هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

گاهی فقط یک لحظه کافیست

برای ساعت 3:45 بلیط داشتیم. ساعت 2:40، میدان هفت تیر. میگوید 5 دقیقه دیگر میرسم. کمی مانتوها را نگاه میکنم. مدلهای مسخره ای دارند. شاید هم زیاد بد نیستند و این منم که حوصله دیدنشان را ندارم. برمیگردم کنار خیابان. چشم میدوزم به روبرو. بی‌وقفه تاکسی‎ می ایستد و آدم ها با عجله یا آرام پیاده میشوند و می‎روند. کم‌کم عصبی شده‎ام. هیچ کدام مخاطب من نیستند. عجیب است. همیشه خوش قول هست. به خصوص مواقعی که عجله داریم. آن روی غرغرو دارد نهیب میزند یالا زنگ بزن بگو مگر نمیدانی عجله داریم. مگر زودتر زنگ نزدم پس کجایی؟ اما منطقم میگوید حتما کاری پیش آمده. بین جنگ آرامش و فشار عصبی زنگ میزنم و میپرسم کجایی؟ وسط خیابان میبینمش. با خنده دست میدهم و خوشحالم از آمدنش. از اینکه قرار است همسفر باشیم دل توی دلم نیست. با آرامش و خنده میپرسم چرا دیر آمدی؟

میگوید مصدوم شدم. وقتی قبل از رسیدن به هفت تیر زنگ زدی که بزنم بیرون، با عجله بلند شدم. نمیدانم چی شد که ناخن شصت پایم از وسط برگشت. تا با عجله پانسمان کنم و حرکت کنم دیر شد. ته دلم لبریز از رضایت قلبی است که قضاوت اشتباه نکردم، که آرامشم را حفظ کردم، که با یک رفتار اشتباه ارزش خودم را از بین نبردم، که دل همسرک را نشکستم، که یک بار هم شده بر آن روی غرغروی بداخلاق غلبه کردم، که حالا هنوز هم وقت زیادی باقیمانده و 1 ساعت برای رفتن به آرژانتین و نماز و ناهار کافیست. که من با همه وجود توانستم علاقه ام را به مهربانترین مرد دنیا ثابت کنم، که دلم آرام است و حرکتی نکردم که تا مدتها عذاب وجدان همنیشنم باشد.




اضافه جات:

1+ کاش کمی فقط کمی صبورتر باشم

نظرات 4 + ارسال نظر
سهیلا دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 09:43 http://fany-rooz-2001.blogsky.com/

صبر تلخه...اما ثمره ش شیرینه
امیدوارم همواره ثمره ی زندگیت سرشار از برکات الهی باشه .
ممنون از حضورت مهربون

تلخ نیست همیشه
سخته

انشالله زندگی شما هم

هدیه یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 15:53

همیشه صبوری نتیجه خوبی میده،به شرطی که طاقت داشته باشیم برای صبوری کردن.

کاش کمی صبور باشیم
من بارها شده دیدم زود عکس العمل نشون دادم و چیزی که فکر میکردم اشتباه بوده
اما انگار آدم نمیشم

شیرین.م یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 14:04

لیلی یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 12:48 http://aparnik5.blogfa.com

واای این صبوری رو اگه منم داشتم خوب بود!
شاد باشی عزیزم

یک نعمت بزرگ لیلی جون
از بس کم صبرم و الکی موقعیتها رو تلخ میکنم اون روز همه تلاشمو برای حفظ آرامشمون کردم
فقط خدا کمکم کرد
از من این صبوری بعید بود
همش دارم دعا میکنم خدا کمکمون کنه که راه درست زندگی کردن رو یاد بگیریم و در همون راه قدم برداریم
که بعد از این همه سال تنهایی و سختی بعد از این رو با احساس خوشبختی زندگی کنیم
نه با تلخی و خراب کردن لحظه هامون
من اینقدر تنهایی کشیدم که حاضرم برای این روزا جونمو فدا کنم لیلی

لیلی دعا کن . از خدا بخواه کمکت کنه. بخصوص تو موقعیتی که هستی دعاهات بصورت ویژه اجابت میشه. موقع زایمان از خدا بخواه زندگیتونو گرم کنه و آرامش بده به هر چهارتاییتون
الانم خیلی دعا کن خیلی تاثیر داره
من هرجا میبینم خودم قادر به کنترل رفتارام نیستم فقط از خدا کمک میخوام و تاثیر داره
امتحان کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد