قلبم را انگار کسی در مشت‌اش گرفته و فشار می‌دهد. چشمانم از باریدن می سوزد. چه تلخ است وقتی نیاز به بودن دوستانت داری تا که شاید کمی از غم ات بکاهند! هر چه زیر و رو کنی کسی از پیدا کنی که همدردت شود و اینجا هم که همه سکوت پیش گرفته اند.
+ خداوندا برای بیماری پدرک سپاس چون یقین داریم چیز خطرناکی نیست.
+ خداوندا برای برادرک تو را سپاس چرا که دست راست پدرک و مادرک شده در این تلخی دردناک.
+ خداوندا برای خواهرک سپاس که سنگ صبور هم هستیم و احساسمان در این شرایط مشابه هست.
+ خداوندا برای مادرک سپاس که تکیه گاه محکم پدرک است.
+ خداوندا برای بودن مادرک سپاس که منبع تامین انرژی عاطفی برای پدرک است.
+ خداوندا برای بودن همسرک سپاس که در این شرایط تلخ شدنم، پناه دل شکسته ام است.
+ خداوندا برای بودن همسرک سپاس که سینه اش فرودگاه بلورهای اشک است.
+ خداوندا برای بودن دکترها سپاس که توانایی بیماران را دارند.
+ خداوندا برای بودن مادر همسرک سپاس که جویای احوال پدرک شدند و من کمی آرام گرفتم با درد دل کردن.
+ خداوندا برای سلامتی خودم و بقیه عزیزانم سپاس که در این شرایط روی پای خودمان هستیم و امید پدرک و عزیزانمان می‌شویم.
+ خدایا برای این زندگی و نگرانی ها و فشارهایش سپاس که قطعا رشدی در آنها برایمان نهفته است
خدایا سپاس سپاس سپاس
سلام. من سه روز نبودم و نتونستم بخونمت. چی شده غزل جان؟ ان شاءالله که چیزی نیست عزیزم. نگران نباش. توکلت به خدا باشه و برای پدرت دعا کن. دعا کردن خودت رو هم آروم میکنه عزیزم. منم براشون دعا میکنم تا هرچه زودتر سلامتیشون رو به دست بیارن. درکت میکنم عزیزم. تو این شرایط دوری خیلی سخت تر میشه.
سلام رافائل عزیزم
رسیدنت بخیر گلم.
ممنونم از بودنت و دعا کردن. سخته خیلی ولی الهی همه بیمارها و در کنارش پدر من شفا بگیرند.
غزل جون نگرانیتو درک میکنم.ایشالا که همه چی به خوبی و خوشی تمام میشه و بابا به سلامتی مرخص میشن.حالتو درک میکنم چون خودمم دور از خانواده ام.
ممنونم پری جان
ان شالله با دعای خیر شما
ممنونم که هستی
عزیزم... چقدر حالتو درک میکنم و از راه دور تمام وعاهای خوب و انرژی مثبت رو برای بهبود پدرت روانه میکنم
فدای تو ستاره نازم
ممنونم برای این همه انرژی مثبت دوست داشتنی
غزلک میخواستم یه چیز تو دایرکت اینستا بفرستم برات حرصمو درآورد نتونستم ،گذاشتم تو وبم اگه دوست داشتی بیا ببین
عزیــــــزم منی تو
عالی بود
مرســـــــــــــــی
سلام.
فکر کردم این شعر معروف حافظ الان زبان حال تو خطاب بخ پدر مهربونت باشه. ان شالله زود سلامتیشون برمیگرده
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو به جز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
سلاااااااااااااام
شارمین سپاس گزارم از این شعر مناسب حال من
شارمین اندازه همه دلتنگیهام ازت سپاس گزارم که هستی و برام وقت گذاشتی و نوشتی
میبوسمت
الهی خدا همه بیمارها را شفا بده
عزیییزم . دوری خیلی سخته ... اگه میتونی برو دیدن پدرک اما اگه نمیتونی سعی کن دعا کنی برای شفاش انشالله زود زود خوب بشه .
اما در کل اگه پیش پدرک هم باشی فقط ممکنه با این حالت نگرانی خودت و دیگران رو بیشتر کنی. آروم باش و خودتو کنترل کن ،تو خیلی قوی هستی دختر خوب. منم از دیروز بهترم ،خدا رو شکر که هر روز حال دلمون بهتر از روز قبله ، خدا رو شکر که حال خانوادمون روز به روز بهتر میشه ...
و دلشون هر روز شادتر .
ان شالله در اولین فرصت میرم گلم. دعا میکنم و حمد میخونم
اتفاقا خودمم فکر کردم با این روحیه بهتر که نیستم. اما فکر میکنم بخشی از این بدحالی به دلتنگی هم بر میگرده. ببینمشون بهتر میشم
البته به لطف خدا الان هم بهترم. خدارو شکر که بهتری
خدا رو شکر که بهتریم
خدا رو شکر شکر شکر
بصورت کاملا اختصاصی و VIP تشکر میکنم که هستی . دقیقا وقتایی که خیلی نیاز دارم کسی همراهم باشه تا آروم بگیرم
سپاس گزارم مینا جانم
عزیزززم ، ببخشید چند روزه نیستم حال روحیم یه کم درامه ... حال پدرت بهتره؟ شرایط خوب شد؟
خدا رو شمر بابت همه چیزهای خوب دنیات امیدوارم همه چیژهای خوب برات اتفاق بیفته و پایدار باشه اتفاقای خوبت
نفرمایید مینا جانم
همین که به فکرمی کافیه برام
از دیروز که اوضاع خیلی خراب بوده و دستگاه وصل بوده و .... خیلی بهتره اما از همه روزهای گذشته و دردهای قبل تر بدتره. اینقدر که نفس نداره حرف بزنه
مینا نمیدونی تو دلم چه خبره. به نظر میاد تا نبینمشون رو فرم نیام اما باید تلاش کنم آروم باشم تا در اولین فرصت خودمو برسونم اونجا. بمیرم که پدرکم اینقدر درد می کشه و مادرکم که از بعد برگشتن من مجال نداشته نفس بکشه از بس مریض داری کرده.
طفلکیا نتونستند دیدار بعد از مدتها دوریمون رو بعد از اومدنم مزه مزه کنند. یه دوره خواهرک مریض بود و همین که خواهرک کمی بهتر شد دوباره پدرک مریض شد
مینا دلم میخواد یکی از غیر از مادرک و خواهرک و برادرک؛ کسی از فامیل یا دوست زنگ بزنه و من های های گریه کنم و حرف برنم تا بهتر شم
خجالت کشیدم پیش مادر همسرک گریه کنم. و خوب اون طفلی خودشم مریضه درستش نبود
ته دلم روشنه. همه چیز به خیر میگذره اما این دل تنگم آروم نمیگیره