تجربه اندوه نه تنها تحملِ سنگینی شرایط است، بلکه به خاطر توجه به عمق وجودمان نیز می باشد. ما فقط برای چیزی که ارزشمند است غمگین می شویم. بی شک یکی از عمیق ترین دردهای اندوه، حس ناتوانی است که به ما یادآور می شود کنترل ما بر زندگی جقدر اندک است
مرداب روح
شنبه شب ساعت 12
بالاخره تونستم یک استخر و مربی پیدا کنم که بتونم هفتهای دو روز، نه سه روز ماهک رو ببرم آموزش شنا. چطوری؟ با راهنمایی شری عزیزم که خیلی دوستش دارم و روزای کلاس تنبک با دیدنش یک جون به جونهام اضافه میشه از بس ازش آرامش میگیرم و طرز فکرش رو می پسندم. حالا ماه که بدون من حاضر نبود بره استخر به هوای آوین و دوستاش راضی شده بدون من بره استخر. چون من فعلا به دلایل مختلف ادامه آموزش شنا تو اولویتم نبود مگر یه موقع تفریحی برم استخر.برای من و همسر خیلی مهم بود که یک ورزشی که دوست داره رو ادامه بده. با این اتفاق من و شری در کنار دوستاش هم میتونیم تایم بیشتری با هم باشیم و بیشتر ارتباط داشته باشیم. آخ چقدر خوشحالم بابت این اتفاق
یک مسئله دیگه که موجب خوشحالی ِمن در این لحظه هست اینه که با کلاسهای تابستونی ماه من مجبورم بخوام، نخوام زیاد از خونه برم بیرون و این اجبار شاید همون هولی هست که من لازم دارم که پرتم کنه وسط ترسهام. فقط کاش قبل از شروع کلاسهاش فرصت بود با همسر بریم اصفهان که بتونیم بیشتر بمونیم. اما با کلاسهای ماهک عملا خونه پدر مادرهامون هم از این به بعد نمیتونیم طولانی بمونیم چون از مهر هم رسما دوره دبستان شروع میشه و نمیشه مثل پیش دبستان آزاد باشی در طول هفته برای سفر.
با این وجود خوشحالم ماهک رو دارم. خوشحالم که با شری آشنا شدم و خوشحالتر که ماه با آوین دوست شده چون کلا شری و دخترش خیلی اونجوری هستن که من می پسندم برای داشتن یک ارتباط دوستانه. حالا مونده کلاس زبان که متاسفانه تابستون هفته ای سه روز میشه و شاید آخر هفته ها خیلیاش رو نتونه بره. ولی نمی شه کلا نره چون هر چی یاد گرفته دود میشه میره هوا.
تصمیم دارم از فردا تایم بزاریم برای دیدن آموزشهای زبان توی یوتیوب تا کلاسش شروع بشه. لطفا اگر کانال آموزش زبان خوب برای کودک سراغ دارید بهم بگید. از طرفی باید ادامه برنامه نویسی رو کار کنیم تا بتونه چند تا بازی طراحی کنه و البته الفبا. کتابهایی که از نمایشگاه سفارش دادیم داره یکی یکی میرسه و با اینکه این بار به جز یکی بقیه کتابها برای ماهک هستش من خیلی ذوق مرگم انگار مال خودمه. قرار زمان بزاریم که با هم کتابهاشو بخونیم.
خوب که نگاه می کنم تقریبا کل زمان تابستونم میشه برای ماهک و من تنها تایمی که اوکی هستم برای خودم بشینم آخر شب ها هست اگر همسر معترض نشه صلوات:))
من دوباره برگشتم به تنظیمات کارخانه و دیگه 10 شب بیهوش نیستم. حاضرم شبا کمی بیشتر بیدار بمونم و با خودم وقت بگذرونم تا صبح زود که با همسر بیدار شم. البته الان در حال غش کردنم :))
امروز خیلی از خودم راضی بودم. خیلی کار مونده ولی حالم با خودم خوش بود. کلی با آزی حرف زدیم. از این گفت که یه دعا تو سالنش پیدا کرده. از عرفانِ حلقه میگفت که "دوستش تونسته بفهمه کی کارش رو سنگینن کرده و خودش هم تو بهت بود که نمیدونم واقعا این چیزا درسته یا نه؟ ولی اون که جای وسایل منو نمیدونست دقیقا گفت اون لباسی که بهم هدیه دادن چه رنگی و توی کدوم کمد خونه ام هست ". به نظرتون اینا راسته؟
خلاصه که تهش من هم جادو رو قبول ندارم، هم گاهی میگم نکنه باشه؟
یک دوستی بهم پیشنهاد داده از آسترولوژی کمک بگیرم اما من میترسم و دوست ندارم از آینده چیزی بدونم. ولی دوستی هم که اهل این کار هست جوابی بهم نداد که بخوام برام کاری بکنه یا نه
یکشنبه:
دیشب تا دیر وقت جمع و جور کردم و بعد از نوشتن حسهای خوبم غش کردم. امروز بعد از رفتن حامی تا 10 خوابیدم با اینکه ماهک هی رفت و اومد که مامان پاشو من باز خوابم میبرد. ولی اصلا مثل چند روز قبل عذاب وجدان نداشتم چون دیروز خوب تلاش کرده بودم و چیزایی که رو مخم بود رو آخر شب جمع کردم که صبح نبینمشون. من و حامی دقیقا عکس هم هستیم. من از اول شب بیدار بودم ولی حامی سحر خیز و انتظار هم داره همزمان باهاش برم روی تخت و صبح هم باهاش بیدار شم ولی واقعا صبح زود بیدار شدن برام عذاب الیم هستش.
حالم خیلی خوبه با اینکه سردرد دارم. راستش میدونم که کلاسای ماهک شروع بشه، باز غر میزنم اما در این لحظه خوشحالم که به بهانه کلاسهای تابستونی ماه مجبورم زیاد از خونه برم بیرون. این اجبار در راستای مسیری هست که من دارم میرم ولی زورم به خودم نرسید که بی دلیل خودم رو مجبور به بیرون رفتن بیشتر کنم. برای استخر با اینکه میدونم کار شستنم زیاد میشه ولی خوشحالم که میتونم تایم بیشتری با شری باشم. از طرفی آوین رو با وجود تفاوتهاش خیلی شبیه ماه میبینم از لحاظ اخلاقی و فکر میکنم میتونند دوستای خوبی باشند. مربی شون خیلی عالیه و اگر جدی و ادامه دار باشه شنا رفتنِ ماه هم میتونه دوستای ورزشی خودش رو داشته باشه و هم میتونه یک هدفی برای خودش تو حیطه ورزش تعیین کنه
شاید این برنامه های بیرون رفتن باعث بشه من سرعت عملم رو ببرم بالا که هم به خونه برسم هم به بیرون. در عین حال من واقعا نیاز وحشتناکی به معاشرت دارم و برای این کلاسهایی که یک ساعته هستند مجبوری بشینی تا تمام بشه و باعث میشه با مامانهای دیگه ارتباط برقرار کنی.
خانم همسایه رو دوست دارم با این حال خیلی دغدغه هاش و تفکرش با من متفاوت هست و همیشه حس میکنم در عین صمیمیت یک دیوار شیشه ای بینمون هست. پریس و خواهرش رو که عاشقم عین خودم بی شیله پیله و شلوغن. اما امسال برنامه بچه ها برخلاف پارسال با هم جور نیست که زیاد در ارتباط باشیم.
همچنان ذوق مرگ کتابهای جدید ماهک هستم. حالا داشتیم "دایره کوچک همدلی" رو میخوندیم و تمرینهاشو انجام میدادیم. امروز برای اولین بار بعد از شش سال و نیم، حس میکنم کم کم دارم میپذیرم که بزرگترین پروژه زندگیِ من تربیت صحیح ماهک در حد توانم هستش. در اون حدی که میتونم. کتابهایی که خریدم یک بخشش سرگرمی هست و یک بخشش در مورد مهارتهای زندگی هست حالا یا در قالب داستان یا غیر داستان. فقط کاش کتاب اینقدر گرون نشده بود. یک زمانی 50 تومن بن کتاب میدادن و من با صد تومن چنان نمایشگاه رو بار کرده بودم که کتابها رو نمیتونستم تا خروجی ببرم و گاری گرفتم برای بردنش. اما حالا با 800 تومن یک کتاب از دنیل والتر برای خودم خریدم و 8،9 تایی کتاب کودک که هر کدوم نهایت 20 ورق اگر داشته باشن.
کاش یک انرژی مضاعف برای ادامه این مسیر سخت بهم تزریق بشه و با قدرت برم جلو. خیلی دلم میخواد تا شهریور بخش اعظم فوبیاها از کثیفی و زباله و ... از بین بره. اونوقت هم زندگیم نظم میگیره، هم اوضاع خونه بهتر میشه، هم بهتر برای ماهک وقت میزارم، هم رابطه ام با حامی محکم تر میشه. تازه هر وقتم حس کنم نیاز دارم از این خونه چند روزی دور باشم میتونم راحت ماهک رو بزنم زیر بغل و برم اصفهان
با اینکه خیلی دلم میخواد ماشین بخرم اما هم فعلا تو این خونه یک جای پارک بیشتر نیست. رفتن به اون خونه هم روی هواست و اگرم بریم با هزینه های بازسازی دیگه ماشین کنسل میشه. از طرفی دلم میخواد این خونه تعمیر لازم نداشت و چند سال دیگه بمونیم و اگر شده یک ویلای فسقلی هم باشه این اطراف بخریم که وقتی نفسم تو این خونه تنگ میشم جمع کنم یکی دو روز برم اونجا. به قول بابا "جوونیم و رومون به دنیاست" :))
غ ـ ـزلوار:
1+ وقتی آدم حالش خوبه چقدر به هر چیزی امیدوار و دلگرمه . میتونم لذت ببرم از زندگی برخلاف جمعه، شنبه و صبح دیروز
2+ ایمان دارم که موفق میشم. هر چقدر هم بیفتم، درد بکشم، زمین بخورم، بالاخره یک روز میرسم به نقطه ای که باید
سوال:
ممنون میشم این سوالا رو کسایی که حساسیت و فوبیا به کثیفی هایی که من دارم، ندارن بهم جواب بدن تا من بفهمم چطوری میشه عادی برخورد کرد؟!
1+وقتی یک زباله گرد میبینید یا یک سطل زباله مکانیزه، واکنش تون چیه؟ اگر خیلی از نزدیکتون رد بشه، یا یهو سر راهتون یا از پشت سرتون ظاهر بشه چی؟ فکر نمیکنید ممکنه به لباستون خورده باشه و نگران تمیز نبودن لباستون بشید؟
2+بعد وقتی تو پیاده روهایی که باریک هستش و گونی زباله گردها ممکنه به اونجاها خورده باشه و احتمال خوردن لباس به دیوار یا درختای اون قسمتها هست اگر لباستون بخوره چه حسی داری؟ و بعدش لباستون رو تمیز میدونید و بی تفاوتید؟
3+ یا مثلا یک جایی مثل آموزشگاه یا مطب برید و لباس خودتون یا بچه اتون به سطل آشغال اونجا بخوره چی؟
4+ یا یه وسیله ایتون بیفته روی زمین تمیزه؟
5+ یا اسنپی که سوار میشید کثیف باشه؟
6+ یا حتی وقتی میرید دکتر یا بیمارستان اون مواقع میاید لباسهاتونو میشورید؟ دوش میگیرید؟
7+ یا آرایشگاه برید و اون شونه اش رو بزنه به موهاتون یا اصلا سرتونو بدون روسری بزارید رو صندلیش که قبل از ما هزار نفر روش نشستن موهاتونو تمیز میدونید؟
8+ یا وقتی بیرون خوراکی میخرید از سوپر ضد عفونیش میکنید یا همینطوری میدید به بچه اتون یا میخورید؟ (لعنت به کرونا که از دستش به چه روزگاری که نیفتادم)
سلام
به این مواردی که گفتی هیچ وقت فکر نکردم
تنها چیزی که بهش اهمیت میدم شستن دستهاس ولا غیر
روی خودت کار کن که این رفتارها به بچه سرایت کنه به مراتب بدتر از خودت خواهد شد و بعدها واقعا دردسر ساز میشه
یه دوست داشتم که خواهرش وسواس شدید پیدا کرده بود به طوری که گریه می کرد و میگفت تو رو خدا برای خواهرم دعا کن کارش به بیمارستان نکشه. زی نظر یه روان پزشک قرار گرفت الان خیلی بهتر شده اما همچنان همه از دستش کفری هستند
سلام خاتون عزیز

چقدر عالی. اینقدر من سر کیف میام که خیلیا بهم گفتند اصلا به این چیزا فکر نمیکنند و دلم میخواد اونطوری باشم
اوایل فقط به خاطر ماهک دوست داشتم خوب بشم اما الان فقط به خاطر خودم و اینکه بتونم لذت ببرم از دنیا و شاد باشم تا این شادی به همه اطرافیانم انرژی بده
منم تحت نظرم و جدیدن یک دکتر خفن پیدا کردم که هم احساس امنیت بهم میده هم داروهاش خیلی کمک داره میکنه
سلام دوست خوبم
لباسی که یه بارم بیرون بپوشم داخل کمد نمیذارم و روی چوب لباسی میمونه تا سری بعد بپوشم یا بشورم، کمد کیفمم از لباسهام جداست نگرانی ندارم
مثلا همه جا ملافه و پتو و متکای خودم میبرم حتی هتل های ترتمیز و عالی، ولی بازم یه وقتایی دچار گزش میشم
در صورتی که میبینم دوستای دیگه ام که رعایت نمیکنن عین خیالشون نیست هیچی شونم نمیشه
خوشحالم حالت بهتره و رو به پیشرفتی
غزل باورت میشه من خیلی بهشون توجه نمیکردم تا وقتی یه بار تو وبت نوشتی و ازون به بعد نظرم بهشون جلب شد، مراقبم بهشون نخورم ولی خب اینکه به درخت و اینا خورده باشه خب ممکنه ولی آفتاب بهش میتابه و پاک میشه
از نظر بقیه دوستان و آشنایان منم وسواس حساب میشم ولی بیشتر دلی عه اگر حس کنم جایی کثیفه حتما بعدش لباسهام رو میشورم، مثلا ابدا پتوی بیمارستان یا درمانگاه روم نمیکشم حتی اگر از سرمای موقع سرم بلرزم
آرایشگاه اغلب الکل به شونه میزنه
خلاصه منم خیلی چیزها میزه رو مخم ولی سعی میکنم خیلی بهشون بها ندم و بهش فکر نکنم...
بعد ببین با این همه رعایت خیلی وقتها بلا سرم میاد
سلام نسترن جون




ممنونم امیدوارم ثابت قدم باشم و حتی شده اپسیلون اپسیلون هم برم جلو
واقعا متاسفم که حرفام باعث شده توجهتون بهشون جلب بشه. آره بیشتریا همینو میگن که آفتاب میخوره
او بیمارستان که من حتی برای آمپول زدن ماه ملافه میبرم. حتی دکترش با اینکه جز بهترین دکترای تهرانه و خیلی خوبه اما تختش چرکه ها. با اینکه ملافه یک بار مصرف میکشه بازم ملافه میبرم چندشم میشه
منم جای کیفهام جداست
ولی خیلی وقتها کیفی که قابل شستن باشه با خودم برمیدارم و حس بدی داشته باشم یک راست میره لباسشویی. دیگه مثل قبل الکل آرومم نمیکنه
توی یک مبحثی میخوندم که همه انسانها دچار وسواس هستند فقط نوعش و میزانش با هم فرق داره. شاید یک روز در موردش نوشتم.
الهی. گزش پشه یا چیز میزای دیگه؟
آره بابا بدن اونا حشره ها رو فراری میده.
ولی یک آقای جهانگردی بود میگفت از این اسپری های مخصوص پارچه برای حشرات بخرید و روی تشک اینای هتل بزنید. چون حتی تو بهترین هتل های دنیا هم ممکنه حشرات ناجوری باشند که اذیت کنند
در موردعرفان حلقه یه مستند تلویزیون پخش کرده پیشنهاد می کنم ببینید
ممنون از پیشنهادتون
با دوستم که مستر هست در حلقه عرفان صحبت کردم و اون چیزایی که برای آزی انجام دادن مدل سو استفاده از عرفان بوده
و خودشون از غیر ارگانیک ها استفاده کردن
در حالیکه عرفان سعی میکنه از محافظت کنه در مقابل غیر ارگانیک ها
سلام غزل جانم. چطوری مادر مهربون؟
خانواده خوبن؟
سلام گیلی عزیز
خوبم گلم
همه خوبن
شما خوبی؟
سلام عزیزم
فقط وقتی یه چیزی می افته رو زمین میگم کثیفه بقیه اش اصلا حتی راجع بهش فکر هم نکرده بودم
تازه از نظر بقیه وسواسی هم هستم که مثلا چرا وقتی قراره همه توی یه سینی یا کاسه غذا بخورند من برا خودم جدا میارم یا قاشق دهنی کسی مثلا بچه هام رو تو دهنم نمی زارم،یا روی زمین راحت نمیشینم بدون زیرانداز
سلام آرزو جان

واااااااااااای چقدر با حاله که هیچوقت بهش فکر نکردی. چه رهایی فوق العاده ای
اووووه اونا دیگه زیادی ریلکسن
ما حتی تو بچکی هم همه از یک ظرف غذا نمی خوردیم
الان گاهی با همسر ولی با دیگران عمرا
1 و 2 که نه
چرا باید به سطل اشغال بخوریم؟ خیلی بعیده؟ بعد سطلا پدالی هستن اکثرا بدنه شون کثیف نمیشه،معمولا کسی دست نمیزنه
اسنپ سوار نمیشم در حد سالی یکبار
چیزی رو زمین بیفته قطعا کثیفه
بعد از بیمارستان اونم اگر نشسته باشم جایی و طولانی مدت لباسا را میشورم
خوراکی را ضدعفونی نمیکنم، ریه بیچاره هم حق و حقوقی دارم با استنشاق این مواد
شونه ارایشگاه که خب دلچسب نیست ولی وقتی ارایشگاهی میری که همه لول خودتو دارن چرکو کثیف نیست
من خیلی حساس نیستم
ولی اگر حس کنم دارم زیاده روی میکنم خودمو به چالش میکشم میرم تودل کثیفی
آره معمولا کثیف نیست ولی بعضی جاها کثیفه دیگه مثل سطل سفیده بعد میبینی سیاه شده یا یه چیزی به بیرونش ریخته
فکر کن چیا میاد تو سرم

و من بیشتر این میاد تو سرم که اینو خالی کردنی خورده به آشغالها
من به خاطر اینکه هر روز ماشین ندارم موقع مدرسه بردن ماهک حداقل هفته ای یکبار باید اسنپ سوار بشم
خدا رو شکر الان راحتم
من کلا روی موهام خیلی حساسم حتی دوست ندارم کسی رو بالشم بخوابه یا به موهام دست بزنه
چه خوبه که قدرت به چالش کشیدن خودتو داری
۱. بله صد در صد
۲. خب بخوره، مهم نیست، لباسامون میخوره به دیوار، هر چند وقت یبار میشوریم، خیلی چیزای دیگه هم میخوره به در و دیوارا
من بعد اسنپ یا مطب هیچ چیز رو نمیشورم ولی بعد از تزریقات یا بیمارستان ترجیحا میشورم ولی اینطوری نیسنم اگرم نشستم ناراحت باشم کلا همه اینا عادی و روال روزمره زندگی هستن، نباید حساسیت نشون داد در یک حد کمی عادی هست ولی ببشتر از اون میشه وسواس
2. بله خیلی چیزای دیگه هم میخور ولی من نه اون لباس نه اون چیزای دیگه رو نمیتون داخل کمد بزارم. حس میکنم همه کمئ کثبفه دیگه
بله کاش منم عادی بشم و راحت
سلام بر غزل بانوی عزیز. چطوری دوست یکی یهدونهم؟
ماشاالله خوب و پرانرژی داری میری جلو. احسنت
سرگرم شدن با درس و کلاسهای ماهک بهترین کاره.
غزل جانم، خودتو قضاوت نکن که وای چرا از سطل زباله چندشم میشه. خب طبیعیه.
درون بدنمون پر از میکروب و باکتریه. برای سلامتی نیازه.
نگران نباش، به تدریج این حسایت از بین میره
سلام کیلی جان. کامنتتو ندیده بودم صبح که برات کامنت گذاشتم الان دیدم تو هم برام نوشتی
قربونت برم من خوبم تو چطوری؟
امیدوارم نتیجه هم برای ماه عالی باشه هم برای من
الهی خدا از زبونت بشنوه
من یک کامنت داده بودم نرسید؟
مریم جان کامنتها هست عزیزم

من هر بار بین کارام یکیشو جواب دادم تایید کردم
هنوز به کامنت شما نرسیدم مهربون که لطف کردی جواب دادی
باید صبح بقیه رو جواب بدم چون الان دارم غش میکنم مریم جان
سلام غزل عزیزم
آفرین به همه شوق و برنامه
امیدوارم همشون عالی پیش برن
جواب سوالاتم دادم
1- واکنش خاصی ندارم و اصلاً توجهم رو جلب نمیکنه. نه همچین فکری نمیکنم.
2- هیچ حس خاصی ندارم ولباسم رو تمیز میدونم.
3- بچه ندارم اما واسه خودم حساسیت خاصی به این مساله ندارم
4- بستگی به زمینی که میفته داره
5- اسنپ کثیف باشه فقط همون موقع حالم بد میشه ولی بعدش یادم میره
6- بعد از مطب نه ولی بیمارستان و آزمایشگاهها مخصوصاً اگر شلوغ و کثیف باشن بله هم دوش میگیرم و هم لباسامو میشورم که از بعد از کرونا هم اینجور شدم و قبلش کاملاً بی تفاوت بودم.
7- سرمو بدون فکر روی صندلی تکیه میدم ولی معمولاً شونه شخصی خودم همراهم هست.
8- بدون ضدعفونی میخورم
سلام لی لی عزیزم

منم امیدوارم همینقدر که شوقشون رو دارم موقع عمل هم هم لذت ببرم ازشون هم کمکم کنند رها بشم
1+ خدایا چقدر خوب یعنی میشه منم به این نقطه برسم؟
2+ چه خوب
4+ مثلا تو کوچه خیابون. یا تو آموزشگاه یا تو راه پله ساختمان
5+ یعنی بعد اسنپ لباستو نمی شوری اگر کثیف باشه؟
6+ من از اینکه دکتر دست به بدنم بزنه یا فشار سنج رو دستم ببند چندشم میشه
7+ جه عالی که فکر نمیکنی
8+ من همیشه اذیتم موقع تفریح بخوام برای ماه چیزی بخرم و همون موقع بخواد بخوره اما باباش میکه بخور تمیزهگهمش میگنم نکنه طرف دستاش تمیز نبوده باشه زده به خوراکی. نکنه دستشویی رفته باشه
یه مدت کوتاهیه که میخونمت. ببین هرکدوم از ما ممکنه فوبیای چیزی رو داشته باشیم مثلا من همیشه نگرانم وسایلی مثل موبایل و لپ تاپ و پرینتر و اینا خراب شن! یا تو نگرانی که میکروبها از زباله روی بدنت بیاد. فقط به نظرم نباید به افکارمون بال و پر بدیم. من دبیرستان که بودم یه ضبط صوت خوب خریده بودم که به شکل خنده داری نوار رو باهاش عقب جلو نمیکردم چون میترسیدم خراب شه!!! سالها گذشت و ضبط صوت کلا از رده خارج شد و من اونطور که باید ازش لذت نبردم. الان هنوز این فوبیا رو دارم ولی همیشه به خودم میگم حالا نهایتا خراب میشه بالاخره یکی دیگه میخرم! در مورد زباله هم میتونی به خودت بگی مگه میکروبهایی که روی لباس هستن اصلا چطور ممکنه وارد بدن ما بشن، ضمن اینکه خیلی هاشون تو هوای آزاد میمیرن. تعدادشون هم اونقدری نیست که ما رو بکشن اگر اینجوری بود که الان همه زباله گردها و رفتگرها مریض بودن.
یه خاطره هم از بچگی بگم برات من کلاس دوم دبستان بودم یه خانومی خونه ما کار میکرد که با ما زندگی میکرد، این خانوم متاسفانه بدلیل تومور مغزی تو مدت کوتاهی حافظه اش رو از دست داد و من تو اون مدت همش فکر میکردم بیماریش به من سرایت میکنه! روزی صد بار دستامو میشستم! تا بالاخره به کمک معلمم تونستم قبول کنم که این اتفاق نمیافته.
میخوام بگم سررشته افکارمون رو باید دست قسمت عاقل مغزمون نگه داریم
خوش اومدی.
دقیقا تازه من یک نگرانی خنده داری که دارم اینه که همش نگرانم یک چیزی تو خونه تموم بشه مخصوصا مواد غذایی. در حالیکه خوب بعدش میخری دیگه
آره میفهممت منم اینقدر از وسایلم مراقبت میکردم یا بقیه خرابشون میکردن یا سالم میموند و من در هذ دو صورت لذتی ازش نمیبردم
من واقعا نگران مریض شدن نیستم فقط از کثیف شدن وحشت دارم همین. وگرنه بارها به خودم گفتم ببین شاید همینا از ما سالمتر باشن
عزیز دلم چه دوران سختی رو با اون سن کم گذروندی. آفرین به معلمت
تا نیفتادی توی یک چیزای آسونه ولی وقتی بیفتی گرفتن اون سر رشته سخت ترین کار دنیا میشه
چه حس خوبی داشت پستت. خوشحالم که بعد از حس و حال سنگین پست قبلی، به این حس خوب رسیدی.
زندگی همینه دیگه، بالا پایینش زیاده.
خیلی خوبه که مجبور میشی بیشتر از خونه بری بیرون. به نظرم خیلی توی حال و هوات اثر خواهد داشت.
من اصلا به جادو اعتقاد ندارم، همیشه با خودم میگم یعنی جادو قدرتش از قدرت خدا ببشتره؟
راستش غرل جان، در مورد سوالهایی که آخر پست نوشتی، من تا حالا به هیچ کدومش حتی فکر هم نکرده ام و اصلا تا حالا مساله ای نبوده برام.
ممنونم دریای عزیز
درکشون نمیکنم
بله واقعا بالا پاینش زیاده برای هر کسی به یک شکل
امیدوارم اون چیزی که توی ذهنمه به حقیقت بپیونده با این بیرون رفتن ها چون من زیادی به خونه بودن عادت کردم تو چند سال گذشته
منم میگم قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست ولی چرا یه عده یک کارایی میکنند که آدم به شک میفته
ای جان چقدر خوب که به هیچ کدوم فکر هم نکردی. خوش به حال نینی که مامانش سخت گیر نیست
سلام
نمیدونم چقدر جوابهای من کمک کننده است اما:
1- فاصله پنجاه سانتیمتری رو حفظ میکنم. ولی نگران برخورد نمیشم چون میدونم برخوردی اتفاق بیفته متوجه میشم. از بقیه آدمها هم سعی میکنم همینقدر فاصله بگیرم نه برای کثیفی، بلکه برای حفظ دایره امن خودم و بقیه.
2- مهم نیست چون آفتاب و باد و بارون و تماس کوتاه باعث میشه کثیفی خاصی نمونه که با تماس منتقل بشه. تمیز میدونم
3- خودم عمدا دست نمیزنم اما برخورد اتفاقی مهم نیست برام
4- تمیزه
5- تمیزه
6- فقط دستم رو میشورم. لباسم رو نمیشورم
7- تمیزه
8- ضدعفونی نمیکنم. پوستش رو تو دهنم نمیذارم
کلا از بیرون میام خونه یا اگه بخوام بیرون مثلا رستوران غذا بخورم دستم رو میشورم. بقیه لباس و غیره رو نمیشورم.
در مورد کرونا هم حتی همون یک ماه بعد از شروعش گفتن اصلا ویروسش روی سطح باقی نمیمونه و اون گفته های اولیه همه اشتباه بود.
به جز چند میکروب گوارشی معدود بقیه میکروبها با خوردن منتقل نمیشن، با تماس پوستی از روی سطح هم بیماری منتقل نمیشه. برای همین من برام انتقال میکروب به این صورت مهم نیست. برام انتقال چیزهای توی سبزی و اینها مهمه که خوب چند دور با آب خالی میشورم تا اگه چیزی چسبیده کامل جدا بشه. فکر کنم الان بترسی اما میوه رو هم نشسته تو نایلون میذارم تو یخچال قبل از خوردن میشورم
سلام مریم عزیز
راستش از دیروز که کامنت ها رو خوندم انگار سبک ترم. قبلا کسی مثل من عمل نمیکرد میگفتم نه بابا اینا بهداشت رو رعایت نمی کنند کار من درسته
اما الان میگم خوش به حالشون اینا دارن زندگی میکنند نه من
1. من دقیقا از آدمها هم برای حریم خودم فاصله میگیرم و کلا از جاهای شلوغ که هی آدما بهت تنه بزنند فراری ام. ولی می بینی از آدما با فاصه کم رد میشم و اوکی ام اما خدا نکنه از کناز سطل مکانیزه یا زباله گرد رد بشم ذهنم شروع میکنه به دروغ بافتن و تکرار که نکنه بهش خوردی؟ و این شکا منو عذاب میده این چند سال وگرنه یقین داشته باشم که نخوردم حالم خوبه کار بیخود هم انجام نمیدم. من باید به قول دخترم شیطان مغزم رو شکست بدم
2. چه عالی. کاش منم برسم به اون مرحله. زندگیم خیلی راحت میشه
اوف اسنپ کثیف سوار شم نمیتونم لباسمو نشورم تازه هی به ماهک میگم دستتو به جاییش نزن طفلکی
مثلا دکتر معاینه کنه دست به بدنتون بزنه یا فشار سنجی که رو دست همه ببنده رو دست شما هم ببنده تمیزه؟
من اون که میگید گفتن ویروس روی سطح نمیمونه رو نشنیدم. اون روز فکر میکردم هممون میمیریم و بعد اوضاع وسواس بدتر و بدتر شد
بعد یک بار یک زباله گرد رو روی سطل سوچر سر کوچه دیدم که نایلون هم تو سطلش نمیزاره
دیگه نمیتونم از اون مغازه خرید کنم چون میگم دستشو میزنه به اون سطل هر روز صبح که باز میکنه و بعدم به بقیه وسایل مغازه
با اینکه قبلا که ندیده بودم همه خریدهای خورده ریزمو از اون میکردم
اوه نگو از اولشم نمیتونستم میوه نشسته داخل یخچال بزارم. مثلا همسر بلال بخره میزارمش توی تراس
۱. خیر چونخودشون حواهسشون هست به ما نخورن
۲. موقع عبور از جاهای باریک هیچ وقت نشده به زباله گرد فکر کنم و در واقع اصلا به چنین چیزی فکر نمیکنم و رد میشم و بنظرم کثیف نبست
۳. اگر حس کنم سطله خیلی کثیفه بعد از بزگشت اون لباس میره داخل لباسشویی بخاطر چنین چیزی خودم کثیف نمیشم که بخوام برمحمام
۴. خیر تمیز نیست برش میدارم میندازم داخل کیفم بعدا تمیزش میکنم خوراکی باشه میندازم دور
۵. اسنپ تمیزه اگر خیلی چرک باشه لباسام کثیف میشه نه خودم
۶ بیمارستان برم بله میشورم دکتر نه
۷ شونه رو دوست ندارم بخوره به سرم سعی میکنم شونهخودمو ببرم ولی اگرم نبردم مشکلی نیست چون همیشه بعد از ارایشگاه دوش میگیرم موهامو میشورم
۸ خیر ضد عفونی نمیکنم همونطوری مصرف میکنم
1. من با فاصله کم هم رد میشن شک میکنم یعنی ذهنم بهم دروغ میگه
کی میشه مثل شما نگاش کنم


2. آخه من چند بار دیدم که گونیشون مثلا خورده به درخت یا دیوار و الان خیلی میترسم با اینکه بقیه بهم میگن خشکه من همش از خیابون راه میرم. حتی میترسم به ماشین هم بخورن و ماشین کثیف بشه و باز لباسمون بخوره به ماشین
3. منم لباسمو میشورم اما کیفم هم میره رو مخم که اینم خورده به لباسم یا ماهک بیاد بچسبه بهم لباس اونم میشورم و این سلسله مراتبی که میاد تو مغزم خیلی آزاردهندست
4 موافقم باهاتون. ولی همسر میگه کتابی وسیله ای میفته تمیزه. خوراکی رو نه
5. یعنی لباستونو میشورید بعد از اسنپ؟
6. حتی اگر دکتر بدنتونو میعاینه کنه یا فشار سنج به دستتون بنده اونا تمیزن که به بد بقیه هم میخوره؟ البته من این بار تلاش کردم ماه رو نبردم
7 منم مثل شمام
8 وای چقدر خوب کاش برسه اون روز برای مننچقدر خوشحالم که برام نوشتید و من جواباتونو میخونم و میگن چه خوب که سخت نمیگیرند. چه لذتبخش
ممنونم ازتون
چقدر انرژی این پستت خوب بود
خوشحالم که حالت بهتره
من با همه اینا خیلی عادی برخورد میکنم
تازه بقیه کسایی که منو میشناسن بهم میگن تو الکی وسواس داری
قربونت برم قره بالا جانم
خوش به حالشون
الهی تو هم حالت عالیه عالی بشه
چه جالب
یعنی به نظرت گونی اونا که من دیدم به در و دیوار میخوره گاهی جایی رو کثیف نمیکنه؟
همسر میگه خشکه چرا این فکرا رو میکنی
اوف پس اونا دیگه چقدر ریلکس زندگی میکنند
سلام
بسی حال کردم
وسط کارم متن تو خوندم بمب انرژی بود
امیدوارم همه چی به سرعت ردیف شه رفیق.
سلام سیتای


خدا رو شکر که برات انرژی خوبی داشت.
خوشحالم که اینقدر به من انرژی میدی پست منم بهت حال خوبی داده
دلم روشنه رفیق جانم