امروز پدر عزیزتر از جانم عمل میشوند. هنوز در اتاق انتظار کنار اتاق عمل چشم به راه نشسته اند و مثل همیشه من دور از آنها یک گوشه خانه نشسته ام و از ته دلم دعا میخوانم که همه چیز به خیر و سلامتی تمام شود.
غـزلواره:
+ دلم میخواست کنار مادرک بودم و همراهش اما قسمت از خواست دل ما قویتر بوده است
+ خدا را سپاس بیکران که خانوادهام در کنار پدرک هستند و با همه دلنگرانیهایم ته دلم امن است که اگر من نیستم بقیه هستند
+ چقدر قلمم از شور و حال افتاده. هر روز افکارش را مرور میکند اما نمیدانم پیر شده یا مریض! نمی نویسد :)