کنترل همه چیز از دستم در رفته است.پُرم از فکر و برنامه اما نه وقت دارم نه حوصله که بهشان بال و پر بدهم و عملیشان کنم. فکر کردم وقتی مشکل حل شود؛ حالم خوب میشود اما ناخوشم و دلیل این ناخوشی را نمیدانم. هیچ دلیلی برای این بی حالی و بیحوصلگی پیدا نمیکنم. الان باید از هر زمان دیگری در این مدت 3 ماهه، شادتر باشم. از همان دو روز پیش توی بیمارستان که برگهها روی زمین افتاد و همسرک عصبانی شد و گفت حواست کجاست؟ اینجا پر از میکروب است، آشفته شدم. راستش از نظر من هر چیزی روی زمین بیفتد، هر زمینی، جایش توی سطل آشغال است مگر قابل شستن باشد. اما در این مورد خودم را زده بودم به بیخیالی که اینجا همه چیز تمیز است. آخر آن بخشی که داخلش بودم بیمارهای عمل کرده و بخش بستری نبود. حالا فکر کنید آن چیز کاغذ باشد و مدرکی که نباید دور انداخته شود و استرسی که رفتار همسرک به من وارد کرد همه درونم را بهم ریخت. غمگین نیستم. اما دچار یک رخوتی شدهام که حالم را بهم میزند.
بیشتر از یک ماه است که مرتب بودن خانه را ندیدهام. قبل از رفتنم همه جا را برق انداختم. اما فرصت دیدنش را نداشتم. رفتم و وقتی برگشتم همه چیز دوباره کثیف و نامرتب بود. روزهای اول برگشتن، درگیر تنظیم خودم با تنهایی بودم و بعدش دوباره درگیر ویرایش و چون این قضیه فرسایشی شده و حوصله ندارم انجامش بدهم یک کار دو روزه بیشتر از ده روز زمانم را گرفته. حوصلهاش را نداشتم چون میخواستم خانه را مرتب کنم. میخواستم همه چیز را بریزم بیرون و جوری بچینم که حالم را این رو به آن رو بکند. آن وقت با اجبار نشستم سر لپتاپ و به جای انجام کار اصلی، هزار کار بیخود دیگر انجام داده ام که این را انجام ندهم و استرساش نگذاشت آنجور که دوست دارم به خانه برسم و حالا حس میکنم زندگیام به گند کشیده شده است. این وسط هم دو روز تعطیل که فکر میکردی میتوانی به پختن غذاهای هیجان انگیز و قدم زدن با همسرک بگذرانی را مجبور شوی به خاطر مشغله زیاد همسرک و کار نیمه تمام خودت پشت لپتاپ بشینید و نه بیرون رفتنی باشد و نه غذای هیجان انگیزی و نه تغییر احوالی
غـزلواره:
+ قطعا همه رخوتم به فضای خانه و دلچسب نبودن وضعیتش برمیگردد.
+ کاغذها کلا روی اعصابم هستند و دلم میخواهد سر به نیستشان کنم.
+ دلم تفریح میخواهد. تفریح دونفره و آرام.
+ مدیریت زمانم در انجام چند کار مهم بصورت همزمان، به زیر سفر میل میکند. به گمانم تنها دلیل آشفتگیام همین باید باشد.
سخت نگیر غزل جان. کاغذها هیچی نمیشن. آلودگی همه جا هست. بدن ما آدمها اونقدر هم ضعیف نیست که فورا هر آلودگی بهش انتقال پیداکنه.
به نظرم ویرایش رو بی خیال شو و اول خونه رو مرتب کن. اینجوریحالت بهتر میشه.
تف تو این روزگار و حساسیتهای بی جامون. از اون روز فکر میکنم دیگه نباید دست به اون کاغذا بزنم

فکر اینکه باز برم دکتر و لازم باشن حالمو بد میکنه
روحیه ام آشفته شده رافائل
از این کار خسته ام
اون کارفرمای بی ملاحظه هم هر روز زنگ میرنه
من زمانی که ذهنم شلوغه ،کشوی میز دفترم شلوغه ، کشوی لباسام شلوغه ،کمدم شلوغه کیفم شلوغه ،حافظه گوشیم پره ....
چقدر حرف زدم
اول ذهنتو خالی کن ، بنویس روی کاغذ هر چیزی که درگیرت کرده بنویس .
بنویس امروز گردگیری میکنم ، تایپ میکنم ،حمام میرم برای هر کاری یه زمانی اختصاص بده ذهنت که خلوت شه میبینی هیچ چیز انقدر که به نظر میاد بد نیس خونه تو دو روز جمع میشه ... خودم دقیقا بیست روز پیش ساعت ۱۱ شب زد به سرم و خونه رو تکوندم چون ذهنم شلوغ بود .... حداقل این یه مورد و خوب درک میکنم
من همه زندگیم به فنا رفته به خاطر این شلوغی
من از بس پای این لپ تاپ نشستم دیگه حوصله کار خونه هم ندارم
زوریه
خونه تمیز و مرتب واقعا حال ما خانمارو خوب میکنه
کاش یک روز رو به تمیزکاری اختصاص بدی اونوقت حالت بهتر میشه و میتونی بقیه کارهارو پیش ببری
مسافرت دونفره واقعا حاله آدمو خوب میکنه ما که فعلا امکانش رو نداریم شما تونستین حتما برین
واقعا
آبگینه حوصله کار خونه ندارم انگار
مسافرت کجا بود خانوووم
این در حد یک رویاست