با یک حال خوب و دلی پر از آرامش می خزم روی تخت که بخوابم. دلم میخواد یک پست مفصل و دلچسب بنویسم ولی دیر وقتِ و خوابالودم. چهارشنبه نوبت دکتر جراح دارم . با این حال عالی ام. خودم رو سپردم به خدا و هر لحظه خدا رو شکر می کنم که باز به نقطه ای رسیدم که میتونم استرس هام رو مدیریت کنم و اجازه ندم فلج کننده باشه.
هیچوقت نتونستم پاییز رو دوست داشته باشم ولی امسال از اومدنش خوشحالم چون آخرین تابستون قرن به من خیلی سخت گذشت. امیدوارم با تغییر فصل حال هممون بِه شود