هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

مادر بی خیال؟!

فکر می کردم  در مقابل بیمار شدن ماه اک، مادر بی خیالی ام. بی خیال از بعد دلواپس شدن؛ نه از بُعد مسئولیت. تا اینکه امروز عصر بر اثر بثورات پوستی ماه اک که از صبح نمایان شده بود؛ برای دومین بار تو این هفته بردمش مطب دکتر. دکتر ماه اک یک آقای مسن، آرام و بسیار خوش اخلاق است که تمام زمانهای بی کاری اش، با کتابهای تخصصی پزشکی مشغول است.

توضیح دادم که با تب شروع شد و شما تشخیص بیماری ویروسی دادید. با خنده ای که چاشنی اش کمی غرور به جا بود گفت: "هر جای دیگه برده بودی، به محض تشخیص ویروسی بودن، حتما یک آنتی بیوتیک میذاشتن تنگ نسخه". جمله اش منو پرت کرد وسط مکالمه با لی لی که گفت: "تب آرین هم ویروسی بود و دکتر استامینوفن و آنتی بیوتیک براش تجریز کرده بود". با لبخندی از سر آرامش خرفش رو تایید کردم. بعد از معاینه ماه اک گفت:"تشخیصم همونه. بیماری ویروسی. هیچ دارویی نیاز نداره. برو به سلامت" 

با خوشحالی از مطب خارج شدم و بعد از چرخی تو بکی از پاساژهای کوچیک کنار مطب و تماس همسر که ده دقیقه دیگه میرسه، ماه اک رو بردم داخل پاساژ چیچک تا تو فرصت باقیمونده طبق قولم، پله برقی سواری کنیم. به سرعت تفریح دو نفره مون رو انجام دادیم و با حال خوب از اینکه بد قول نشدم اگرچه شاید ماه اک نمیدونست که من این قول رو بهش دادم، رفتیم سر قرار. ماه اک طفلی از صبح گفته بود "تاب تاب". به همسر گفتم بهش قول دادم تاب تاب هم بریم. 

هنوز فکر می کردم مادر بی خیالی ام. تا اینکه رسیدم خونه و کتری رو گذاشتم وش بیاد. درست همون لحظه که آب جوش میریختم روی چایی های خشک) تازه احساس کردم چقدر سبک شدم.چقدر آرومم. انگار یک بار سنگینی از روی دوشم برداشته شده. تازه فهمیدم چقدر غرق نشاطم از اینکه میدونم ماه اک داره خوبِ خوب میشه

نظرات 9 + ارسال نظر
نسترن شنبه 24 فروردین 1398 ساعت 09:12 http://second-house.blogfa.com/

شما و بی خیالی؟؟؟؟

الهی شکر که حال دخترک داره خوووب میشه... بهار همیشه باخودش یسری بیماریهای اینجوری میاره متاسفانه

واقعا خدا رو شکر
فکر کنم شب مهمونی کسی ناقل بوده

ستاره شنبه 24 فروردین 1398 ساعت 07:50

اصلا به نظر من مادرها همگی مسئولیت پذیرن، شما که دیگه سرآمدی غزل جان

ای جان ستاره جان
خیلی لطف داری به من

قلب من بدون نقاب پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 12:02 http://daroneman.blog.ir

خداروشکر چیزی نبوده
مادر شدن سخته غزل
تمام لحظاتش پره از استرس و نگرانی
امیدوارم دیگه این استرس رو تجربه نکنی

همه لحظاتش استرس نیست بهی جان
جاهایی که حس می کنی بچه ات داره آسیب می بینه و احتمال داره اذیت بشه استرس داری
وگرنه بودنش آرامش قشنگی داره
هر لبخندش غرق عشق می کنه تو رو
ولی فکر کنم اون استرسی که میگی از زمانی که مدرسه رفتنش شروع بشه شکل میگیره
که دیگه یک بخش از زندگیشو دور از تو طی می کنه و تو بیخبری از حالش

تبسم پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 11:54

سلام عزیزم
خدا رو شکر که خوبید

سلام تبسم جان
ممنونم
ان شالله شما هم خوب باشید

هاله پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 11:25

دیدی مامان خانم داری واطه خودت یه پا دکتر می شی

دکتر که نه
ولی دارم با ماه اک قد میکشم

شیرین پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 10:54 http://khateraha95.blogfa.com/

امکان نداره مادر باشی و این حسو نداشته باشی الهی هیچ بچه ای مریض نشه

الهی آمییین

لیلی پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 10:40 http://aparnik5.blogfa.com

خدا رو شکر داره خوب میشه و چه خوب که داروی الکی بهت ندادن که این داروها عوارضشون از صدتا مریضی بدتره. همیشه شاد و سالم باشید

خدا رو شکر خوب شد
آره واقعا خیلی دکتر خوبیه
به همچنین

فرزانه پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 09:31 http://khaterateroozane4579.blogfa.com

چه جالب . یعنی واسه بیماری ویروسی هیچ دارویی به بچه ندیم ؟؟ آخه خواهر منم بچه ش را برده دکتر بهش استامینفون و گمونم آنتی بیوتیک داده

نه آنتی بیوتیک درمانش نیست
میگن خیلی هم ضرر داره

رویا پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 00:53

خدا رو شکر زود خوب شد
اتفاقا اکثر بچه دارها خیلی تاکید دارند که موقع مریضی ساده بچه یه کم بی خیال باش، تا بزرگ شه خیلی راه داره

منم به نظر خودم ساده کگرفته بودم
اما دیروز که دکتر تاکید کرد هیچی نیست اصلا یک سبکی عمیقی درونم حس می کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد