با یک دنیا حال خوش و خاطره شیرین خداحافظى کردیم و الان جاده و سرعت و موزیک تو تاریکی شب عمیق ترین حس خوشبختی رو در وجودم به پرواز درآورده.
تنها تاسف این چند روز اینه که به خاطر شلوغیا و کادو خریدنها گزی رو که به ماهک قول داده بودم فراموش کردیم. قرار بود چندتا بسته بخریم که ترکستان هم ببریم و من به خاطر پیاده رویای اجباری برای خرید هدیه تولد مامان بابا گفتم دستمونو سنگین نکنیم و کلا فراموش کردیم. امیدوارم تا عید اصلا یادش به گز نیفته و من شرمندش نشم.
از مدیتیشن جا موندم از بس سر و صدا بود. هدفون هم همرام نیست که تو ماشین انجام بدم. همسر این چیزا رو قبول نداره :)) . چون از حرفای دوستم و باز شدن چشم سومش و فهمیدن یک اتفاق تلخ که قراره تو زندگیش بیفته بد ترسیده بودم. البته که این مدیتیشن فقط برای فراوانی هست و باز شدن چاکراه ها مدیتیشن مخصوص داره.
+ و چنین گفت زردتشت رو گذاشته بودم بیرون از کتابخونه که بیارم بخونم . فراموشم شد :))
سلام.
دلم گز خواست
عمیق ترین حس خوشبختیت پایدار رفیق!
سلام
خودمم دلم میخواد
باز شماها دستتون میرسه بخرید بخورید
ممنون رفیق
روزی دائم شما باشه حس عمیق خوشبختی
ما دیروز ظهر راه افتادیم


قبلش رفتیم چهارباغ و میدون امام خریدهامون کردیم و تو راه هم شلوغ بود تا برسیم یه هشت نه ساعتی شد اینه که حالا له له نشستم پشت سیستم
ما هم قرار بود جمعه راه بیفتیم و سر راهمون بخریم اما بعد برنامه عوض شد و کلا فراموشمون شد
پس خوبه ما برنامه مونو عوض کردیم
چقد خوب از سفر راضی بودی
اون مدیتیشن و چشم سوم داستانش چیه؟
خودمم باورم نمیشه هنوز
چشم سوم همون قدرتیه که میشه ی سری چیزها رو از آینده فهمید یا باطن آدما رو حس کرد
البته شایدم من خوب توضیح ندم
تو همه دین ها به این چاکراه توجه ویژه شده
که بین دو الرو و کمی بالاتره و ما در هر سجده اون رو روی مهر میگذاریم
و با مدیتیشن های مخصوص میشه بازش کرد