هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

خداى رحمان و بنده هاى نارحمان

هنوز  فراموش نکرده بودم سختیهایى که در اثر تصمیم اشتباهش تو زندگیمون کشیدیم. هنوز دلم پُر بود از دعوایى که تو مهمونى پر زحمت مامان اینا راه افتاد. هنوز خیلى چیزها بود که ازش ناراحت بودم آنقدر که گاهى خودم قاضی می شدم و حکم صادر مى کردم. اما حقیقت این بود که اون حیوونکى نزدیک پنج سال بود که زمین گیر شده بود و قطعا تمام گناهانش در اثر عدم توانایى تکلم و بى حرکت بودن تنش اش و عفونتها و زخم بستر پاک شده بود. اما همچنان دلخوریها ته دلم رخ مى نمود

تا امشب که سر ماه اک را روى شانه ام گذاشته بودم تا باد گلویش را بگیرم و طبق معمول ناموفق بودم! مادرک گفت امروز وقتى تن بى جانش را روى زمین قبرستان گذاشتند؛ فلانى گفت ایشان چند دقیقه بیشتر مهمان ما نیست؛ لطفا اگر دلخورى ازش دارید حلالش کنید. چشمانم حلقه اشک شد و دلم شکست که من چقدر بى رحمم که بعد از آن همه درد و رنجى که کشید؛ هنوز حقم را حلالش نکردم. یکباره بخشیدم و حلال کردم  و با هر نفسِ ماه اک قطره اشکى صیقل دهنده دلم شد. ماه اک را محکم در آغوش فشردم و موهایش را غرق بوسه کردم  و خطاهایم را مرور کردم و رحمانیت اویى که با این همه خطا در دلم معجزه کرد و ماه اک را در آغوشم نهاد را مرور کردم. آنگاه دوباره و دوباره بخشیدم و حلال کردم همه آنچه که پیش از این نبخشیده بودم را


غ ز ل واره:

+ دارم سعى میکنم صبورتر شوم و بزرگتر. تا ببخشم و چشم بپوشم. البته سعى مى کنم. هنوز امتحان پس نداده ام.

نظرات 6 + ارسال نظر
شیرین دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت 09:36

غزل بعضی جاها احساس میکنم داری شعر مینویسی اونقدر که نوشته هات دلنشین هستند
پست یه عصر پردلهره رو که خوندم آخرش دیگه بغضم ترکید ولی خیالم راحت شد
چه لحظه های سختی رو تجربه کردی!
غزل منم دارم تمرین میکنم ببخشم بلکه خطاهای منم بخشوده بشه! ولی به قول تو هنوز امتحان پس ندادم.

واى اگر من اینقدر خوب بنویسم شما مى گى الان باید برم تو ابرها از خوشحالى
خدا رو شکر که خوشت میاد از نوشته هام
عصر سختى بود اما ته اش خیلى حس خوبى بود شب یک خواب راحتى رفتم
شیرین جون باید اعتراف کنم منم اون خدا بیامرز که سه روزه فوت شده رو بخشیدم هنوز خیلى ها رو باید ببخشم و کار هیلى سختیه
ان شالله هر دومون بتونیم

زهرا دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت 09:28 http://pichakkk.blogsky.com

سلام غزل جان
خوبی؟ نی نی قشنگت خوبه؟
ممنون بابت احوالپرسی. می خونمت. این روزا درگیر خونه ام. کمتر وقت می کنم واسه نوشتن
تو هم که فک کنم حسابی درگیر نی نی شدی. الان چند روزش شد؟
ببوسش از طرف من

سلام زهرا جان
والا سرماخوردم و خوابیدم البته امروز بهترم
نى نى شکر خدا خوبه و دست بوسه
الان ١٧ روزشه
خواهش میکنم خدا رو شکر که به خوبى درگیری
ان شالله این حابجایی براتون پر از خیر و برکت باشه

مینا یکشنبه 30 مهر 1396 ساعت 20:15

غزلک تو میتونی... من بخشیدم و حس میکنم معجزه هایی رو که داره به زندگیم سرازیر میشه ...

شارمین یکشنبه 30 مهر 1396 ساعت 15:56 http://behappy.blog.ir

وقتی مادر میشی، خود به خود صبورتر و بزرگتر میشی قطعا

میشه یه بارم از طرف من بچلونیش و دستاش رو بوس کنی؟ عاشق دست و پای نی نی ام!

صبورترى رو کاملا حس مى کنم
من حساس الان چیزى رو نپسندم از رفتارا دهنمو مى بندم و سعى میکنم بهش فکر نکنم
با اینکه هنوزم بدم میاد کسى بره دسشویى و دیت نشسته بهطفلکم بزنه و بعد منم مجبور باشم بزنم به تنم براى شیر دادن
امیدوارم این صبرم در مقابل اینجور مسائل دائمى بشه

هنوز نچلوندمش زبادى کوچیکه
به کم بزرگتر شه چشم

فرانک یکشنبه 30 مهر 1396 ساعت 01:01 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

ماهک جان رو از طرف من ببوس....

ممنون فرانک جان چشم

دریا شنبه 29 مهر 1396 ساعت 21:46

سلام بانو..

من نفهمیدم از چی حرف میزنید... ولی چشمای منم پر از اشک شد...
ممنون که بخشیدیش...

سلام دریا جان
از یکى از نزدیکان فامیل که نسبت خونى نزدیکى داشتیم اما من بخاطر دلخوریهام هیچ رابطه عاطفى باهاش نداشتم و چند روزه که به رحمت خدا رفته

کاش بتونیم همه رو ببخشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد