هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

عشق پیروز

به خودم گفتم از زمین که گذشت 
از هوایی شدن هراسی نیست
پیش بینی نکن چه خواهد شد 
عشق مثل هوا شناسی نیست 
                                   یاسر قنبرلو


وقتی برایش می‎نویسم، فکر کردن به تو عجیب شیرین است و او در جوابم از همین شیرینی‎ها نسبت به من سخن می‎گوید، با تمام وجود باورش میکنم. امروز در اوج این باور، عدم اعتماد به نفسم که قبل از این پیامک‎بازی در حال جولان دادن بود، محو می‎شود و من غرق در این جمله شیرین نگار، ناخودآگاه لبخندی از عمق جان، بر لبم نقش می‎بندد که خوب است این اعتماد به نفس نداشته که در هر زمینه‎ای بر من غالب است ؛ در میدان ایمانم در این عشق مجالی برای خودنمایی ندارد وگرنه ...

به بقیه اش فکر نمی‎کنم. من این احساس را، این باور را و این لحظه را دوست دارم.



احساس سپید

امروز 

من 

نفس کشیدم، 

دوست داشتم، 

مرده بودم

خودم را و ندانسته همه کائنات را


امروز

من

خندیدم

بلعیدم

خواندم

صدا زدم

همه زندگی را


امروز

من 

بیرون ریختم

فکر کردم

کد زدم 

همه افکارم را


امروز

اول بهمن 1392 هجری شمسی و هر روز

دوباره شروع میکنم زندگی را


اضافه جات : امروز حسابی کار کردم. روز خوبی بود. فقط استفاده مفید از وقت. امروز بخش بزرگی از استرسهام به لطف تو حل شد. فقط یک ترم ماند....