هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

cell free DNA

شروع کرد به نوشتن. در حال دادن شرح حال بودم که پرسید چیز جدیدی برایم داری؟ گفتم: "بله نتایج غربالگری". نتیجه را که دید، هر چه نوشته بود را از دفترچه کند و گفت:" حتما آزمایشگاه به‌ات گفته که در یکی از سندرم‌ها ریسک متوسط داری؟" با تعجب گفتم:"نه" باید تعریف کنم که روز گرفتن جواب آزمایش تا چه اندازه حالم خراب بود و خواهرک زحمت گرفتن جواب را کشیده بود و آزمایشگاه گفته بود همه چیز خوب است. برگه ها را کند و گفت یک آزمایش قوی می‌نویسم تا خیالم راحت شود که بچه سالم است. البته کمی گران است. وقتی دیدم قضیه حیاتی است پرسیدم کدام آزمایشگاه بروم؟ گفت:"فقط دنا". 
آنقدر سوال از بد حالی‎هایم ( سردرد، تهوع، سردی، خستگی‌های زود هنگام...)  داشتم که فراموش کردم بگویم خورده‌ام زمین. مولتی ویتامین‌هایم را عوض کرد و برای سه هفته دیگر سونوگرافی نوشت. عکس العمل دکتر در مورد این ریسکِ متوسط آنقدر عادی بود که من هم موضوع را برای خودم پررنگ نکردم و با آرامش از مطب خارج شدم. وقتی برای همسرک ماجرا را تعریف کردم گفت:"اصلا از آزمایشگاه همین الان بپرس اسن آزمایش برای چیست؟" پرسیدم و مسئول آزمایشگاه گفت:"این آزمایش ژنتیک برای تشخیص سلامت بچه است. نیازی نیست ناشتا باشی. هزینه اش یک میلیون و پانصد است و می‌توانی همین حالا آزمایش بدهی". از شنیدن قیمت‌اش متعجب شدم که این چه آزمایشی است؟ فکر کردم 600 یا 700 تومن می‌شود که دکتر گفت کمی گران است. دروغ چرا کمی نگران شدم از جدیت ماجرا. همه اطلاعات را برای همسرک گفتم. اما او قانع نشد. گفت:"خوب اگر در آزمایش جدید هم این سندرم مثبت باشد!؟ " سوال جدید را پرسیدم و مسئول آزمایشگاه گفت:"در آن صورت باید آمنیوسنتز شوی".
اما همسرک همچنان قانع نشده بود و ته ته ماجرا را می‌خواست بداند. سرم به شدت درد می‌کرد و از سوال پیچی های همسرک کلافه شده بودم. با تندی گفتم نمی خواهم ته ته ماجرا را بدانم. نمی خواهم برای چیزی که اتفاق نیفتاده از الان نگران باشم و خودم و بچه طفل معصوم را دچار استرس کنم. همسرک با ناراحتی از تکمیل نشدن دانسته‌هایش خداحافظی کرد. وارد دارو خانه شدم. دکتر اجازه داده بود برای سردرد یک استامینوفن ساده بخورم. بعد از خرید و خوردن استامینوفن و یک کیک دارچینی برای رفع سردی با احساسی سردرگم و مبهم از بیمارستان خارج شدم. سعی کردم فکر نکنم شاید سرم بهتر شود. بین راه بودم که دوباره همسرک زنگ زد و برایش گفتم تا جایی که می دانم اگر سندرم تائید شود دادگاه حکم پایان بارداری را صادر می‌کند. حالا فهمیدی چرا نمی‌خواهم به آخرش فکر کنم؟
شب که رسید جواب آزمایش را نگاه کرد تا بداند کدام سندرم است و به خیال خودش می‌خواست که به من استرس وارد نکند؛ گفت تو برو می‌خواهم سرچ کنم. رفتم در تاریکی تا نور اذیتم نکند که گفت:"نوشته سن مادر با این موضوع ارتباط دارد. حالا هی راه برو بگو تک فرزندی دوست ندارم. ما همین یکی هم سالم باشد از سرمان زیاد است". سعی کردم بی تفاوت بگذرم. به این فکر می‌کردم که استامینوفن هیچ تاثیری در این درد بی پایان نداشت که کمی بعد گفت همین فردا می‌روی آزمایش. اینجا نوشته جوابش دو هفته طول می کشد و فقط تا هفته فلان دادگاه اجازه سقط می‌دهد و من طفلکی با آن همه درد که سعی می‌کردم آرام باشم لبریز استرس شدم. از همسرک بعید بود این رفتار. موقع شام گفت:" همین فردا می‌روی" گفتم:"دکتر تاریخ نسخه را برای چند روز دیگر زده" گفت:" باشه نرو! نرو اصلا! نرو!" مثل این بود که در همه این ماجرا مقصر اول و آخر منم. به قدری با این رفتار دل‌آشوب شدم که حتی نتوانستم شام بخورم. احساسم شبیه حس 3 سال قبل بود. همان روزهایی که خیلی خیلی بد بود و گذشت. کشان کشان تا روی تخت خودم را رساندم و ولو شدم. حالم خیلی خیلی بد بود و بین همان فکرها و احساس‌های تهوع آور، فهمیدم من طاقت اخم و بداخلاقی همسرک را ندارم. تازه فهمیدم بخش اعظم آرامش این روزهای من وابسته به آرامش این روزهای همسرک است. همین اخم کوچک که مقصرش من نبودم، در حد مرگ حالم را بد کرده بود. شام‌اش که تمام شد آمد و انگار که پشیمان شده باشد و دلش برای این همه بدحالی‌ام سوخته باشد دست کشید روی سرم و اشکهای من که انگار منتظر این نوازش بودند، بی اختیار سرازیر شد و بین بغض و هق هق گفتم: "همسر من خیلی ترسیدم. از دکتر همه چیز را نپرسیدم که به این حال و روز نیفتم". صبح روز بعد قبل از رفتن با همه مهربانی‌اش بغلم کرد و گفت:"اصلا نگران نباش. مطمئنم که بچه سالم است. همان روز خودش برو آزمایش" و من کم مانده بود گازش بگیرم و بگویم پس چرا دیشب آن انقلاب را در دلم به پا کردی؟
و هنوز یک لحظه نگرانم یک لحظه آرام. تنها نقطه امیدم بعد از خدا مطالب این تاپیک است که خیالم را کمی راحت کرده است. التماس دعای فراوان دارم. 

غ‌ـزل‌واره:
+الهی خداوند به هر کس فرزندی عطا می‌کند سالم و صالح‌اش را عطا کند.
+ خدایا سپاس که بعد از یک هفته امروز سرم بهتر است
نظرات 16 + ارسال نظر
زهره یکشنبه 17 اردیبهشت 1396 ساعت 16:10 http://berkesabzeman.blogsky.com/

آزمایشی که انجام دادین NIPT هست عزیزم. برای منم نوشت دکترم این آزمایش رو . اما قبلش آزمایش SEQUENTIAL SCREEN خون نوشت که اگر تو این آزمایشم ریسک بالا بود دیگه قطعا برم و و NIPT رو انجام بدم. که خدا رو هزار مرتبه شکر جواب SCREEN خوب بود و کار به NIPT و آمینوسنتز نکشید. البته منم بالافاصله بعد از غربالگری اول دقیقا همون کاری رو کردم که شوهر شما انجام داد. رفتم تو نت سرچ کردم و تا تهش رو خوندم. خدا میدونه چه حالی بودم. خدا میدونه فقط... پیش یه دکتر دیگه هم بردم آزمایشاتم رو و اونم پیشنهاد داد اول SCREEN انجام بدم. به هر حال هر دکتری یه روشی داره و خدا رو هزار بار شکر که خطر رفع شده. آزمایش شما اگرچه هزینه اش بیشتره اما خیلی دقیق تر و مطمئن تر هست . هزینه اش فدای یه تار موی نوزاد تو راه...
میفهممت چه حالی داشتی عزیزم... راستی الان طبیعیه که حسی نداری بهش و نمیتونی باهاش ارتباط برقرار کنی. همه همینطورن. صبر کن از ماه پنج و ششم به بعد که بدنش رو کامل تو سونو گرافی میبینی و تکون هاش شروع میشه اونوقت قربون صدقه هاتم شروع میشه
ماه اخر که هیچی دیگه... رسما دوست داری درش بیاری از تو شیکمت و و دوباره بخوریش...
کامنت قبلیم غلط املایی داشت . لطفا اینو تایید کن و قبلی ها رو پاک کن

بله زهره جان نیفتی هم بهش میگن.
وای وای از اینترنت نگو که همیشه بدترین وضعیتها رو برای هر چیزی شرح داده و من کم ازش نکشیدم چرا واسه بچه چه ثبل از بچه.
راستش دکترای صارم زیاد تو فکر ملاحظات مالی نیستند یه راست میرن سر اصل مطلب.
پدر من هم گفت پیش یک دکتر دیگه هم برو اما همسر مخالف بود. میگفت آژمایشی رو میدیم که خیالمون راحت تره
وای زهره جون دیروز دیدمش قربونش برم. شیمک داشت. دستش، مماخش
نمیدونی چقدر خوب بود
من با همه اینکه هنوز حس خاصی ندارم اما دلم نمیخواد این دوران حالا حالا تمام شه

دخترخوب دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 ساعت 18:44

نگران هیچی نباش.خدا محافظ بچه ات هست

والا ماها اگر امیدمون به خدا نبود تا حالا هزار بار مرده بودیم
سعی می کنم فقط به جنبه مثبت ماجرا فکر کنم
بازهم چشمت روشن بانو

:) یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 ساعت 22:52

سلام خانوم مامان ؛)
الهی دلت همیشه شاد باشه و سلامت باشی خانوم
خداوند اگر آرزویی درتو قرارداده، بدان توانایی آن را در تودیده است به امید رسیدن به آرزوهامون...
التماس دعا

سلام لبخند با وفای من
ممنونم عزیزجان
الهی آمیــــن
محتاجم به دعا گلم.

پری یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 ساعت 13:15 http://mavatorobche.persianblog.ir

عزیزم خیلی به فکرتم.حتما بعد از مشخص شدن نتیجه آزمایش یه پست بذار.دلم روشنه و برات دعا میکنم.

ممنونم پری جانم
حتما خبرتون می کنم
منم دلم روشنه و توکلم به خدا

بهار شیراز یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 ساعت 11:33

همه چی خوب پیش میره...آرام باش جانم آرامممممم

الهی خدا از زبونتون بشنوه بهار عزیزم

ستاره شنبه 2 اردیبهشت 1396 ساعت 23:01 http://setareha65.blogsky.com

عزیزم زودتر بیا یه خبری بده از خودت. نگرانتم و دعا میکنم نی نی سالم باشه

فدای تو ستاره جون
گلم ببخشید که نگرانتون کردم. هنوز جواب نیومده عزیزم
ممنونم که هستی و دعا میکنی خیلی به دعاتون نیاز دارم

آبگینه شنبه 2 اردیبهشت 1396 ساعت 18:03 http://abginehman.blogfa.com

از پنجشنبه تو فکرتم. غزل جان این ریسکا فقط بخاطره سنمون بالا میره وگرنه به احتمال خیلی خیلی زیاد هیچ مشکلی نیس. از این موارد خیلی اطرافم دیدم و خداروشکر هیچ مشکلی نبوده. ان شاالله تو هم هرچی زودتر از نگرانی درمیایی
آزمایش رو دای؟

ممنونم آبگینه عزیزم
میگن از سن سی به بعد معمولا این ریسک مثبته ولی معمولا هیچی نیستش.
خدا رو شکر که هیچی نبوده.
بله گلم دادم منتظر جوابم. بیاد خبرتون می کنم

زن کویر شنبه 2 اردیبهشت 1396 ساعت 09:44 http://zanekavirrr.blogfa.com

انشالا که چیزی نیست. ولی به هر حال این آزمایشات برای جلوگیری از یک عمر پشمانی داده اند. منم زمان بارداری دومم این آزمایش را انجام دادم و هیچی نبود. نگران نباش. نود در صد ترسهای ما هیچ وقت اتفاق نمیفته

ممنونم دوستم
ان شالله که سلامت باشه. خدا رو شکر که از شما هم هیچی نبوده
خدا حفظه کنه بچه هاتونو

نازلی شنبه 2 اردیبهشت 1396 ساعت 09:11

سلام
منم با این پست استرس گرفتم اما اصلا نگران نباش عزیزم
یکی از دوستان منهم این مشکل داشت وب عد ازمایش مشخص شد خداروشکر بچه هیچ مشکلی نداره
استرس از خودت دور کن
دوران بارداری پر هست ازین استرسها
بلاخره الکی که نمیگن بهشت زیر پای مادرانه

سلام نازلی جان
ممنونم که اینقدر همراهمی
راستش به نظرم همون قدیمیا که آزمایش نمی داند آرامش بیشتری داشتند. این آزمایشها الکی همه رو نگران می کنه
ان شالله که بچه های همه مادرها همیشه سالم باشن

نوشین شنبه 2 اردیبهشت 1396 ساعت 08:48 http://nooshnameh.blogfa.com

غزل جان چه روزهای پر استرسی را میگذرونی.

الهی...
به امید خدا بچه ات هم سالمه و جای هیچگونه نگرانی نیست و صحیح و سالم به آغوشت میاد.

خدا رو شکر همه سعی می کنند آروم باشن که من هم بهم نریزم.
خانواده همسر خصوصا مامانش استرسی اند که من بهشون نگفتم اصلا

الهی بچه همه مادرها صحیح و سالم بیاد توی بغلشون
ان شالله قسمت خودت بانو

شارمین جمعه 1 اردیبهشت 1396 ساعت 16:36 http://behappy.blog.ir

سلام
عزیزم ان شالله که مشکلی نیست. توکل به خدا

سلام شارمین جان
ان شالله

رافائل جمعه 1 اردیبهشت 1396 ساعت 07:08 http://raphaeletanha.blogsky.com

عزیزم توکلت به خدا باشه. ان شاءالله که هیچی نیست و همه چیز روبه راهه و جواب آزمایش هم خیالت رو راحت میکنه. آروم باش عزیزم.

مرسی رافائل عزیزم. ان شالله

:) پنج‌شنبه 31 فروردین 1396 ساعت 19:48

دعایت میکنم هر شب به عطر میخک و مریم
الهی در دلت هرگز نباشه غصه و ماتم

احوال خانوم؟ التماس دعا دارم...

خدا رو شکر بهترم
واقعا محتاج دعات هستم گلم

منم دعاگوی تک تکتون هستم اگر خدا قبول کنه
شما چطوری لبخند جانم؟

مرضیه پنج‌شنبه 31 فروردین 1396 ساعت 13:18 http://because-ramshm.blogfa.com/http://

انشالله بلا دور است غزل بانو:)تا خدا رو داری غم نظاری

الهی آمیـــن
دقیقا مرضیه جان همه امید ما خداست

آبگینه چهارشنبه 30 فروردین 1396 ساعت 21:19 http://abginehman.blogfa.com

نمیتونم بگم غصه نخور چون هر چیزه کوچیکه مربوط به نی نی خودم رو بهم میریزه
ولی اگه پستای قبلیم رو خونده باشی گفتم خواهرم که ۳۸سالش بود یکی از ریسکاش بالا بود و همون روز بهش گفتن باید آمینوسنتز بشی. الحمدالله بعد این آزمایش گفتن هیچ مشکلی نیس و نی نی اش الان تو بغلشه
دخترعموم۴۰سالش بود و باردار شد همون اول دکترش فرستادش آزمایشگاه نیلو واسه آزمایش نیفتی. خداروشکر بچه اونم سالم بود.
اینا همش واسه اطمینان خاطره
اصلا به دلت بد راه نده. من مطمئنم نی نی سالمه
ما واسش دعا میکنیم. تو هم یه نذر واسه بچه های محک کن تا دل خود و همسرت شاد بشه

من خیلی تلاش کردم آروم باشم و خدا یک جور ویژه کمکم کرده این مدت. فقط خدا ...
ان شالله تو راهی های همه مادرها سالم باشند و خوش قدم و صالح
محتاج دعاتونم گلم

مینا چهارشنبه 30 فروردین 1396 ساعت 19:25 http://posiiiitive-enerrrgy.blog.ir

عزیزم دکترا زیادی شلوغش میکنن ...
این آزمایش رو هم با توجه به اینکه تاکید کرده روی یه آزمایشگاه خاص شک نکن بی خود نوشته ...
معمولا اینا برا هم نون درس مبکنن به قول دوستی مریض براشون نون دونیه .... بد بهدلت نیار هر چی پیش بیاد خیره

راستش عکس العمل دکتر خیلی معمولی بود و هیچ توضیحی نداد.
ولی خوب آدم نگران میشه به خصوص با رفتاری که همسرک داشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد