خیلی غیر منتظره زنگ زد و گفت عازم تهران است و می خواهد یک روزش را به دیدار من بیاید. تقریبا هنگ کرده بودم. فقط دو سه روز از آن حال بد دو پست قبل و تصمیم من برای تلاش بیشتر جهت رفع این مرض مزمن گذشته بود. چند دقیقه ای در شوک آمدن مهمان روی کاناپه نشستم و اجازه دادم افکارم هر چه دلشان می خواهد بگویند. ذهنم که آرام شد؛ خط لبخند کم کم در ذهنم کشیده تر و کشیده تر شد. با خودم گفتم من تصمیم گرفته ام خوب شوم و این یکی از نشانه هاست.
این که من به آستانه رنج رسیدم و ترسیدم و اینقدر واضح اعتراف نامه نوشتم و از دردم گفتم!
این که شماها همراهم شدید!
این که تشویقم کردید!
این که دلم را گرم کردید!
همه نشانه های فصل جدید از تغییرات درونی من است. اینها همراهی کائنات با من است. اینها اولین نشانه های یک تغییر جدید است
این که ماه اک هست!
این که همسر حامی تصمیم هایم هست!
این که عزیزانم تمام تلخی هایم به دلیل پرخاشگری ناشی از وسواس را صبوری کردند!
این که برایم دلسوزاندند!
اینکه تنهایم نگذاشته اند!
اینها نشانه های قدرتمند اصلی اند
بعضی آدمها همیشه " حال خوب کن" اند. بعضی آدمها لبریز عطر عشق و طراوت یکرنگی اند. از همان ها که از وقتی از در وارد می شوند؛ یک شور و حال خوبی در فضا منتشر می کنند. نیره یکی از این بعضی هاست. یکی از آن دوستهایی زیر خاکی که اگر تمام دنیا را بگردی لنگه اش را پیدا نمی کنی. دختری قوی، زرنگ و مستقل که با همه مشکلاتشان دنیا را جای قشنگی می داند و تلاش می کند برای تغییر اوضاع و بهبود حال خودش، عزیزانش و همه آدمها.
ماه اک آنقدر با نیره راحت بود و دوستش داشته بود که تمام آن شش ساعت با من کاری نداشت. دستهایش را دراز می کرد که نیره بغلش کند. من که نگران اذیت شدن نیره بودم به ماه اک می گفتم بیا بغلم! ماه اک چند ثانیه نگاهم می کرد. بعد دوباره میچرخید سمت نیره و دستهایش را به سمت اون دراز می کرد. نیره آنقدر دل به دلش داد که حتی موقع ناهار هم، خودش را توی آغوش او جا داد.
مرد خانه خواب است. چایی را گذاشته ام روی اپن و دلم نمی آید بیدارش کنم که به قرارش برسد آنقدر که خسته می شود و خوابش کم است. آنقدر که خوابش عمیق است. یک نگاهم به همسر است یک نگاهم به دیروز
وقتی که گفت بشینم توی ارتباط. وقتی بعد از ناهار ماه اک به بغل تشعشع دفاعی برایمان اعلام کرد و من انگار توی حلقه ای خیلی ملایم می چرخیدم و روی دستهایم گرم شده بود و ماه اک گونه هایش سرخ. وقتی که گفت از نظر من این وسواس به فلان دلیل ریشه غیر ارگانیک دارد و برای خانه تان پاکسازی اعلام می کنم. مطمئن تر شدم که این دیدار غیر منتظره دقیقا در راستای تلاش من اتفاق افتاده است و برایش تعریف کردم. خندید و گفت من اصلا نه اینها را میدانستم که وضعیت وسواس تو به کجا کشیده نه اصلا به فکر این اعلام ها بودم. فقط آمدم که ببینمت.
به شدت کم خواب بودم و خسته اما خوش گذشت. بیشتر از سه سال بود که اینطور طولانی و بی دغدغه ندیده بودمش. نیره از همان سال ٧٦ یکی از داناترین و مهربانترین آدمهای زندگی ام بود. ماه اک اگر کمی بزرگتر بود تا مدتها دیروز را فراموش نمی کرد و اسم دوست مامانش را هی تکرار میکرد.
غ ز ل واره:
به جبران کم خوابیهای این مدت، امروز تا ده خوابیدم. دروغ چرا حالا هم مست خوابم.
سه شنبه ٢ بهمن
عزیزم واقعا باید قدر چنین دوستایی را دونست که خیلی کم یابن
انشالله که توی اجرای تصمیمت موفق باشی غزل جان
بله
خدا کنه بتونم
دوست خوب نعمت بزرگیه. برات خوشحالم که تو مسیر تغییر افتادی. میگن اولین قدم تغییر پذیرش مشکله. تو این قدم بزرگ و اساسی را برداشتی
بله نعمت بزرگیه
خدا کنه موفق بشم
مهربونم مرسی که هستی

ای جونم که خوبی
همه اینها رو بایددددد به فال نیک گرفت. قوی باش دختر مهربون
عزیزمی
بله باید به فال نیک گرفت
چه خوب که مهمون داشتی و به همه خوش گذشته
منظورم از کامنت قبلی این بود که همین فکر ها باعث میشه
حال روحیت خوب نباشه و کلی انرژی و توان میذاری برای مبارزه با این افکار
همین باعث میشه احساس ضعف داشته باشی
باور کن بعضی وقتا سر و کله زدن و چنگیدن با ی سری افکار
درست مثل این هست که تو فضای واقعی با یکی کشتی بگیری و بعدش احساس خستگی کنی
مرسی ممنونم
اون که شک نکن
ضعف جسمی هم همراهش میشه و یهو خیلی کم میارم
دقیقا
حالا که خواستم اون برنامه رو ببینم آنتن کلا قطع شده :((