هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

۱۰۶. مهم نباش!!

سرم رو که بالا میارم، خانمِ جذابی رو می بینم که رد اشکهای خشک شده روی صورتش با ریختن ریمل سیاه شده و چشمای پر از غمش، مثل همیشه بعد از گریه جذاب‌ترین چشمای دنیا شده. با همه عشقی که در درون دارم، نگاش میکنم و به مهربون ترین لبخند دنیا مهمونش میکنم. احوال و شب عجیبی که پشت سر گذاشته رو مرور می کنم و چقدر بهش حق میدم!
 
ادامه مطلب ...

105. دنیای فانتزی


ماهک حمام است و همسر سرکار. بوی عود محبوبم فضای خانه را پر کرده و من با یک ماگ قهوه، کنار شمعی که شعله اش داخل شمعدان چوبی رقص کنان به این طرف و آن طرف میرود،  نشسته ام  و عشق دنیا را میکنم که خودمم و خودم. 


  

 
ادامه مطلب ...

104: مهرِ زیبا

از دید من، معنا در زندگی یعنی به گوشه ای از این عالم ارزشی اضافه کنیم

جیمز کلییر. قدرت شروع ناقص

 

ادامه مطلب ...

پست موقت:

دوستای ماه و گلم، از اونجایی که من شخصا خیلی به مباحث متافیزیک، مدیتیشن و چاگراه ها خیلی علاقه دارم، و از نظر آسترولوژی از اوایل دی ماه، دنیا وارد بعد پنجم میشه، خیلی عالیه که چاکراها رو پاکسازی کنیم. البته این کار فقط یک بار نیست. به صورت دوره ای باید این کار رو انجام بدیم چون به مرور چاکراه ها آلوده میشن. خصوصا با ترس، که این روزها نیروی تاریکی خیلی سعی در ایجادش در دل مردم دنیا داره. از طرفی وقتی شما پاکسازی انجام بدید، این پاکسازی برای همه کسایی که رابطه عاطفی قوی دارید هم اتفاق می افته و اصلاحات جذابی ایجاد میکنه...

ادامه پاک شد 

فقط به خاطر کامنتهای دوستان این پست فعلا هستش


103. فرصت

گاهی مثل امروز اول وقت دچار طیش قلب می شم و در لحظه حالم دگرگون میشه و ناگهان اضطراب آوار میشه روی تمام وجودم. این روزها که قرضها کمکم کردن میبینم من 5 سال گذشته اصلا زندگی نکردم. فقط تلاش کردم زیر آوار اون همه درد و رنج درونی له نشم. فقط دست و پا زدم. خیلی وقتا کم آوردم. یک گوشه تو تنهایی هام چمباتمه زدم. زانوهامو تو دلم گرفتم و به معنای واقعی زار زدم. امیدم رو ازدست دادم اما کمی که سبک تر شدم پاشدم.ناامیدی رو زدم کنار و دنبال روزنه نور گشتم.
وچقدر خوشبختم که دکتر جدید با داروهای تجویزی آرامش رو مهمون درونم کرد. واقعا تحمل همون میزان اضطراب کوتاه ناشی  از طپش قلب و آروم گرفتنش با پوکساید رو هم نداشتم. دکتر راست میگفت. اگر قراره ده سال با حال بد زندگی کنی، پنج سال با حال خوب رندگی کن و من از آقای مقدم یاد گرفتم قوی تر از نیروی ذهن ما توی دنیا وجود نداره. پس باید حالا که این آرامش و فرصت رو دارم که باورهای قشنگ توی ذهنم بکارم باید این کار رو انجام بدم. با دل و جون آبیاری کنم و مرافبت کنم که تا زمان قطع داروها درختانی تنومند شده باشند که چه دارو باشد چه نباشد آنها تا آخرین لحظه در وجودم قلیان کنند.