هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

پاییزمون مبارک

"زخم های خود را به خردمندی تبدیل کنید"

این جمله اُپرا تمام امروز در گوشم تکرار می شد. روم به دیفال داخل دستشویی یاد تمرین امروز می افتم. برای بدترین اتفاق و بحرانی ترین شرایط زندگیم انجامش میدم. یاد صبح می افتم. وقتی داشتم تمرین رو می خوندم. با خودم می گفتم اون اتفاق وحشتناک چه نقطه مثبتی دلست که برلش سپاس گزار باشم؟ اونوقت حالا!!! بیشتر از ده تا ویژگی مثبت واسه اون اتفاق به ذهنم میرسه. کاش بتونم همیشه این تمرین رو در موقعینهای سخت  انجامش بدم. با همین افکار کارهای باقیمانده رو انجام میدم. سرنگ قطره های ماه اک،آخرین چیزی ِ که میشورم. با یک چایی لب سوز میشینم پایین پای ماه و تکیه میدم به تخت. نسیم هوای ملس شبهای مهر که گاهی دست کمی از ملسی اردیبهشت نداره؛ پوستم رو نوازش می کنه و همراه خودش بوی سیرهایی که هفته قبل ترشی انداختم و گذاشتم توی بالکن توی فضا پخش می کنه که یک جورایی تو ذوق می زنه. قند دارچینی رو میزارم تو دهنم و تا چایی برسه به لبم به خودم می گم عجب این همسر منِ تَرکِ چایی رو چایی خور کرده!! البته هنوزم تنها باشم چایی دم نمی کنم. شاید کلا دوبار تو عمرم برای خودم تنها چایی دم کرده باشم.

کتاب معجزه ی سپاس گزاری رو گذاشتم کنار دستم که اگر چشمام و مغزم یاری کنه تمرین فردا رو بزارم. غرق می شم تو مرور امروز و ایمان دارم که سپاس گزاری ها داره هر روز معجزه های بیشتری بهم نشون میده. امروز یک روز فوق العاده بود. از اون روزایی که عاشقشونم. از اون روزایی که خستگی معنی نداشت. از اون روزایی که تمام لحظه هاش پر از انگیزه بود. از اون روزایی که من و ماه هم تیمی شده بودیم. از اون روزایی که ماه اک بازی می کرد، من کمدش رو تمیز می کردم.ماه اک با خودش حرف میزد من یک کشو برای جانمازها خالی کردم و یک انباشتگی دیگه رو حذف کردم. ماه اک خوابید و من کمی گوشیم رو خالی کردم، سرکه ها رو جمع کردم؛ با مادرجان حرف زدم و به سیر ترشی ها  کمی سرکه اضافه کردم که یهو برگشتم دیدم رو تخت نشسته و با من حرف میزنه. ماه اک وسایل کشوی پاتخت رو زیر و رو می کرد و من لباسهای نیمه چرک داخل کمد رو ریختم تو ماشین. ماه اک با توپ بسکتبال بازی کرد و من اتاقش رو جارو کردم.  ماه اک با بند بازی کرد و من لباس پهن کردم. ماه هی دوید سمت کشوی پای تخت و من یک کم اتاقمون رو گردگیری می کردم یا جارو میزدم؛ یک کم بدو بدو میرفتم ماه رو از سر کشو بر میداشتم. ماه کشوی آشپزخونه رو بیرون می ریخت من آشپزخونه رو جارو میزدم و میگفتم بزار جارو تمام شه بعد. ماه موز می خورد و  من پذیرایی  رو جارو میزدم. ماه ادای منو در میاورد و لبه رو فرشی رو میگرفت اینطرف اونطرف می کرد و من پذیرایی رو مرتب می کردم. ماه شیطونی می کرد من ظرف می شستم. ماه گریه می کرد و من دست کار می کشیدم. ماه شیر می خورد و من یک دستی با حرکات ژانگولری ماه رو با دست چپ نگه داشته بودم و با دست راست تی می کشیدم. ماه از این مدل آکروباتیک شیر خوردن یک قلپ میخور یک کم می خندید؛ من می نشستم و بوسه بارونش می کردم و قهقه می زدم.  من میوه می شستم و ماه کنار باباش گلابی می خورد. من میوه می شستم و ماه به کمک باباش غذا می خورد.

امروز معجزه تمرین دیروز بود. معجزه پیامدهای شگفت انگیز وقتی گفتم: " خدایا شکرت که نظم تو خونمون موج می زنه". دارم از تمرینها در راستای اون چیزهایی که نیاز دارم یا آررزشو دارم کمک می گیرم. خدایا این یک معجزه است.

ماه و همسر که می خوابند میز رو جمع می کنم. لیموهای جمعه ی باغ وحش رو روی دستمال پهن می کنم تا فردا به پیشنهاد مادر همسر بریزم تو آبمیوه گیری. یک کم دلم می گیره وقتی یادم میاد لبه داخلی در رویی آبمیوه گیری یک تکه اش شکسته. نمیدونم ارجینالش گیر میاد؟! و دعا می کنم برای لیموها که نسبت به بقیه میوه ریزند کار ساز باشه. انگورها رو میزارم داخل یک ظرف در دار و امتحانی زیر و روی انگورا رو پارچه میندازم. نمیدونم چرا یخچالم مدتهاست داخلش مرطوبه. یک شیشه از یخچال در بیارم چند دقیقه بعد زیرش خیسه از رطوبتی که داخل یخچال داره. انارها رو که داخل جامبوه ای می گذارم یاد دو سال پیش می افتم که از خونه پدر بعد از همسر برگشتم و وقتی در خونه رو باز کردم یک کیسه بزرگ انار جلوی چشمام خودنمایی می کرد. حسابی سوپرایز شده بودم. چقدر دوست دارم این سوپرایزهای شاید معمولی اما به شدت دلچسب رو. 

چایی تمام شد و جای رژ لب قرمزم روی استکان مونده. چشمهایم  از خواب تار شده. نسیم مهر همچنان  در حال دلربایی است. ماه اک به جای اینکه زیر پتو باشد روی پتو است.

امروز تا همین لحظه که با چای و کتاب روی زمین نشستم احساس خستگی نکردم. همسر که ٩ شب با میوه ها رسید یک لحظه حس نکردم که خسته ام و توان شستن نیست . امروز یک روز پر از نور و معجزه بود. امروز یک روز فوق العاده بود. نسیم پاییزی سرد شده و تنم مور مور میشه از سرما. چقدر مچاله شدن از سرما زیر پتو می چسبه


ماه نوشت:

همسر که رسید مثل دو سه هفته گذشته ماه با نهایت سرعت  خودشو چهار دست و پا به همسر رسوند تا بره تو بغل باباش. من هم یک دستمال خیس دستم بود و سنگ جلوی دستشویی روپا می کردم. کارم که تمام شد دیتمال رو شستم و گذاشتم کنار پادری دستشویی. چند دقیقه بعد دیدیم رفتن دستمال رو برداشته و می کشه رو پادری. بردمش داخل آشپزخونه و گفتم اینجا رو تمیز کن. مشغول میوه شستن بودم که  دیدم دستمال رو  می کشه رو سرش. بعد هم با عجله خودش رو رسوند نزدیک دستشویی. فکر می کنه چون من اونجا رو دستمال کشیدم اونم اونجا رو باید دستمتل بکشه


ظرف می شستم که دیدم صدای گریه اش از یک حای دور میاد اما ما که جای دور نداریم. گریه لش که زیاد شد دویدم. می بینم سرش رو مرده زیر ویترینش و نمیتونه در بیاره. هم می خندیدم هم میترسیدم. با کلی احتیاط و تلاش از اون زیر درش آوردن


نظرات 5 + ارسال نظر
دل آرام سه‌شنبه 10 مهر 1397 ساعت 08:44

جیگرشو
دختر منم هر کار بکنیم تقلید می کنه

عزیزمی
خدا حفظ کنه این فرشته های شیرینو

آبگینه دوشنبه 9 مهر 1397 ساعت 18:03 http://Abginehman.blogfa.com

عزیزم از الان میخاد به مامانش کمک کنه

هستی چهارشنبه 4 مهر 1397 ساعت 14:58

چه پست قشنگی بود. لذت بردم از خوندن سطر سطرش. از همه این لحظه های در کنار ماه اک بودن لذت ببر, من چون سر کار میرفتم هیچوقت نشد اونطور که باید کنار دخترم باشم.

شاد و باشی و سلامت

خدا رو شکر که لذت بردی هستی جانم
کاش بلد باشم و لذت بیشتری ببرم
من همیشه آرزو دلشتم بچه دار شدم دیگه نرم سر کار
شکر خدا همینم شد

پایدار و سلز باشی هستی مهربونم

لیلی چهارشنبه 4 مهر 1397 ساعت 13:02 http://aparnik5.blogfa.com

زندگیت همیشه پرازاین نورها و شادیها و مثبتها

فدای محبتت لیلی مهربونم
به همچنین

فنجون چهارشنبه 4 مهر 1397 ساعت 10:06

به به کیف کردم ...
این پست ات حسابی بوی زندگی و صلح میداد ...
هر روزت غزلخوان باد

یعنی فنجون من ریروز اینقدر زندگی کردما که دلم میخواست تموم نشه
به همچنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد