هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

مهمونا اومدن

یک عالم حس خوب رو تجربه کردم

یک مقداری هم حسهای بد

خسته شدم

کمکم کردن

کار کردیم

ماه سرماخورد، آبریزش بینی داشت. عذا نمیخورد

تفریح رفتیم

آب قطع شد

ماه خوب شد

تولد گرفتیم

شادی کردیم

این بار:

مادر زیاد ناخوش بود. خسته تر و سردردای بیشتر :((

خواهرک متفاوت از دفعات قبل، خوش اخلاق تر.

من کم طاقت هم صبورتر و مدیرتر

پدر مادر از همیشه مهربونتر

و همسر همراه تر از همیشه

و ماه ه ه ه از هر زمانی خوشحال تر 

مهمان ها رفتند

سوزن گم شد

از نگرانی گم شدن سوزن انرژی هایمان افت کرد.

کمی گشتیم. جارو زدمبا دست کف را تمیز کردم شاید سوزن پیدا شود اما نبود 

همسر خوابید

ماه به تلافی رفتن مهمانها به من چسبید

من فندق حل کردم

حالا به موحله ای رسیدم که آخرین کلمه بلد نیستم

هواسرد شده و با خواست همسر امشب ماه بین ما می خوابد

خانه مان یخچال شده