از شدت خستگی و تحلیل رفتن ته مانده انرژی هایم در اثر سردرد به زور نفس می کشم اما خوشحالم
از این برگشتن
از این رسیدن
از این روزهایی که به شلوغی و شیرینی گذشت
از این روزهایی که در تنهایی هایمان در پیش رو داریم
از سلامتی تن مان
از کتابهایی که از خانه پدری آوردم
و از زیبای جاودانه که خواهرک به من بخشید
از آن خوک دست ساز خواهرک که دل و هوش را یک جا می برد
از ماشین های هدیه داده شده به ماه اک از طرف برادرک
از خستگی که به خاطر دیدار عزیزان به جانم متحمل شده
از خیال آرام مام بابت سلامتی عزیزانمان
از تغییر رویه دادنم و تقریبا هر روز بیرون رفتن در ایام حضور در زادگاهم
از تلاشهای حتی پراکنده ام برای آرامش خودم و اطرافیانم
از کمتر سخت گرفتن هایم
از پارک رفتن هایمان
از این که ماه اک تقریبا تمام مسیر برگشت را خواب بود
از این که حالا هم خوابید و نیاز نیست تا دیر وقت بیدار بمانم
از کلاسی که با مسئول اتاق کودکش هماهنگ شده و اگر خدا بخواهد قرار است دائم تشکیل شود
از هدیه ای که پیشاپیش به مناسبت سالگرد ازدواجمان به همسرک دادم و برای ریسک کمتر بیخیال سوپرایز کردنش شدم
از تاپ خاکستری نخی که خریدم
از گلهای قشنگمان که آب دادم
از این که کثیف کاریهای طبقه ما تقریبا تمام شده
از این که نوافن عزیز در مقابل درد ناشی از آلودگی سربلند بیرون آمد
از این که ...
چیزهای زیادی برای این خوشحالی دارم که توان ثبتش نیست. شاید بعدتر اضافه کردم
الهی شکر برای خوش حال بودنتون


مرسی نسترن جان


الهی حال دلت همیشه خوش باشه
امیدوارم اونقدر لیست خوشحالی هات بلن بالا باشه که هیچوقت وقت نشه تمومش کنی
ماهکم ببوس
عزیز دلمی
واقعا بک وقتایی ته لیست رو پیدا نمی کنه آدم
و یک وقتا دو سه مورد که نوشتی بقیه اشو گم میکنی
ان شالله برای خودتم همرایم لیست بی پایان باشه
بوس به صورت ماهت
به به خدا رو شکر برای این همه حس خوب
و تبریک بخاطر سالگرد ازدواجتون
مرسی فرزانه جون
ان شالله همیشه حال دلت خوب باشه