هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

۷۴. مراقبه

۱۴ فروردین که برای اولین بار در سال جدید رفتیم پیاده روی، نتوانستم خودم را راضی کنم رو هیچکدام از سنگهای کنار نهر آب بنشینم و لذت ببرم. اما امروز روی سنگی که دفعه قبل برای اولین بار رویش نشستم، جا خوش کردم و کمی بعد کیفم را روی همان سنگ گذاشتم و روی سنگی نشستم که هم خاکی بود هم درست کنار نهر آب. کفشهایم را درآوردم. جورابهایم را داخلش گذاشتم، پایم را روی سنگهای انرژی بخش قرار دادم و اجازه دادم آب زلال نهر پاهایم را نوازش کند. پشت دستها یم را روی زانو قرار دادم، چشمانم را بستم و سکوتــــــــــــــــــ. خودم را در آغوش نور، باد، آب و زمین سپردم. آنگاه اجازه دادم نور خورشید افکار پلید و ناپاک را در ذهنم بسوزاند، باد خاکسترش را بپراکند و آب انرژی های منفی را بشوید و ببرد و زمین انرژی های پاک از دست رفته را در وجودم گسترش دهد. آنگاه غزل در آغوشم کشید و زمزمه کرد، "ما کنترل ذهن را به دست میگیریم و موفق می شویم. من ستایشت می کنم"

 

 

غ ـ ـزل‌وار:

۱+ با صدایی شبیه بیرون کشیدن دستمال کاغذی ناگهان بیدار شدم.ساعت ۶:۳۰ بود و این نشان دهنده یک چیز بود. پنیکی که به لطف داروهای جدید تنها توانش به زود بیدار کردن من و اضطرابهای صبحگاهی کاهش یافته. میز صبحانه را چیدم. با صدای قل قل کتری، یا خوشحالی چای را در قوری تمیزی (شستت قوری سخته :)) ) که روز قبل شسته بودم دم کردم. اشتهایم این روزها کم شده. با اینکه اضافه وزن ندارم از این اتفاق راضی ام. همسر برایم چایی ریخت و آخر صبحانه چقدر چسبید. ماهک را که رساندیم، رفتیم به میعادگاه این روزهایمان. به همسر گفتم اینجا مرا نجات میدهد.گفت داروها نجاتت میده.گفتم و اینجا بزرگترین کمک کننده است در کنار داروها. به معنای واقعی بهشت است. البته برای من. شاید نظر دیگران این نباشد.



۲+ آنقدر شیرین له و خسته ام که یکی از بهترین حس های دنیاست. چند ماه گذشته زندگی بسیار سخت گذشت اما کم کم دارم نزدیک می شوم به آن نقطه ای که با ذره ذره وجودم طلبش میکردم و میکنم. شستشوهای اضافی بر حسب عادت هنوز به قوت خودش باقیست اما دیگر خبری از اضطرابهای بسیار شدید، تب کردن، وحشت زده شدن و فاجعه سازیها نیست. این حسی است که از دیشب تجربه اش میکنم


۳+ پاروکسیتین را برای همیشه از زندگی ام حذف کردم. آنقدر به خاطرش اذیت شدم که هنوز نمیتوانم برای روزهایی که خوب بودم سپاس گزاری کنم. لطفا هرگز سراغ پزشک نما "علی کربلایی" پول دوست و لاشی نرید


۴+ کم کم سر و کله زندگی دارد پیدا میشود :)


۵+ من قبلا نه حاضر بودم روی سنگها بشینم و عمرا کیفم را روی خاک یا سنگ میگذاشتم


۶+ اینها به کنار. دیشب ماهک را بردم دکتر و برای کردن معاینه دکتر حمامش نکردم کاری که در گذشته اتجام نمیدادم احساس مرگ داشتم


۷+ در آرزوی اون لحظه ای هستم که به صلح درون برسم

نظرات 8 + ارسال نظر
لی لی یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 ساعت 10:44 http://lilihozaklili.blogfa.com/

بهت افتخار میکنم غزل چقد خوب که سروکله ی زندگی داره پیدا میشه.. خوشحالم برات خیلی

مرسی لی لی قشنگم
الهی که زودتر پیداش بشه
مرسی عزیزم
امیدوارم کارای شما هم زودتر درست بشه و دوری به درازا نکشه

رضوان شنبه 8 اردیبهشت 1403 ساعت 13:47 http://nachagh.blogsky.com

خدا را سپاس که راضی و خشنودی عزیزم

قربون محبتتون رضوان عزیز

شکوه شنبه 8 اردیبهشت 1403 ساعت 12:13

سلام. پول دوست و لاشی ؟کاری به پول دوست بودنش ندارم چون همه پول دوست هستیم ولی چرالاشی؟اگر واقعا مشکلی داره واضح بگید که آدم مواظب باشه

سلام
لاشی چون برای دوست صمیمی من لاشی بازی درآورده بود
زمستون بود. دوستم گفته بود وزنم رفته بالا گفته بود پالتو رو در بیار برو رو ترازو
بعدش لاشی بازی درآورده بود که وای تو چقدر خوبی وای تو فلان
و خیلی نگاهش بد بوده که دوستم پالتوشو برداشته بود و زده بود بیرون دیگه داروهاشو هیچکدوم نخورد

نظراتشم بخونی خیلی خوب از اخلاقش نگفتن

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1403 ساعت 00:29 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام غزل عزیزم‌. خوبی؟
چه عالی که ماشاالله حالت خوبه.
ماشاالله معلومه که کاملا اثر دارو رفته و کامل خوب شدی
غزل جان هروقت دارویی عارضه داد، زود برو دکتر و قطعش کن.

سلام گیلی جان
بالا پایین میشم هنوز اثر اون دارو قبلی از بین نرفته
دکتر قبلی متاسفانه نمیفهمید

عمه اقدس الملوک چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403 ساعت 15:26 https://amehkhanoom.blogsky.com

چقدر پاراگراف اول را دوست داشتم، چشمهام را بستم و انگار پاهای من هم تو همون آب روان بود و همون لذت را من هم تجربه میکردم. عاشق اینکارم
چقدر خوشحالم که حالت بهتره عمه جان و خاکبرسر اون مردک پول دوست که اینهمه آزار و آسیب رسونده

آره عمه حسش حرف نداشت
بهترین مدیتیشن عمرم بود
چه عالی
قربونتون عمه جان
شما بهتری؟
واقعا خیلی اذیتم کرد با اون دارو

زن بابا چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403 ساعت 10:15 http://www.mojaradi-90.blogfa.com

سلام خیلی خوشحال شدم حالت خوبه خدا رو شکر

سلام بانو مرسی

قره بالا سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1403 ساعت 00:52

پاراگراف اول چه خوب بود
فکر کردم همونجام

چه خوب که انقدر بهتری
خوشحالم برات

عزیز دلی قره بالای عزیز

قربونت برم
واقعا سلامتی جسم و روان نعمت بزرگیه

خورشید سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1403 ساعت 00:47

همین جور قوی ادامه بده،آفریننننن

تو خوب میدونی چقدر سخته خورشید جان ولی دارم تلاشمو میکنم
تو بهتری؟ پیگیری کردی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد