هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

کم آوردم

باز هم از اون هفته ها بود که به جز یکی دو بار همش من زنگ زدم. دیشب حوصله ام سر رفته بود و همسر خواب بود اما فیلمشون از من مهمتر بود. امروز اول وقت زنگ زدم ماه رو ببینند و اونا تمام روز دیگه زنگ نزدن. همسر رفته بود بازدید هواپیما. خیلی با عجله قطع کرد. بهشخبر دادم میریم حمام اما یک زنگ نزد ببینه ما زنده ایم یا مرده. هنوز هم نیامده. ساعت شش ماه اک هی گفت شلوار و من رو برد سمت کمدش. شلوار بیرونش رو میخواست. آورده تو پذیرایی که بپوشه و میگه تاب تاب و در خونه رو نشون میده و گریه می کنم. دلم کبابه براش وای حوصله تنها بیرون رفتن ندارم. قلبم از تنهایی مچاله شده و ضربان قلبم رفته بالا. به آرزو زنگ میزنم ببینم میان بچه ها رو ببریم پارک اما سفره. نه مادر نه خواهر یک زنگ نزدن امروز. منم نزدم. حال بدم گفتنی نبود. کاش کلاس زومبا داغون نبود. اونوقت تا این حد کم نمیاوردم. 

همسر گفته رسیدم میریم بیرون. دلم میخواد مانتوی جدیدم رو بپوشم اما ماه فرصت اتو کاری که هیچ تمام مدت رو چسبیده بهم. باید با همین قیافه داغون و موهای شلخته سشوار نشده بعد از حمام برم بیرون. منتظرم همسر برسه اما لحظه ها کش اومدند. ماه اک موزیک میخواد و  همین الان تمام شبکه های لعنتی موزیک آهنگاشون یا غمگینه یا مزخرفه.

قلبم....،،

نظرات 6 + ارسال نظر
نسترن شنبه 14 اردیبهشت 1398 ساعت 09:39 http://second-house.blogfa.com/

غزل جان ِ عزیزم... خانواده ها انگار بیشتر تو بطن زندگین و اهمیتی به این موضوع نمیدن... اونی که همیشه زنگ میزنه منم...به مادر به خواهر به مادر همسر حتی... خیلی کم پیش میاد فقط برای حال و احوال بهم زنگ بزنن... گاهی بشدت رنجیده خاطر میشم ازشون ولی خیلی وقتها از روی دوست داشتن زیاد میبینم بارها و بارها فقط من زنگ زدم... پی بیخیالش!

تنهایی بیرون رفتن قبول دارم سخته ولی ازش نترس...حیف این هوا نیست؟ با ماه برو بیرون و لذتش روببرید

خانواده من مشکلات بد ذهنشون رو درگیر کرده
منم زیاد زنگ میزنم و یه روزایی خیلی دلم میگیره از حس یه طرفه بودن

نمیترسم. بغل کردن ماه اک خسته ام می کنه. راه هم نمیاد تو خیابون

فرزانه جمعه 13 اردیبهشت 1398 ساعت 21:46 httphttp://khaterateroozane4579.blogfa.com/

عزیزم

elham جمعه 13 اردیبهشت 1398 ساعت 16:00 http://http:nagoftehanadideha.persianblog.ir/

غزل جان یه خمیر ساده شیرینی درست کن با دخترت بازی کن باهاش که اگر خورد هم مشکلی نباشه. بعد بزارش تو فر. . با میوه یا سبزی جات عروسک درست کن. خودت باید شادی بیاری تو خونه. اگر همسرت هی پیگیری کنه که خوبین چی کار کردین[ خودت خسته میشی و فکر می کنی به من اعتماد نداره یه کار ساده رو انجام بدم. یکی دو سال اول بچه ها خیلی سخته. درک می کنم.

چشم مهربونم
آره
کلا شادم اما یهو تهلیه شدم نمیدونم چرا
من پیگیری دایمی دوست ندارم اما همسر روزی یک بار رو زنگ میزنه ولی اون روز که من منتظر بودم یکی حالموبپرسه اونم زنگ نزد.

قلب من بدون نقاب پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 23:06

تنهایی قلب آدم رو مچاله میکنه....

و نه اینجورا

ویرگول پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 22:46 http://haroz.mihanblog.com

بعضی وقتا تنهایی با شدت هر چه تمامتر چنگکشو تو قلب و روح ادم فشار می ده.
خیلی سخت و خیلی بد. می فهممت با تمام وجود. حال خراب دل تنهات رو کسی می فهمه که تو خونه نشسته و تمام خانوادش امشب مهمونی هستن.
بیا بغلمممممم

به طرز وحشیانه ای حتی
دقیقا ما هم مهمونی دلشتیم اما

سحر پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 19:29 http://roya-94.blogsky.com/

خوبه که همسرتو‌داری

واقعا خیلی خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد