هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

توصیه اکید به خانمهای متاهل

تصمیم داشتم ننویسم تا یک ماه سپاس گزاری تمام شود اما امروز باید حرف بزنم. 

چند روزیست همسرک درگیر رسیدگی به سیستم گرمایشی ساختمان است. امروز آقایی زنگ را زد که فلان وسیله را برایتان آورده ام و هزینه اش فلان تومن می شود. همسرک تقریبا من را در جریان کارها گذاشته بود اما نه در حد اینکه بدانم در این موقعیت چه باید بکنم. حالا هرچقدر زنگ می‌زنم جواب نمی‌دهد که نمی‌دهد. این یکی از خصوصیاتش است که وقتهای ضروری چنان آشفته ام می‌کند که قابل توصیف نیست. راستش را بخواهید همیشه فکر می کنم اگر روزی در حال مرگ باشم و زنگ بزنم و همسرک در جلسه باشد، وقتی فرصت پیدا می کند به من زنگ بزند که منِ غریب و تنها مرده باشم. بگذریم. روی میز کمتر از نصف آن مقدار بود و من مجبور بودم بقیه را از جیب مبارکم بدهم. وقتی من با تاخیر زیاد رفتم پایین و آقا وسیله را روی زمین گذاشت و پول را دادم و رفت، جناب همسر زحمت کشیدند زنگ زدند و قضیه را که فهمید چنان مورد توبیخم قرار داد که به شدت عصبانی شدم. 

+ وقتی ده بار زنگ میزنم لابد قضیه اضطراری است. 

- پیام می‌دادی. 

+ از کجا بدانم که تلفن جواب نمیدهی؛ پیامک را جواب میدهی. یک عذرخواهی می کردی و جواب میدادی

- به رئیس بگویم ببخشید تلفن دارم؟ من نگفتم پول همه چیز حتی کرایه را فاکتور کردند و حساب کردیم؟

+ من فقط فهمیدم کرایه حمل وسیله جداست. 

- اصلا کسی زنگ را بزند و بگوید 500 هزارتومن بیار، می‌بری؟  

و من عصبانی فقط گفتم خداحافظ

حالا نمی‌دانم نگران رابطه مان باشم؟ نگران پول از دست رفته ام باشم؟ نگران اعصاب همسرک باشم؟


متاهلانه نوشت:

خانومهای عزیز؛ وقتی دقیقا اطلاعی از اینجور برنامه های همسرتان ندارید؛ شماره همسرتان را به آن آقا بدهید و بگویید من در جریان نیستم با خودشان تماس بگیرید و خودتان را از کل ماجرا بکشید کنار. من فقط دلم نیامد آن آقا معطل شود و فکر کردم پول این آقا از آن قضایا جداست.


نظرات 7 + ارسال نظر
زن متاهل جمعه 10 دی 1395 ساعت 12:28 http://manozendegim1364.persianblog.ir

من اگر جای شما بودم بیشتر نگران پانصد هزارتومن پول زبان بسته بودم که با رنج و سختی گیر آوردم !!!!!!!


خوب منم ناراحت این بودم که حالا پولهایی که از جیبم دادم چی میشه

ولی خارج از شوخی نگرانی پولها یک طرف سادگی کردنم یک طرف که هر دو حالم را بد بهم ریخته بود

آبگینه چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 10:22 http://abginehman.blogfa.com

ای بابا
قبله خوندن این پست اگه منم تو موقعیت تو بودم همینکارو میکردم. ولی از این به بعد کلا خودم رو از این قضایا کنار میکشم و دلم هم نمیسوزه که کسی معطل بشه
غصه نخور همه ما از این دست تجربه ها زیاد داریم

پس تو هم مثل منی
خوب کاری می کنی. لاقل دعوا میشه از دست خودمون ناراحت نمیشیم که پول دادیم یا کار دیگه ای کردیم
فقط کسی رو راه ندادیم

دختر خوب چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 06:51

اگه شوهر من بود چه پولو میدادم چه نمیدادم دعوا داشتم که چرا خودت عقلتو به کار نمیندازی و نمیدونی چه کار بکنی

معمولا اینطوریه
زیاد ربطی به شوهر تو نداره
مردا همشون تقریبا اینطوری اند. شدتش فرق میکنه

مینا سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 20:23

آخی عزیزززم غصه نخور پیش میاد

خوبم مینا جون.
خیلی بهتر شدم
مرسی که هستی

ستاره سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 18:26 http://setareha65.blogsky.com

اشکالی نداره غزل جون، تو امروز بهای یک تجربه رو پرداختی، و خدا رو شکر که این بها فقط مالی بود، در عوض مطمئنم دیگه هیچوقت چنین کاری رو تکرار نمیکنی، منم زیاد اشتباه میکنم ولی بعدش به خودم میگم یادگیری این تجربه میتونست بهای سنگین تری برام داشته باشه، مطمئن باش همسرت هم چیزی نمیگه، نگران نباش

بله ستاره جون. خدا رو شکر که بهای این تجربه مالی بود. منم خدا رو شکر میکنم اما تنهایی و اون یک مورد خیلی بهم فشار وارد کرده بود. همسرک که اونطوری شروع کرد به غر زدن از کوره در رفتم. تازه بعد مدتها یک کم هم گریه کردم ، بعد حرفای تو و رافائل یه کم آرومم کرد. رفتم حمام و همسرک رسید. یه کم دیگه غر زد اما الان حالم خیلی خیلی بهتره
مرسی که هستی
مرسی که باهام حرف زدی دوستم. حالم بهتر میشه وقتی با هر کدومتون حرف میزنم

ستاره سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 17:38 http://setareha65.blogsky.com

عزیزم من یکبار تو همچین شرایطی قرار گرفتم البته چیزی خریده بودیم که قرار بود برای نصبش قبل از اومدن اطلاع بدن ولی یهویی اومدن خونه و همسر من هم مثل همه آقایان و همسر شما در چنین مواقعی گوشیش رو جواب نمیده. من هم اونا رو راه ندادم داخل خونه. حالا بماند که وقتی همسر اومد خونه چه طوفانی به پا کردم

کاش منم میگفتم بعدن بیا همسرم نیست
البته این وسیله برای خونه ما نبود. باید میذاشت تو پارکینگ. منم واسه نصب وسای داخل خونه همسر نباشه راه نمیدم کسی رو
طوفان به پا کردن پیش کشم
کاش گفته بودم برو بعدن بیا یا بمون تا همسرم زنگ بزنه

رافائل سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 17:34 http://raphaeletanha.blogsky.com

نگران نباش برای همه از این اتفاق ها پیش میاد. آدم همیشه چوب دلنازکیش رو میخوره.

همش فکر میکنم نباید دیگران رو علاف کنم. الکی دلم سوخت براشو فکر کردم خیلی هم کار خوبی کردم
به قدری آشفته ام که نگو. فکر کن تو وضعیت هورمونی هم باشی
من آدم گریه عویی نیستم. اما کلی گریه کردم عصری از برخورد همسر. از اشتباه خودم. از دلم که گرفته. از تنهاییم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد