دوباره صبح شده. با بی حوصلگی آماده میشم. تنها چیزی که منو سرِ سوزنی به وجد میاره که بخوام آماده بشم و برم شرکت، رژگونه جدیدمه که از سیتی سنتر خریدیم. اما فرصت آرایش نیست. میندازمش تو کیفم و با خودم فکر میکنم تو شرکت هم میشه کمی آرایش کرد .با عجله میزنم بیرون. همسرک ساعت 7:30 پیام داده و من تا برسم شرکت فرصت جواب دادن ندارم. هنوز کیفم و روصندلی نذاشتم که موبایلم زنگ میخوره. بعد از یک سلام و علیک با عجله میگه من گوشی رو میدم خانم جعفری سوالی داری بپرس. چقدر با خودم خدا خدا کرده بودم که بدون نیاز به رفتن من کارمو راه بندازه. خوشحالم همسرک اینقدر برام ارزش قائله که صبح زود راه افتاده و سر 8 خودشو به دانشگاره رسونده؛ اونم با این راه دور. شماره دانشجوییمو میپرسه و میگه فرم مربوطه رو میدم همکارتون پر کنه[منظورش همسرکه] :) و ساعت به 9 صبح نرسیده کار من انجام شده و زندگیم رنگی تازهای میگیره. فکر تموم شدن یک استرس بزرگ. فکر نداشتن یک سفر اجباری برای پر کردن یک فرم ناقابل. نجات پیدا کردن از پروسه سخت و طولانی پایان نامه. حس مهم بودن. فکر داشتن همسرکی به این آقایی و فکر خیلی چیزای دیگه که هر کدوم به روزم رنگهای گرم و شاد میپاشید. همه بدحالیهای دو شب گذشته و فکرا مزخرفش پر کشید و به قول برادره شدم صورت کار. انجام کار آقارئیس. همون کاری که نمیتونستم جمعش کنم. به اضافه انجام یک کار دیگه بدون وقت تلف کردن و بدون احساس جبر و به زور کار کردن. به دلخواه اضافه موندن و تموم کردن کار دوم به شکلی که دوست داشتم و راضیم میکرد.
اینطوری شد که پر شدم از رضایت از خودم و اینجا هدیه ای شد برای همه تغییرات خوب و دوست داشتنی رفتاری اخیرم و با کمال میل کار کردنم. اینجا جایزه همه حسهای خوب منه. جایزه مهربونی با من و رضایت از من
اینجا جایزه یک روز خوبِ پر از احساسهای خوبه. اینجا نوره واسه حس های کم نور. اینجا برای من ... یک نفس تازه است واسه یک شروع تازه
خوش اومدی دوستِ من
سلام. مرسی که ادرست رو بهم دادی. خونه نو مبارک
همیشه شاد و انرژیک باشی دوستی
سلااااااام مامانی
خوش اومدی
الهی من اینو در تو ببینم
الهی این هدیه الهی زندگیتونو رنگ پاشی کنه با رنگ های نور و خوشبختی
سلام احوال شما؟ اینجا غزل خانومی؟
خونه جدید و پرتقالیت مبااااارک
سلااااااااااااااااااااااام
تشکر
خوش اومدی
راست میگی
من خودمم بهش میگم خونه پرتقالی