١٦ مهر ٩٩
صدای بلند موزیک (سلنا گومز) در فضای ماشین پیچیده، تازه از ترافیک خلاص شدیم و ماشین با سرعت توی اتوبان تهران کرج در حالِ حرکتِ؛ دقیقا وضعیتی که من عاشق اش هستم. ماهک از ترافیک و طولانی شدنِ زمان برگشت به خونه حوصله اش سر رفته و خسته شده و من درست مثل دوران بارداری که ماهک برایم آرامش دلپذیری به ارمغان آورده بود؛ لبریز آرامش، غرقم در خوبی ها و خوشیهای زندگی و زندگی مون و تمام آرزویم اینست که بعد از تمام شدن دوره درمان و قطع داروهای روان همین قدر آرام و خوشحال باشم. اگرچه گاهی به نظر می رسد یک بیخیالی بیش از اندازه ای درونم جا خوش کرده که در عوض چند ماهی که از اضطراب، روزی هزار بار می مردم و زنده می شدم و حتی صدای موزیک ها و مدیتیشن هم اضطرابم را می افزود؛ حالا با شنیدن خبرهای ناخوشایند (مثل نیاز به جراحی کیست و فکر بیمارستان و...) هم زود بر خودم مسلط می شوم.
ادامه مطلب ...اولین بارون پاییزی باریدن گرفته
اونقدر سردم بود که بافت تنم کردم برای خواب
دلم نوشتن میخواد اما مست خوابم
به منشی گفتم: "چقدر طول می کشه نوبتم بشه؟ همسرم داخلِ ماشینِ و بچه کوچک دارم"
گفت: "شما برو داخل ماشین من بهت زنگ می زنم"