هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

خدایا عاقبت به خیرمان کن

از صبح ساعت 8 که چشمامو باز کردم؛ با صدای داد و دعوای همسایه طبقه پایین شروع شد. مرده یک ربع بعد که فحش هاش تمام شد رفت. اما تا نیم ساعت بعد صدای زنه میومد که داد میزد. یا داشت تلفنی واسه مامانش ماجرا تعریف میکرد یا دعوا تلفنی ادامه داشت.

الان دوباره نیم ساعته مرده اومده و دعوا دعوا دعوا. تنم میلرزه از سر و صداشون. میترسم

یک کم دعا میکنم که خدا مشکلشونو حل کنه

یک کم میگم دوتاشون نفهمن. هیچ کدوم کوتاه نمیان. هر وقت دعواشونه جفتشون داد میزنن فقط

یک کم میگم ما که نمیدونیم قضاوت نکن شاید قضیه اشون دیگه خیلی حاده. آخه یک روز زنه میگفت نمیخوام باهات زندگی کنم

یک کم دلم میخواد بفهمم چی میگن اما گوشای من اصلا تیز نیست. صداشون بلنده اما صداها برای من مبهمه نمیفهممشون

یک کم میگم درس بگیر. اگر خدایی نکرده دعوا شد تو لاقل دهنتو ببند تا بحث تموم شه. هر چی به فکرت میاد به زبون نیار. فحش نده

یک کم میگم خدایا راه درست زندگی رو بهشون نشون بده و کمکشون کن


آخرش میگم خدایا ما را از شر شیطان رجیم محافظت بفرما و دور کن اینجور مسائل را از زندگیمون

ترسیده ام خیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد