از اینکه
وقتی مهمون میاد اینجا ( البته فقط فامیل من. شکر خدا خانواده همسر خیلی محتاطند و به ندرت اگر بیان) تفریح در طبیعت رو به خودشون واجب بدونند بدم میاد. حتی استرس می گیرم. از اینکه بوی دود بگیری و بگیرند بدم میاد.
از اینکه بیان و حمام نرن بدم میاد. از اینکه از راه برسن و دست نشورن بدم میاد. بعد اصلا دوست ندارم فردا ماه رو ببرم تفریح و کاپشنی که نو هست رو تنش کنم چون بعدش حتما باید بشورمش
مادر میگه اینقدر تمیزکاری می کنی که موقع آمدن ما با هر کار نامطابق میل ما تنت میلرزه.
شما وقت اومدن مهمان خونتونو برق نمیندازین؟!
با همه بد اومدن هام بر خلاف دفعات قبل پیشرفت بزرگی داشتم. امروز بدون ایراد گرفتن از بقیه هر چی برخلاف میلم انجام دادن بدون غر زدن اصلاحشون کردم. خودم حرص خوردم اما اونا رو معذب نکردم.
خدا تفریح فردا رو هم به خیر کنه صلوات :)٦
من عاشق بوی دود هستم، امیدوارم یک روز شما هم از تمیز نبودن رنج نکشید و براتون مهم نباشه، و شاید بتونین خوش هم بگذرونین در حین تمیز نبودن. فکر کنید اگر در یک جای دیگه مثلا یک روستا به دنیا میامدین، مزرعه داشتین، مرغ و خروس و گوسفند داشتین، چه قدر تعریفتون از تمیزی فرق میکرد، اینا همه اکتسابی هست.
من عاشق چایی آتیشی، نون آتشی و امثالش هستم
مسافرت رو دوست دارم البته از وقتی دچار وسواس شدم ناخواسته شرایط سفر تفریحی مهیا نشده
من مشکلم با اینه که برام مهمون چند روزه بیاد، کثیف بشن تو تفریح و باز بیان خونه من
مشکلم اصلی من دود نیست
مشکلم اینه که با حضور مهمون تو خونه حمام کردن و لباس شستن برام سخته
وگرنه تفریح و جوجه کباب و کباب روی منقل
مشکل اصلی من میزبان بودن برای بقیه است که مسافرن و ریلکس اند تو خونه من
تو سفر همه میرن ویلا یا هتل دیگه کسی صاحب خونه نیست که مسئولیت اصلی رو دوشش باشه یا قوانین خونه اش با حضور بقیه نقض بشه
زندگی اون مدلی هم عالمی داره برای خودش
با همه وسواسم دوست دارم تجربه اش کنم
غزل جون میگما
خیلی سخت میگیری اول از همه بخودت
همش با خودت بگی مهم نی مهم نی مهم نی تاثیرگذار هست آیا؟!
خدا قسمتت نکنه مرضیه جان
بعد تازه ناخواسته متوجه شدم دستشم نشست و از دستشویی اومد بیرون
یعنی اخساس عجز و زجری که در من ایجاد می کنه غیر قابل توصیفه
اینم یه نوع بیماریه که گاهی بدترین عذابها رو بهت وارد می کنه
این حالتها بعد از بحرانهای شدید روحی در بعضیها مثل من بروز میکنه
بعضی ها هم بروزش در جسمشون نمایان میشه
حالا من تو اون دوره هم دچار میگرن شدم هم از به دلیل افسردگی ناشی از اون بحران وسواس شدم
مثلا الان که من میخواستم از حال خوبم بنویسم اما درست وقتی فکر کردم همه خوابند رفتم دیتشویی شستم اونوقت از شانس من کسی رفت دستشویی و دمپاییها خیس
حالا من همه شیر اینا رو شسته بودم ایراد نداره
اما وقتای دیگه چی؟!
یعنی این مسئله یکی از بدترین عذابهای دنیاست برلی من که کسی از دیتشویی دست نشوره بعد به وسایل خونم بزنه بعد بچه امن بغل کنه
البته خیلی معتقدند که دست به حایی جز شیر نزدن که دست بشورن؟!!!!
یعنی فکر لینکه تو تفریح هم همینطوری دست نشسته باشه هم حالمو بد میکنه ها
وقتی فکرم آروم شد می نویسم از تفریح
اینقدر همه رعایت حالمو کردند که هیلی هم خوش گذشت خواهر
یک بار باید مفصل از وسواس و حالتهاش بنویسم تا متوجه شی
این مهمون راه دور رو فقط کسایی که تو شهر دیگه ان می فهمند، چون قوانینی تو خونه گذاشته شده که مهمون در جریان نیست و اعصاب خردی اش فقط برای میزبانه، باید در کنار همه چی به اینم عادت کنیم، منم این مشکل رو دارم مخصوصا با اوناییکه بچه کوچیک شلوغ دارن که یه کم هم لوسش کردن، که هر چقدر بچه برا ما عزیز باشه اما دلمون برای وسایل تازه خونمون هم می سوزه :-)
واقعا فقط یک همدرد حال منو می فهمه
وگرنه خانواده من که دوست دارن هر بار بکی از فامیل رو با خودشون بیارن
وای نقض قوانین بد اعصاب رو بهم میریزه
خدا رو شکر هنوز بچه مچه خونه ما نیومده اما من به خاطر ماه تمام وسایل دم دست رو جمع کردم
فقط نگران وسایل ماه ام که بچه ها بیان از ویترین بردارن و خراب و کثیف کنن