هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

گیاه نوشت

احساس می کنم ماهیتم از نوع انسان به نوع گیاه تغییر وضعیت داده.حالا که ماه اک درست از شنبه شب ساعت ١١ برای اولین بار دستش را به شزلون گرفت و بدون کمک پاشد ایستاد باید بیشتر مراقبش باشم. اما دو سه روز است که حس تحرکم از اندازه یک گیاه که با نسیم تکان های ملایمی با ناز و غمزه می خورد بیشتر نیست. البته که چون انسان آفریده شده ام نمی توان بر اساس این میزان کم حس تحرک زندگی کرد و تحرکی بیش از این لازم است

حالا چند دقیقه ای است ماه اک خوابیده. بعد از چند روز یک قرص ب-کمپلکس خوردم که فکر کنم مجبورم هر روز بخورم که بتوانم در ماهیت یک انسان زندگی کنم.

آنوقت آنقدر شیر و ماست و مواد کلسیمی نخورده ام ( لاکتوز شیر ناراحتم می کند، ماست هم علاقه ندارم :(( )که روزها مچ پایم و تنم از کنبود کلسیم دردناک است. دیشب دل را زدم به دریا و قرص کلسیم خوردم اما حالا سردرد دارد لالایی گویان پیدایش می شود و همین هم از حس حالم کم می کند. ربطش هم این هست که افزایش کلسیم در بدن آنها که مستعد میگرن هستند ایجاد سردرد می کند. من هم این را در آن ده روز دردناک دوران بارداری فهمیدم

از طرفی برای اثبات بعضی چیزها به خودم سینوهه را ادامه دادم و حالا مردن فرزندش بد در من اثر کرده. خوب که فکر می کنم خوندنش انرژی زیادی ازم گرفته. کاش زودتر تمام شود.

در راستای خارج شدن از این ماهیت گیاه گونه که نوعش شناخته شده نیست باید دست از نوشتن بکشم و به تحرک بپردازم :))


زندگیتان انسان گونه باد