زندگی رنگی میشود انگار
زندگی زندگی میشود انگار
در میان این همه مشغله و دلتنگی
دل من دوباره زنده میشود انگار
غ ـزل
وقتی با همسرک آشنا شدم؛ همسرک خیلی عادی و ساده حرف میزد. اینقدر لحن صحبتش عادی بودکه با خودم میگفتم: " چرا اینطوری صحبت میکنه؟ یعنی اینقدر بی تفاوتِ؟ روزها میگذشت و بیشتر درگیر رابطهمان بودم تا لحن کلامش. چند ماهی گذشته بود که یک روز متوجه شدم چقدر لحن صحبتش تغییر کرده. سلامهایش شده بود سلاااااااام و احوال پرسیهایش آنقدر دوست داشتنی شده بود، که قند در دلم آب میشد. کم کم یاد گرفته بود و شاید کمی هم خجالتش ریخته بود. حالا بعد از نزدیک 5 سال به نظرم با بهترین لحن دنیا احوالم را میپرسد و من گاهی با هیجان، گاهی با لطافت، گاهی با مسخره بازی های خشن و گاهی در اوج غم، خبردارش میکنم از احوالی که بر من میگذرد. صد البته هست روزهایی هم که دلگیر است و یا احوالی نمیپرسد و یا سرد و بی روح جویای احوالم میشود.
مثل همه زندگیها و آدمها
اوایل آشنایی همه چیز خیلی معمولیست و اغلب هم از سر حجب و خجالت این روند را ادامه میدهند. اما از نظر من وقتی احساسی شکل گرفت، باید پرورشاش داد. بال و پرش داد به هر طریقی که میشود. راستش هرچه بیشتر میگذرد؛ بیشتر متوجه میشوم که چقدر لحن کلام در بهبود روابط زن و شوهری موثر هستند و مهم تر از آن لفظ و نوع صدا زدن یکدیگر است. از نظر من وقت صدا زدن همسر باید از لفظی استفاده شود که بهترین احساس را در وجودت نسبت به او ایجاد کند و به نوعی یادآور نوع نسبت و رابطه شما باشد. حالا اینکه چطور خجالت را کنار بگذارید؛ کمی زمانبر است اما شدنی است.
کسی میگفت رفتار همسرم اینقدر معمولیست که من نمیتوانم جور دیگری باشم. ولی راستش اینها بهانه است. وقتی ما تغییر کنیم اویی که ما را برای زندگی انتخاب کرده هم، تغییر خواهد کرد. این فقط ما نیستیم که طالب عشقیم. مردها گاهی از ما محتاجترند
سلام غزل جان .این پستت مناسب حال و هوای این روزهای زندگی منه .مرسی ازت .
سلام گلبهار جان
خدا رو شکر که مناسب حالته
خواهش میکنم
ان شالله همیشه شاد باشی
چقدررر خوب
کجا رفتی دختر
وبت کو؟