اونقدر کم آورده بودم که بغضم شکست. یک گور بابای کرونای بلند توی سرم می چرخید. گفتم منو ببر پیش مامانم
شش ساعته ساک بستم و جمع و جور کردم و با ماشین خراب زدیم به دل جاده
له له میزدم واسه یک ذره خواب اما فقط پنج دقیقه تونستم بخوابم.
شبها حالم خوبه
١١:٣٠ شب رسیدیم گرسنه و تشنه
و حالا دومین روزیه که اینجا
اوضاع فرق زیادی نکرده
اما دیگه دلم نمی خواد در وصفش چیزی بنویسم
دیگه دلم نمیخواد برای کسی تعریفش کنم
شاید کوتاه بیاد و دست از سرم برداره
خاله کوچیکه دیشب برام تخم مرغ سیاه کرد و البته معتقده این حال عجیب از اثر داروها نیست :|
منِ محتاج کمک هم توصیه هایی که از عهدشون برمیام رو عمل میکنم
مامان جون گفتند نَنه نماز امام زمان بخون و نماز شب. آب چهل بسم الله روی سرت بریز
و من که تا ظهر حالم نیم بند بود میرم داخل حمام و به این فکر نمی کنم که قبول دارم یا نه. فقط بسم الله گویان مشت مشت آب میریزم تو تشت و میریزم رو سرم. زیر دوش که می ایستم معجزه وار نفسم تازه میشه. یک احساس خوشبختی ریزی زیر پوستم وول می زنه. با آرامشی وصف ناپذیر خودم رو تمیز می کنم و وقتی حوله رو می کشم روی تنم عجیب احساس سبکی دارم. گویی می تونم پرواز کنم.
بر خلاف یک هفته گذشته و حتی دیروز، یک دل سیر غذا می خورم. میل داشتن به غذا ... موهبتیِ که تا وقتی از دستش ندیم یادمون نیست که داریم ش.
همسر اولتیماتوم داده که پوشک فقط تا آخر مرداد می خرم. مامان گفت که دستشویی ماه رو بیار خودم کمکت می کنم. آوردم و امروز ماه از صبح بدون پوشک راه میره. بیشتر تو حیاط مشغول تماشا و بازی فنچ هاست. هنوز یک قاشق از غذام مونده که ماه میگه آب اومد. می گیم آبِ چی؟ میگه آبِ جیشِ. ناراحتم که ماه روی فرش ناز نازی مامان جیش کرده و میترسم با آب کشی خراب بشه. وقتی میایم اینجا فقط می چسبه به مامان و همین که میخوام بغل بگیرم ببرمش حیاط داد میزنه و دست و پا میزنه که دست نزن.
مامان می برش تو حیاط. من هم میرم و هم ماهک رو میشورم هم شورتش رو و وقتی به خودم میام می بینم شستن لباس، پاهای خیس، صدای آب، وسط حیاط زیر آفتاب منو برده به یک دنیای خیالی که آرزوشو دارم. منو برده به عالمی که جز خوشبختی توش خبری نیست. لباس رو پهن میکنم و شلنگ آب سرد رو میگیرم روی پاهای محتاجم و از ته دل نفس عمیقی می کشم که یادم نمیاد آخرین بار کی تجربه اش کردم. فرش اصلا خیس نشده و من خوشحااااال
ظرفها رو با خواهرک می شوریم و با حسی رهای رها خودمو جا میدم روی لبه تخت خواهرک و شروع میکنم به نوشتن و دوباره صدای فیلمای گانگستری که فیوریت باباست فضای خونه رو پر کرده.
دلم میخواد جو زندگی و اینجا رو کم کم اصلاح کنم. خدا کنه حال این لحظه موندگار باشه و من صبح فردا با حسی رها بنویسم سلااااام
سلام غزل جان خیلی خوشحالم که پیش مامان هستی و امیدوارم تا الان بهت خوش گذشته باشه.
من برای اینکه پسرم رو از پوشک بگیرم با روش خانم دکتر علوی نژاپ پیش رفتم که توی اینستاگرام فعال هستند. روش تدریجی و خیلی خیلی عالی بود. اولین بار دقیقا تو همین زمان که پسرم دو سال و ده ماه داشت شروع کردم اصلا همکاری نمیکرد و منصرف شدم تا سه سال و نیمه شد و در عرض دو سه روز بدون دردسر از پوشک گرفتمش. البته برای پی پی هنوز پوشک میخواد که اونم تا آخر این هفته میخوام ازش بگیرم. Sorayaalavinezhad@ صفحه خانم دکتر علوی نژاد روانشناس نوزاد و کودک
اولش غم انگیز شروع کردی و آخرش ...

غزل چقدر حسای آخر پست خوب بودن. امیدوارم واقعاً اونجا خیلی بهتون خوش بگذره. استرسات از بین برن و چند روزی رها باشی از همه چی.
آبِ جیش آخه؟ :))))))) من عاشق ماهکمممممم
راستی تخم مرغ سیاه چیه؟!!
چه حس خوبی داشت نوشتت.
اخ دلم سفر و یه جای دنج و اروم میخواد
خستم از زندگی کردن
وه چه حال خوشی چه حال خوشی... حال خوشت مستدام... دقت کن وقتی رهاش میکنی راحت ترینی... همه چیز رها کن رهاااااااااا
سلام

خیلییییییییییییییییییی خیلی کار خوبی کردی رفتی خونه مامان غزل جان
آفرین
ایشالا ماه هم به زودی یاد میگیره و جیشش رو میگه
با بازی و اینا خودتون باید تند تند ببریدش دستشویی و جایزه و توالت فرنگی کوچولوها که اشکال مختلفش الان هست خیلی کمک میکنه
این پستت پر از حال خوب بود
خدا رو شکر که بهتری غزل جان
ماهک اهل کتاب هست؟
میتونی برای این دوره پوشک گرفتن از کتاب هایی که راجع به جیش گفتن بچه س استفاده کنی.
کتاب مامان بیا جیش دارم / انتشارات قدیانی
توی نت هم میتونی فایل شعر صوتی یا متن شعر جیش کردن نی نی پیدا کنی و براش بخونی.
حال خوبتون موندگار.
یکی از سخت ترین مراحل ها از پوشک گرفتن. ولی مطمئن باش که از پسش برمیای.
برای هربار دستشویی رفتن براش برچسب در نظر بگیر. میتونی ی جدول بکشی و برچسب ها رو بزنه به جدول، هر ردیف که پر شد ی جایزه بزرگتر (درحد خوراکی و مدادرنگی و کتاب) (یعنی خیلی گرون نباشه) بهش جایزه بده.
دستشویی رو هم خودت باید بهش یاداوری کنی. چون بچه ها هواسشون پی بازی و شیطنت تا به خودش بیان و عادت کنن طول میکشه.
کار خوبی کردی رفتی، الانم که پیش مامانتی راحت تر میتونی از پوشک بگیری.
مواظب خودت و حالت باش.
فعلا همه زحمتش افتاده گردن مامان
ماهک اصلا میگه تو نزدیک من نیا فقط مادرجون
حتما از این جدول هم استفاده میکنم
بلاچه مقاومت میکنه و یادآوری ام میکنم میگه ندارم
الان راهی جز اومدن برای بهتر شدن حالم نداشتم
دیگه تحملم تموم شده بود
به همچنین رهآ جان
وای چه خوب که رفتی...
حس خوبت به منم منتقل شد
عزیزمی
واقعا باید میومدم
و بالاخره امروز خوب بیدار شدم
خوشحالم حالت خوبه. انشاالله بهتر هم میشه.
حس خیلی خوبی هم به من منتقل شد با نوشته هات، بخصوص حمام
ممنونم روبی عزیز
چه خوب که حس خوبش بهت منتقل شد
آفرین به تو حال دلت همیشه آرام و خوش.
انقده قشنگ حیاط رو وصف کردی که منم حس کردمش
با جمله آخرت خیلی موافق نیستم، حداقل تا وقتی که خودت به ثبات نرسیدی این چلنج شاید برات آزاردهنده باشه.
قرصهات رو میخوری یا کلا حذف کردی؟ با پزشکت در ارتباطی؟
ماه الان چند وقتشه؟ برای از پوشک گرفتن جدول ستاره ها و تند تند دستشویی بردن خیلی کمکه
عزیزمی

واقعا خیلی حسش خوبه
هر چقدر از عهده ام بر بیاد انجامش میدم هر قدری که بهم فشار نیاد
قرصها رو میخورم و اینم
با پزشک هم در ارتباط نیستم فعلا ولی برای قطع داروها هم حتما باید با پزشک مشورت کنم
میدونی فنجون فکر کنم ترسم از کرونا و دور نگه داشتن خودم از بقیه تاثیر زیادی داشته
ماه٢ سال و ١٠ ماهشه
جدول رو نمیدونستم
اما زود زود بردن رو نمیزاره که دیروز سه بار رفته دستشویی سه بارم لباسش رو کثیف کرده که دوبارش شماره ٢ بود و اونو کلا هنوز تشخیص نمیده
مرسی از کامنتت فنجون عزیزم