هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

66. کورسوهای امید

بین همه بهم ریختگی های یک ماه گذشته،

 لحظه ها و گاهی روزهایی هم هست که حالم طوری هست که انگار دارم توی بهشت زندگی میکنم. 


 
ادامه مطلب ...

65. بنای سست

نوسانات احساسی گاهی خارج از حد تحمل میشه

ولی دیگه آرزوی مرگ ندارم

مسئولیتی به دوشم هست که باید به بهترین وجه به اتمام برسونمش


  ادامه مطلب ...

۶۴. بی دغدغه! مگه دادیم؟

دلم میخواد چشمامو ببندم و باز کنم ببینم دیگه از اضطرابهای بیمارگونه و به دردنخور خبری نیست

چشمامو ببندم و باز کنم ببینم کنترل ذهنمو به دست گرفتم و یه مامان قوی و پر از شور زندگی ام

این روزا خیلی خسته ام

ببخشید ولی در این لحظه اصلا توان جواب دادن به نظرات ندارم. فقط باید یه چیزی مینوشتم

امروز، هم تلاش کردم حالمو خوب نگه دارم. هم خیلی رنج کشیدم خیییلی

من این درد رو انتخاب نکردم ولی گاهی اطرافیان از سر لطف ناخواسته حرفایی میزنن که تا مغز استخونت میسوزه. انگار که من انتخاب کردم ...

میگه: "تو اینقدر بی دغدغه ای که این چیزا میاد تو سرت". یه جورایی یعنی خوشی زده زیر دلم.

ولی مگه میشه؟ 

کاش صبح میشد این شب

تمام تنم درد میکنه اما انگار فرای خستگیهای جسمی هستش

امیدوارم دوام بیارم و سرپا بمونم تا این روزا هم بگذره

یه وقتا تو فکرم میاد که کاش نباشم ولی ماه!! تنها دلیل نفس کشیدنه

حامی هم هست اما ماه من نباشم چی میشه؟

کاش میفهمیدم دردم چیه

چرا به این روز افتادم این روزا

زندگی در من سخت میگذشت اما نه به این شدت

اینقدر سخته که دلم میخواد لایت فردا رو کتسل کنم به جاش برم کوه

کاش میتونستم یک خواب خوب و عمیق برم و خوب بیدار بشم

63. روزای کشدار اسفند


معمولا بعد از پریود سطح انرژی جسمی و روانی خیلی خوب بود. احساس میکردم پر از قدرتم و میتونم خیلی کارها انجام بدم. اما این بار هیچ چیز شبیه روال عادی همیشگیم نیست. نه از انرژی بالا خبریه نه از احساس قدرت. احساس یک موجود مفلوک و ضعیف رو دارم که نمیدونه چطور باید زندگی کنه و به امور تسلط پیدا کنه. گرسنه میشم اما میل به هیچ چیز ندارم و چون نمیتونم درست غذا بخورم دایم گرسنه ام. یعنی اگر سردرد نمیگرفتم احتمالا تایم زیادتری هم گرسنه میموندم. ولی دیگه باید با یک چیزی شکممو سیر کنم که این دردای ریز، ریز و دائمی هفته گذشته شدیدتر نشه

 

ادامه مطلب ...

غم و شادی

السا: "اولاف! داری آب میشی"

اولاف: "بعضیا ارزششو دارن که براشون آب بشی"



ادامه مطلب ...