هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

دود می‌کند کسی ...

یکی خاطراتش را دود میکند

یکی دلتنگی هایش را

و دیگری ...

خودش را

بی آنکه حتی سیگاری آتش زده باشد

نسترن وثوقی



بعضی چیزها بدجور در انسان رخنه میکنند و ناخودآگاه زیاد بهشان فکر میکنی. چیزهایی که سر سوزنی هم به ما مربوط نیست و ما در فکرمان انقدر قضیه را مرور میکنیم که ته دلت خالی می‌شود که مبادا چنین روزی برای ما هم هست؟ بعد سعی میکنی به آن موضوع فکر نکنی و ذهنت را به سمت خوبیها منحرف کنی اما باز آن اتفاق نامربوط به ما تکرار میشود ذهن ما را درگیر میکند و میگویی ای کاش یا از اینجا بروند یا تمام کنند این قایله گیس و گیس کشی وقت و بی وقت را.

اولین بار که دیدمش به نظرم بانویی قد بلند و خوش اندام زیبا بود و همسرش هم مردی خوش تیپ و خوش چهره. تا اینکه یک نیمه شب خیلی سرد زمستان درست لحظه ای که خواب در حال ربودن چشمانم بود از مهمانی رسیدند. خانوم در بدو ورود به خانه حرفی زد و همزمان با بستن در قائله ای به پا شد و من آیة الکرسی خواندم و آقا رفت و خانه آرام گرفت.  بعد از آن شب روز به روز به تعداد این دعواها افزوده شد. دیگر ظاهرشان شیک نبود. زشت بودند. شاید هم در این چند ماه زشت شده بودند. یک هفته ای هر روز سر موضوعی پیش پا افتاده با همسرک بحثمان میشد. چند روز که گذشت یادم آمد که نکند انرژی منفی فکر کردن به آقا و خانوم زشت همسایه بر ما اثر کرده؟ نکند ما هم داد بزنیم. نکند زشت بشویم؟

برای جمع کردن خوراکی هایی که نباید بیرون از یخچال میماند باید تا دیر وقت بیدار میماندم. از ساعت 1 میشنیدم که هر از گاهی دری محکم به هم میخورد و یک بار هم صدای داد مردی. به کارم ادامه دادم. جدا کردن بازوی مرغها از سینه که مرغ فروش فراموش کرده بود جدایشان کند بعد از یک ساعت و به سختی تمام شد. نوبت به شستن میوه ها شد. از آشپزخانه بیرون آمدم تا میوه ها را بردارم کهمیخکوب شدم. وقتی مرد همسایه خانومش را میزد؛  وقتی خانوم همسایه تمام قدرتش را در صدا و کلماتش انداخته بود و زشترین الفاظ جواب کتکهای همسرش را میداد؛ و قتی بچه طفلکی شان جیغ میکشیدو من تند تند برایشان آیة‌الکرسی میخواندم و فوت میکردم که آرام شوند و حالا به فکر رفته‎ام که بگویم همسرک در جلسه مطرح کند که یا از اینجا بروند (مستاجر هستند) و وقت و بی وقت تن همه را نلرزانند یا تمام کنند این قائله ناشایست را.


غ ـزل‌وار:

+ شاد زندگی کنید و پر از عشق. این تنها چیزی است که زندگیتان را از هر طوفانی در امان خواهد گرفت. برای عاشق ماندن هر روز نشانه های دوست داشتن و دوست داشته شدن را مرور کنید. بر زبان بیاورید و در دلتان فریاد بزنید.

زندگیتان سبز شاد و عاشقانه

نظرات 1 + ارسال نظر
قیزی سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 09:03

سگ هم این زندگیارو تحمل نمیکنه ، ایشالله خود خدا کمکشون کنه بچه طفل معصوم چه گناهی کرده

خدا کنه
اصلا دلم میگیره یادم میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد