هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

مُردم از سرگشتگی فرجام کو

 در درد می‌پیچیدم و در افکاری که یک لحظه متوقف نمی‌شدند؛ چند جمله را پلی بک وار تکرار می‌کردم. خدایا مرا ببخش. خدایا غلط کردم. خدایا توبه می‎کنم. فقط تمام کن این درد را که تمام مرا به مسلخ کشانده است و این بی‌قراری که به ورطه نابودی می‌کشد مرا.




غ ـزل‌واره:

+ اسم این حالم را نمی‌دانم. برزخ است؟ یا تلاش؟ یا پیدا کردن خودم؟ یا آشتی؟ یا توبه؟ یا شروع سپاسگذاری؟ یا ...  هر چه که هست می‌دانم نتیجه خوبی درپایان این وضعیت انتظارم را می‌کشد. کافی‌ست فقط کمی منعطف‌تر باشم و  کمی آسانگیر. پیدا می‌کنم آنچه را گم کرده‌ام و نمی‌دانم چیست

+ حالم دقیقا مثل این ماهی است. دارم همه تلاشم را می‌کنم. باید موفق شوم

+ گاهی حسرتها چه حقیر و پست می‌شوند.

+ التماس دعایم همچنان سر جایش است.

نظرات 1 + ارسال نظر
رافائل شنبه 27 شهریور 1395 ساعت 17:58 http://raphaeletanha.blogsky.com

دعا میکنم هرچه زودتر حالت خوش بشه.

ممنون رافائل عزیز
به دعات محتاجم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد