هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

نفس کشیدن زندگی

بعد از دو روز بی حوصلگی و دمغ بودن؛ سر حال و شاد بیدار شدم. یک صبح شاد اردیبهشتی و من پر از انگیزه و برنامه برای ادامه روز. با وجود ادامه داروها، سرم کم کم درد گرفت. بوی قورمه سبزی فضای خونه رو پر کرده بود و من لبریز از حال خوب بودم با اینکه سرم ناراحت بود. 


ادامه مطلب ...

بهار را از اول تجربه کن

وقتی نه به دلیل علاقه، بلکه محض خیلی شاد بودنش موزیک دکتر ساسی رو پلی کنی و سعی کنی باهاش قر بدی و وسط رقصیدن سیل اشکات جاری بشه یعنی اوضاعت خیلی خرابه. 

 

ادامه مطلب ...

یک ستاره تو آسمون ِ

سلااااااااااام

ظهرتون به خیر

حالتون چطوره؟!

عالـــــی

حال خواننده های اینجا چطوره؟!

عالـــــی

خواننده های هشت بهشت ما شما رو خیـــــلی دوست داریم

خیـــــلی

بریم بیایم

١،٢،٣

(تا اینجا رو به سبک خندوانه ای بخونید)


صبح شده بود ولی حال دهنم هنوز بد بود. به شدت درد داشت اما دیگه از اون حس عفونت سرایری در بدنم و احساس کوفتگی و درد خبری نبود. از اونجایی که شیر و لبنیات رو نباید همرا با مصرف آنتی بیوتیک خورد و من اصلا نمیتونستم نون بخورم؛ تخم مرغ آبپز کردم و فقط سفیده اش رو خوردم. بعد از صبحانه متوجه شدیم مسئول بی مسئولیت داروخانه تمام برگه های مربوط به دکتر را کَنده و نسخه اُ پی جی نیست. ١٢ از خونه زدیم بیرون برای پیگیری نسخه که داروخانه بسته بود. مغازه مارال چرم رو نگاه کردیم و همسر کوههای پر برف رو به ماه اک نشون داد و گفت می خوام ببرمت برف ببینی. یه کم انرژیم افتاده بود. به خودم که اومدم متوجه شدم دیگه درد نمی کشم موقع فرو دادن آب دهنم. زبونم که به لثه ام زدم دیدم ورمش کم شده و لثه ام شل شده. همزمانی این اتفاق و وارد شدنمون به جاده پر پیچ و خم در دامنه کوه چنان انرژی ریخت تو وجودم که دلم می خواست از خوشحالی جیغ بزنم. موزیک رو بلند کردم. ماه رو تو بغلم فشار دادم و بوسیدم و به رسم تشکر دستم رو گذاشتم روی دست همسر که روی فرمون بود و بهش گفتم واقعا ازت ممنونم. تو فوق العاده ای.

جایی که برف نسبتا زیادی بود پیاده شدیم. منم با کفشای تی تیشم رفتم تو برفها. جاتون سبز هوا بی نظیر بود اما هیچوقت درک نمی کنم آدمهایی رو که وقتی میرن تو دل طبیعت خیلی خودخواهانه نه یک آهنگ نه دوتا، تمام مدت فضایی رو که اومدی برای تمدد اعصاب با صدای بلند موزیکشون آلوده می کنند. فرو رفتن پاهامون توی برف بعد از برداشتن هر قدم چنان با روانم بازی می کرد که با هر قدم و با هر له شدن برفها زیر پام انگار یک بخش از حس و حال بد درونم، زیر پام له می شدم و نابود میشد. یک تکه برف تو دستم گرفتم که ماه ام دست بزنه اما دوست نداشت. دلم سکوت میخواست با چاشنی صدای آدما کهزد و ضبط طرف قاطی کرد و صدا قطع شد. با آدم برفی همون آدما عکس گرفتیم. همون آدما این همه راه رو اونده بودند فقط واسه تفریح بچه هاشون. یک نفر بالا بچه می ذاشت روی تیوپ. اون یکی پایین تپه بچه  ها رو میگرفت. یک بچه سرتق وشیطون هم داشتن که با دمپایی اومده بود و همون رو هم درآورده بود و با جورا تو برفا می دویید. اصلا هم ناراحت نبود از یخ زدن پاهاش :)))

کمی جلوتر رسیدیم به آبشار و اونجا رسما خالی شدم از تمام منفی ها. هیچ صدایی جز صدای آب نبود. فقط ما بودیم و کوه و آبشار. ته جاده؛ رسیدن به جاده چالوس، دیدن رودخونه و تقریبا خالی شدن معجزه آسای لثه ام توی دو سه ساعت (شک ندارم نتیجه سپاس گزاری های روز قبل بود) اینقدر انرژی، نشاط، حال خوب و انگیزه ریخت در وجودم که حس می کردم می تونم تمام دنیا رو فتح کنم

و امروز شنبه، از آخرین روزهای سال ٩٧ اینقدر زیباست که از ته ته ته وجودم سپاس گزارم از خداوند که  بیمار شدم. سپاس گزارم که یکتای بی همتا تلنگری زد به تمام من و زیر و رو کرد من را در این روزهای پایان سال. سپاس گزارم که نعمت هایم را دوباره و دوباره نشانم داد و فرصتی بخشید برای زندگی دوباره. بخش اعظم کدورتهای درونم شسته شد و ایمان دارم به آخر سال نرسیده؛ ته مانده اش هم پاک می شود و با دلی صاف و لبریز عشق و آرامش رسیدن بهار را جشن خواهم گرفت


غ ز ل واره:

+ نوشتن از این حال خوب  را به دل مهربان همتون بدهکار بودم.


+ عاشق همسر هستم که اگرچه یک جاهایی نه که نخواد؛ بلد نیست چطور همراهیم کنه؛ یا از خستگی توانش رو نداره؛ در عوض یک جاهایی حسابی سوپرایزم می کنه. مطمئنم هر کس دیگه ای جز همسر کنارم بود نمیتونست با بودنش اینقدر آرامش تو وجودم بریزه 


+ لحظه هاتون لبریز عشق و آرامش و روزهای آخر سالتون پر از خونه تکونی های آسون دل و فکر



+ خدایا فقط خودت میدونی چقدر ازت ممنونم

چو یار اندر حدیث آید به مجلس ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پنج سال گذشت!

پُرم از 

یک عالم حس خوب

یک دنیا آرامش

یک بغل محبت

یک بغچه لبریز از عشق

یک عالم دل خوش

یک دنیا آرزو

یک بغل عروسانه

یک بغچه دخترانه و خواهرانه

و دنیا دنیا مادرانه و همسرانه


  ادامه مطلب ...