بیشتر از پانزده سال بود که مستقیم مخاطب صحبتهای هم نبودیم. درست از همان زمان که آن خانم عمه نما (بلا نسبت شما) امر کردند که دیگر باید ازش حجاب بگیرم و دیگر باید سر و سنگین باشم.
حالا بعد از این همه سال و بعد از ده سال که پس از فوت مادرش پیله تنهایی و غم را درید! به مناسبت اینکه دستانش را در دستان دختری مهربان حلقه کرد؛ تماس گرفتم. منتظر بودم بعد از جواب دادن بپرسد شما؟
بر خلاف انتظارم به سلامی گرم و کشدار مهمان شدم. بعد از حال و احوال، قبل از اینکه من تبریک بگویم؛... او چشمت روشن گفت و چقدر چسبید این تبریک از زبان همبازی دوران بچگی. اسم دخترکم را پرسید و گفت چه اسم قشنگی. وقتی تبریک گفتم؛ با اینکه هر دو می دانستیم به دلیل پاره ای از مسائل فقط بزرگترها به جشن کوچکشان دعوت شده بودند؛ با خنده و مهربانی گفت چرا نیامدی؟! خندیدم و گفتم ان شالله یک فرصت دیگر و او خندید و گفت حالا ما اول می آییم. از ته دلم بدون دلنگرانی هایی که میدانید گفتم قدمتان به چشم.
راستش هیجان زده شده بودم از این مکالمه شیرین با همبازی دوران بچگی ام بعد از این همه سال!!! چقدر دلم خواست واقعا مهمان خانه ام شوند اما ته همه این حسهای خوش رسیدم به دلی غمگین از اینکه من میزبان خوبی نبوده ام. کاش می شد تمام حساسیتها از بین برود و من بدون دلنگرانی و استرس پذیرای مهمان می شدم. کاش به جای آن همه اضطراب، لذت می بردم و حس خوبش را به بقیه هم می دادم. ای کاش ... ای کاش...
غ زل واره:
به دعایتان به شدت نیازمندم
مهربون بانو کجایی
سلام مرضیه جان مهربون و وفادارم
حیاتم
دعاگوی شمام
والا ماه اک وقت نمیزاره برام
کارهای خونه هم میمونه
وقتی هم میام که بنویسم یا نظر جواب بدم خوابم میاد
به قول استانبولیا آی سوکوشوم
خیلی گلی
خداوند اگر آرزویی در تو قرار داده
بدان توانایی آنرا در تو دیده است
به امید رسیدن ب آرزوهامون
به تک تک حاجاتت برسی
الهی آمییین یا رب العالمین
ان شاءالله که مهمونت میاد و حسابی از بودن در کنارش لذت میبری.
ممنونم رافائلجانم
ان شالله
ایشالا عزیزم ، چه حس خوبیه دیدن دوستان قدیمی
اونوقت اگر این دوست هم خون ات هم باشه ببین چی میشه
اصلا چالشش کمرمو شکست
سلام عزیزم، خوبی؟ همیشه به این فکر کن که میزبان خوبی هستی که اگر نبودی خب مهمون نمیومد برات، دیگه یه جذابیت جدید هم برای مهمونات داری تازه، ماهک خانوم
سلام ستاره عزیزم
ستاره جون از وضعیتم که خبر داری دختر
باید اعتراف کنم که جز برای مادرشوهرم میزبان خوبی نبودم و نتونستم خودمو کنترل کنم
اونا هم که میان از محبتشونه
غزلک
سخت نگیر
دعا کن بتونم
انشاءالله به اون چیزی که میخوای برسی دوست من
الهی
سلام غزل جان..
خوشحالم خوشحالی..
سلام دریای مهربونم
ممنونم
الهی همیشه دلت شاد باشه
خیلی هم میزبان خوبی هستید قرار شد قبل از زایمان که دیگه تلقین نکنیدااااا
در ثانی حالا اونا که هنوز نیومدن عشقم
خدا کنه باشم مرضیه جانم
ان شالله تا بیان من خود درگیریهام خل شده
سلام مامان مهربون و فهمیده :-)
من تو زندگی شما نیستم و خبر ندارم امااا سخت نگیر البته معلومه با سلیقه ای اما راحت باشید وقتی مهمون میاد هم بخودتون راحت میگذره هم به مهمون خوش
سودا رو با تغذیه تعدیل کنید
اونموقع که دخترتون دنیا اومد اتفاقی پستتون رو خوندم و در گشتی در وبتون اون پستی ک مریوط بود به دوست مجردتون و کلا مجردها و ازدواج کرده ها،،، نشون دهنده کمالات و فهم و شعورتون بود،،، خلاصه ارادتمند شدم :-)
میشه لطفا وقتی دارید به گل دخترتون شیر می دید برای من دعا کنید؟! چند ساله گرفتار یه مشکلم، خسته شدم، لطفا دعام کنید مامان خانم نازنین :-)
سلام از ماست
کاش یاد بگیرم سخت نگرفتن رو
البته که سودا هم هست
لطف دارید شما
حتما دعا می کنم اگر قابل باشم