همچنان سرم بسیار شلوغ است. هوا آنقدر سرد است که لباسها را روی هم روی هم میپوشم اما گرم نمیشم. حال روحیام بسیار عالی است اما به قدری در حسرت خوابم که توان نشستن ندارم. همسرک مرا به زور نشانده پای این فایل دوست نداشتنی که ازش خسته شدم و هی میگه یالا تمومش کن. نه اعصاب برای خودش میزاره نه من. خونه گند از سرش در رفته فقط بخاطر حذف این بحثا که کم کار میکنی و کار عقبه و از این حرفا.
هر بار بخاطر این رفتاراش میگم دفعه بعد هیچ نوع همکاری باهاش نمیکنم اما باز دلم میسوزه و قبول میکنم و این چرخه معیوب خدا میداند تا کی ادامه دارد. جا دارد اینجا عنایتی بکنیم به روح آن بنده خدایی که این فایلها را بعد از چند ماه تاخیر به دست ما رساند و یکهو آخر مهر گفت تا آخر آبان فرصت دارید. با این رفتار احمقانه و فشارهای وقت و بی وقتش زندگی ما را دچار تنش کرده و باعث این کمر درد و زانو دردی شده که امانم را میبرد گاهی.
+ محبتتان در این سردی زمستان دلم را بدجور گرم میکند. نظرات تائید شد