو جان روزی یک یا دوبار داشته هاتون رو بشمارید و شکر کنید خیلی موثره

وجود ماهک بزرگترین دلیل برای خوشحالی و خوشبختی شماست

من کلا لاغرم و دوست دارم لاغر بودنو
منظورم این بود که این لاغری ناشی از یک جور ضعف جسمانیه
میشمرم بخدا
عادت کردم که حتما بشمرم
اما اونو انرژی که از شمردنشون قبلا بند بند وجودم رو تسلیم و سپاسگزار میکرد گم شده

هست مهربونم اما مسئولیت بزرگیه که گاهی دست تنها نمیشه از عهده اش راحت برومد
همسر تو بچه داری همراهم نیست و این منو خیلی خسته می کنه

شیرین دوشنبه 10 دی 1397 ساعت 09:16 http://khateraha95.blogfa.com/

غزل جونم منم اینجوری میشدم گاهی الان نوروبیون خارجی میزنم یکم حالم خوب کرده بهم انرژی داده
ویتامین هم خریدم میخورم سنتری خیلی خوبه یهو گرون شد ولی الان ژریوتیون میخرم 40 تومنه خیلی هم خوبه
امتحان کن خواهری

نوروبیون تزریق میکردی یا میخوردی؟
گفتم ب کمپلکس بخورم هان؟
قیمتش مهم نیست میخوام فقط خالمو خوب کنه همین

فرزانه دوشنبه 10 دی 1397 ساعت 08:52

عزیزم افکار منفی را بریز دور و به خودت روحیه بده

فرزانه جون فکرام منفی نیست کلا
ولی وقتی میبینم دست تنها پس بر نمیام و گاهی بی حوصله میم برای ماه عذاب وجدان میگیرم

ویرگول دوشنبه 10 دی 1397 ساعت 01:46 http://haroz.mihanblog.com

دختر جان دستکش دستت کن. من بدون دستکش امکان نداره کار کنم و صد البته بدون کرم دست هم زنده نمی مونم.
تند تند کرم بزن. حتی شده صد بار در روز. من یه کرم تو شرکت روی می زم یکی تو کیفم و یکی یدونه تو هر کدوم از ماشینها گذاشتم.
حالا که بهتر شدن نسبت به قبل تو هم بهشون بیشتر برس.
می بوسمت مامان کوچولو

ویرگول دستکش دست می کنم از ته دستکش آب میریزه کف آشپزخونه
بعد کلا سختمه خیلی
چقدر مهربونی با دستات
منم زیاد کرم میزنم اما شیردهی هم اوضاع رو بدتر کرده

لیلی یکشنبه 9 دی 1397 ساعت 21:52 http://aparnik5.blogfa.com

مگه میشه کسی با این قدرت اعجاز چیدن و انتخاب کلمات مادر بدی باشه؟! اصلا بدی در قاموس این ادم نیست.حالا تو هر نقشی.شک نکن

قربون محبتت عزیزکم
لیلی چقدر دلم میخواد بیای از خوشحالیات بگی

Mahna یکشنبه 9 دی 1397 ساعت 17:42

من هم هیچ دست و دلم به زندگی نمی رود.

آخ مهناجان نزن این حرفو
باید قشنگیاشو ببینیم
من مشکلم از کنبودای ویتامین و دست تنها بودن زیادمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد