هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

پست ثابت

دو تا سوال برام پیش اومده:


١- با خوندن نوشته های من، چه برداشتی از شخصیت من دارید. در واقع با خوندن نوشته هام چطور آدمی به نظر میام؟


٢- چی باعث میشه که اینجا رو بخونید؟


غ ز ل واره:

+ خواهش می کنم نظراتتون در قالب ادب و احترام باشه. حتی اگر از من خوشتون نمیاد


+ تا مدتی پستهای جدید زیر این پست درج می شود

نظرات 31 + ارسال نظر
مهدیه شنبه 28 اردیبهشت 1398 ساعت 08:32

شما یه مادر مهربون و یه خانم باشخصیت و صبور و عاشق خانواده که به اخلاقیات اهمیت میدین و من عاشق نوشته هاتونم

الهی
من چطور این همه محبت رو پاسخ بدم؟!
یعنیا وااای قلبم

نازلی چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 ساعت 13:01

کامنت من کو؟

قول میدم امروز تایید کنم مهربونم

کیهان چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 ساعت 09:24 http://mkihan.blogfa.com

درود بر شما
راستش هنوز شناختی از شما ندارم چونکه بیشتر نوشته هایتان را نخواندم
و دیگر ایننکه از طریق لینک دوستان به وبلاگ شما رسیدم
موفق باشید

خوش آمدید
عذرخواهی میکنم اما من اینجا نمیتونم نظرات آفایون رو تایید کنم

شیرین دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 ساعت 18:51

غزل جان منم خیلی وقته که نوشته های زیبای تو رو میخونم گاهی وقتا فوق العاده لطیف مینویسی و منم حتی یه جایی یادداشت میکنم در واقع اونا رو میدزدم
تو خود خودت هستی بدون ذره ای اغراق :)
به نظرم لوس و ننر و حساس هم نیستی همه ما زنها نیاز داریم به آغوش مرد زندگی مون و تحمل ایراد گرفتن هاش رو نداریم منتها خوب بلدیم به بقیه بگیم وااا چقدر حسااااس (آیکون شیرین دو به زن چای شیرین)
ماهک هم که عشقه

ممنون از حسن نظرت
حالا خودمونیم
میدزدی چرا؟!

عه چه جالب از نظر خودم گاهی بد ننرم
آره والا طاقتشو نداریم

ماه اک که نفسمه

ممنونم از بطفت

نازلی یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 ساعت 10:23

یادم رفت این بگم که به تو ، مرضیه و تیلو حسودیم میشه که اینقدر خوب روزانه نویسی میکنید
من هربار هزار تا موضع تصمیم میگیرم بنویسم اما صفحه که باز میکنم همه از ذهنم پریده

عزیزمی
منم دوست دارم مثل تو قدرت استدلال قوی داشتم و با دیده تحلیل مطلب می نوشتم
و البته اون دلنوشته های بی نظیرت

نازلی یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 ساعت 10:22

در وحله اول توی یک مادر بینظیری حتی اگر خودت این عمیقا باور نداشته باشی
روزمرگیهات خوب مینویسی چون خیلی از روزمره نویسی ه کسل کننده هستند اما نوشته های تو این حس نمیده
یک صداقت خوب داری در نوشته هات ممکنه یک اتفاق یا یک حس چندان بازش نکنی اما همون حدی که باید بهش اشاره داری و از احساساتت خجالت نمیکشی . این قابل تحسینه
فکر میکنم زیاد به خودت سخت میگیری و توقعت از خودت بالاست .
روی دوستی تو خوب میشه حساب کرد
در کنار رک بودن بسیار مبادای اصولی و خیلی رعایت میکنی کسی نرنجونی که این نشات گرفته از مهربونی ذاتیت هست
گاهی زودرنجی بالایی در زندگی داری که خب اینو قضاوت نمیکنم چون خیلی چیزها و اتفاقها میتونه آدم تبدیل به شخصی حساس یا زودرنج کنه و هیچکس از بطن زندگی کسی خبر نداره
در ر اخر اینکه از دوستانی هستی که خوشحالم فضای مجازی آشنایی با تو رو به من هدیه داد

ته مه ها همیشه عذاب وجدان دارم براش

وای نازلی تو بگی کسل کننده نیستا یعنی استاد گفته اینقدر که گاهی دلم میخواد قدرت قلمم کمی شبیه قدرت قلم تو باشه
آخه من حرف نزنم میمیرم. اگر به هیچ کس نگم باید بنویسم حسمو حتی اگر با انتقاد روبرو بشم
آره . همیشه دوست وفاداری بودم. حیف که به خاطر توافقات همسرانه نمیتونم روابط مجازی رو گسترش بدم وگرنه تو، شارمین، بهی، ویرگول تو صدر این گسترش بودید اینقدر که ندیده حس خوبی بهتون دارم و شماها مهربونیدو همیشه هوامو دارید
کلا از اول هم زودرنج بودم
عاشقتما
مرسی که هستی
منم خیلی دوستت دارم و خوشحالم که هستی.

هدیٰ یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 ساعت 10:15 http://www.Pavements.blogfa.com

عزیزمممم
خب همین که یه بچه داری یعنی می تونی به خودت مسلط باشی دیگه. الکی نیست که، خیلی اعصاب می خواد :))

عزیز منی هدی مهربونم

سما دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 14:13

سلام
منم خاموشم
به نظر من یه دختر فوق کمالگرا چه تو رفتار و چه تو ظاهر و بقیه چیزا که فکر میکنم وسواست هم از همین کمال گراییت ناشی میشه
در ضمن مهربون و حساسی خیلی هم با سلیقه. در ضمن هیشکی با یه بچه زیر دوسال نمیتونه به همه کاراش برسه عزیزم.همینکه یه وعده غذا هم درست کنی هنر کردی
بعضی رفتارهات و حساسیت هات بخصوص روی تمیزی و توقعت از اطرافیانت برام خیلی عجیبه.شایدم من عجیبم
ولی دوستانه و خواهرانه میگم که وسواس مقدمه خیلی بیماریها و مشکلات دیگه میشه و حتی میتونه به دخترت هم منتقل بشه.بخاطر دخترت هم شده جدی بگیرش و به فکر درمان باش.حتی توی مدیریت زمانت و ارتباطت با همسرت هم میتونه تاثیر بذاره
موفق باشی دوست عزیز
راستی خیلی دوست دارم بدونم چه شکل هستی.فک کنم خوشگل و خوشتیپ باشی

سلام سماجان
اون با سلیقه گفتنت منو کشت
نه آدمها با هم متفاوتند اما وقتی دچار یه حساسیت میشن قطعا بغضی درخواستهاشون سخت گیرانه است و دور از ذهن بقیه
ممنونم از این که برام نوشتی

الهی عزیزم
اتفاقا از لحاظ صورت خیلی معمولی ام.
واقعا از لطف و محبتت ممنونم سما جان.

شیرین دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 13:51 http://khateraha95.blogfa.com/

دختر کد بانو یکم حساس و چون از خانوادت دوری خیلی به همسرت وابسته ای که طبیعیه
یه زن فوق العاده مهربون و یه مامان یکم زیادی وسواس برای وروجکش
غزل عین مامانم نباش تورو خدا
من مامانم خیلی رفتارای تمیزیش عین شما بود و ما یکم اذیت میشدیم و الان هم این تو وجودمون مونده یکم شل بگیر تا بهت بیشتر خوش بگذره بانو

شیرین مهربونم مرسی از لطفت
دارم همه تلاشمو می کنم ماه ادیت نشه

شارمین دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 13:31 http://behappy.blog.ir

سلام.

غزل جان مرسی از لطفی که تو جوابم کامنتم بهم داشتی.

بذار بهت بگم من غالبا وبلاگها رو از سر کنجکاوی و برای کسب تجربه یا لذت بردن می خونم به جز یه تعداد محدودی که پررنگ ترین دلیل این که می خونمشون خود خود خود نویسنده س. و علتشم اینه که به دلیل نامعلومی حس می کنم یه جور پیوند دلی و نزدیکی روحی با نویسنده هاشون برقرار کردم. نمی دونم چه جوری منظورم رو بگم. حس نمی کنم مجازی ان و من هیچ وقت ندیدمشون. حسم بهشون بیشتر شبیه دوستای قدیمی هست که یه زمانی روزهای خیلی خوبی کنار هم داشتیم و حالا چند ساله به اجبار از هم دور شدیم و تنها راه ارتباطیمون وبلاگه! شاید خنده دار باشه ولی واقعا به چند تا از دوستان وبلاگی همین حس رو دارم و اگه یه زمانی تصمیم بگیرم مرز دنیای مجازی رو بردارم و دوستان وبلاگی رو در دنیای واقعی ببینم، حتما به این افراد پیشنهاد دیدار میدم. تو هم جزء همین دوستای وبلاگیم هستی

سلام خانم دکتر مهربون
واقعا نمیدونم در مقابل این همه لطف و مهربونی چی باید بگم
منم خیلی دوست دارم یه روزی ببینمت
کاش بشه

لاندا دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 10:55 http://dailyevents.blogsky.com/

من تازه با وبلاگت آشنا شدم، در حد یک ماه. ولی تو این مدت از وبلاگت خوشم اومده و باعث میشه بهش سر بزنم حتما. فکر می کنم یه دلیلش این باشه که نوشته هات حقیقیه و این کاملا معلومه که خود خودتی و میشه باهات همذات پنداری کرد.
راجع به شخصیت خودت هم حس می کنم که حساسی، و خوبه که خودت هم واقفی و سعی در درست کردنش داری، اما حس می کنم مقصر نیستی تو این حساس بودن. اینکه هر روز تو خونه ای با بچه، واقعا اعصاب میخواد. و اینکه هر روز فقط دو نفر رو ببینی، باعث میشه به رفتارای دیگران خیلی فکر کنی، در حالی که اونا اصلا انقدر فکر نمی کنن به کاراشون و بیخود برای شما مهم میشن. خب این تنها بودن و حتی شاید تغییرات هورمونی و غیرهورمونی ناشی از نگهداری بچه، باعث این میزان از حساسیت میشن. کاش بشه یه فکری کرد. مثلا اینکه ماهی دو سه بار پیش یه مشاور بری واسه تخلیه. یه کم برنامه های بدون بچه هم داشته باشی واسه خودت و از این داستانا.
خوش باشی همیشه

خوش اومدی لاندا بانو

باید شرایط رو مدیریت کنم تا بتونم با آرامش بیشتری زندگی کنم تو وقتای دلتنگی
تغییرات هورمونی هم قطعا هست
به نظرم بهترین کار پیدا کردن دوستای بیشتر و ارتباط بیشتر باهاشونه
ممنونم از لطف و بودنت

مرضیه یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 20:37 http://fear-hope.blogsky.com

به نظرم یه دختر احساساتی و شکننده هستی درست مثل خودم و عاشق محبت کردن و محبت دیدنی
اینکه همیشه تلاش میکنی یه طوری با خودت و مشکلاتت کنار بیای، اینکه دنبال پیدا کردن ایراداتت و برطرف کردنشون هستی و کمال گرایی و عاشق خانواده....
و به شدت دنبال محبت و مهر همسرت.
متاسفانه اونروز که راجب وسواس نوشتی نشد کامنت بذارم اما از این جهت هم من به شدت شباهت دارم بهت (البته مشکل من وسواس نجس و پاکیه) و خیلی سخت بهم گذشته.
2- من وبلاگت رو اغلب با گوشیم و خاموش میخونم اما به شدت عاشق طرز نگارش و بیانت هستم، از اون دسته وبلاگهایی که وقتی یکبار میخونی، سیوش میکنی که بازم بری سراغش

همینطوره
ممنونم که اینطور دقیق همراهم هستی مرضیه جان

لامصب بد دردیه
خیلی بد
هر مدلش یه جور عذاب آوره
الهی همه وسواسی ها نجات پیدا کنند

٢. الهی
چقدر انرژی مثبتید شماها که اینطور از نوشتنم تعریف می کنید عاشقتونم

و باز هم خاموش خواهم شد یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 17:09

سلام ازطریق وبلاگ خانم رافائل اومدم و یه سال هم خاموش می خونم تون
برداشت من ازشخصیت شما حساس و وابسته به همسر تا جایی که یه بار نوشته بودی وقتی همسر ناراحت تون کرده بود گفته بودی باید بعلم کنی اونجا برا دل تون منم گریه کردم تمیز و خواهان پرفکت بودن همه چی.
نوشته هاتون زیباست بدون غل و غش

سلام
ازترن واقعا سپاسگزارم که به خاطر من روشن شدید
آره بهش گفتم به اندازه تمام آغوش هایی که با دور کردنم از خانوادم ازم گرفتی باید بغلم کنی
واقعا به خودم می بالم که خواننده هایی تا این اندازه دقیق و وفادار دارم
ممنون از لطف بیکرانتون

مرضیه یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 08:37 http://because-ramshm.blogfa.com/

سلام
اول جواب سوال دوم::)
من روز اول که اینجا اومدم از نحوه نوشتنت رو خیلی دوست داشتم و خب البته هنوزم دارم
دوم سوال اول:
یکم نازنازی، کمال گرا...
حالا یه خاطره بگم: خاله من خیلی تنبل بود،البته توو خومه داری ها واگرنه درسی و هوشی عالی. مادربزرگم همیشه دعا میکرد دوقلو گیرش بیاد که زرنگ بشه، خدا هم زد و دوقلو بهش داد و کلی ام گذاشت توو کاسه اش تا این دختر بزرگ شد و زرنگ شد و بقولی بخودش اومد
حالا اینکه شما اومدی توو یک شهر دیگه، جدی دعا و علتش چی بوده؟؟؟

منم تو رو دوست دارم

یادته یه بار گفتی نازنازی ام؟! یک نفر دیگه که انتقاداش تو دلش مونده بود یهو سر باز کرد
من نمیتونم بگم تنبلم. گاهی خیلی کار می کنم اما اصلا معلوم نیست. من مشکل مدیریتی و اولویت بندی دارم فکر کنم. به اضافه این که کُندم
ولی کاش منم فرز و مدبر بشم تو رسیدگی به امور خونه
فکر می کنم دعای خودم بوده تو روزایی که خیلی حالم بد بود. همون روزایی که دعاهام چند سال بعد دقیقا همونجوری که خواستم اجابت شد
تو اون روزا دلم میخواست برم جایی که هیچکس منو نشناسه

بهار شیراز شنبه 14 اردیبهشت 1398 ساعت 13:23

مهربان و خوش قلبی و خانه داری ات عالی...
فقط کمی حساس هستی که خوشبختانه بهش آگاهی داری و سعی می کنی رفع اش کنی و این عالیه...
خوبه که بدون سانسور می نویسی...
دوستت دارم و دلم میخواد بخونمت مگه فیضولی؟؟؟؟
سریل بانا

وای بهار کاش عالی بودم دنیام بهشت میشد

بله دارم تلاش می کنم دعام کن
اصلا لابد فضولم که میپرسم

نسترن شنبه 14 اردیبهشت 1398 ساعت 09:58 http://second-house.blogfa.com/

جواب سوال یک : به خودتون بشدت سخت میگیرید... ایده آل گرا هستید و و همیشه دلتون میخواد بهترین حالت ممکن بشه... اگر برنامه ذهنی تون اجرا نشه بهم میریزید... آدم حسی هستید و لمسی...زودرنجی ولی سعی میکنید خیلی روی خودتون کار کنید...مادری عاااشق و مهربان!

جواب سوال دو : بیشتر خصوصیاتی که بالا گفتم رو خودمم دارم! تلاشتون برای زندگی رو دوست دارم... ازتون یاد میگیرم... و همچنین نقاط اشتراکی که با خوندن مطالب بهشون رسیدم و قبلا هم گفتم :)
عااشقانه هایی که با ماه ک دارید و مینویسید خیلیییی مجذوبم میکنه...
واینکه کلا وبلاگ خوندن رو دوست دارم چون با دیدگاه آدمها آشنا میشم... چون بنظرم آدمها تو وبلاگهاشون خودِ خودشون هستن و اگر بعضا مجبور نشن هیچ وقت خودسانسوری نمیکنن...

خوشحال میشم جواب سوالهای خودتون رو در رابطه با من هم بگید

خیییلی چه خوب بود اگر میشد؛ زود رنج هم که خیلی

حالم بهتر شه نسترن جان حتما جواب میدم گلم
البته من اونقدر که شما اینجا رو خوندی اونقدر رو شما شناخت مدارم ولی اونی که برداشت کردم رو میگم بهت

سمیه شنبه 14 اردیبهشت 1398 ساعت 01:07

خیلی شرایط و احوالتمون شبیه. خیلی از حرفهایی که من تو سرم می چرخه را تو می نویسی و اینو دوست دارم گاهی حس می کنم خودم هستم که این غرغرهامو نوشتم:) فقط حس میکنم خیلی از من زودرنج تر و حساس تری.

آره خیلی حساسم
هوشحالم که هستی

Reyhane R جمعه 13 اردیبهشت 1398 ساعت 13:58 http://injabedoneman.blog.ir/

سلام غزل جان.من چند ماهی هست میخونمتون.البته خاموش
نوشته هات هم غم داره هم شادی.مثل خود زندگی.برام جالبه که بدونم آدمها تو شرایط مختلف و روزهای سخت و دشوار چه واکنش هایی نشون میدن از خودشون.نوشته هات رو دوست دارم.
امیدوارم از حرف من ناراحت نشی ولی وسواست و اینکه اینمهمه حساسیت نشون میدی رو تمیزی کمی برام عجیب بوده و هست.چون من تو این موارد برعکس توام و زیادی راحت میگیرم حتی

سلام ریحانه جان

منم تا ده سال پیش وسواس نداشتم
یهو و دیرپوستی شروع شد و تا به خودم بیام شدید شده بود
به نظرم نه مثل من؛ نه مثل اون خانم پریروزی، راحت که دست بزنی به سطل آشغال کثیف تو کوچه بعد دستاتو نشوری و بزنی به سر و صورتت
خدا رو شکر که راحتی

نجمه جمعه 13 اردیبهشت 1398 ساعت 10:18

سلام
برایمان شما از اون خانم های شیک و ناز هستین.
با یه بوی خوب
از لحاظ بی فیلتری،صادقانه بودن،داشتن سبک خاص نوشتن،می خونمتون.

وای خدا
با این توصیف که من الان غش می کنم از خوشحالی
شیک و ناز!!؟

ممنونم که هستی

ویرگول پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 22:48 http://haroz.mihanblog.com

آقا من دیر اومدم
به نظر من تو یه نسخه از دختر مهربون تو ممولی
تو تصورم تو یه دختر ظریف و شیک و نازی که در عین حال خیلی هم شکننده ایی و حساس.
و مقل خودم همیشه پر از غر قربون خومون برم من

خدای من
تو چرا اینقدر مهربونی که منو اینقدر خوب میبینی؟
شیک، ظریف، ناز
یعنی فکر نمی کنی از این همه خوش تعریفی ممکنه پس بیفتم دختر پرانرژی و دوست داشتنی؟
وای وای غر که نگو

خاموش پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 14:33

چون از وبلاگت خوشم میاد میخونمت

ممنون از حسن نظرتون

تبسم پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 12:15

سخنی کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند
خیلی خود خودتی
احساس می کنم نقش بازی نمی کنی و حرفتو می فهمم چون من هم درگیر این مسائل هستم با اندکی بیشتر یا کمتر
خیلی خوبه که هستی و می نویسی برایت بهترین ها رو آرزو دارم
خیلی دنبال پست نامزدی و ازدواجتم گشتم تو وبت اما ندیدم
پیروز باشی

مرسی که اینقدر باورم داری تبسم جان
خوبه که میفهمم من تنها درگیر این چیزا نیستم
عزیزم
از اون روزا ننوشتم و چقدر متاسفم
کمی تو پرشین بلاگ داستم که رسما نابود شد

هدیٰ پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 09:57 http://www.Pavements.blogfa.com

سلام غزل جونم
از اینکه هستی و می نویسی خیلی ممنونم ازت.
نوشته هاتو دوس دارم، روزانه هاتو می نویسی اما میام وبت انرژی های خوب می گیرم. چون خیلی آرامش داری و منم شدیداً آرامشِ بقیه رو دریافت می کنم.
با اینکه تا حالا ندیدمت حس می کنم خیلی وقته می شناسمت و یه مامانِ خیلی مهربون و آرومی. اکثر اوقات مسلط به خودتی و فوق العاده هم خوش برخورد با دیگران!
شخصیتتو دوس دارم و همونطور که گفتم بیشتر از همه ازت آرامش می گیرم

سلام هدىٰ عزیزم
خواهش می کنم
منم ازت ممنونم که هستی، مینویسی و میخونیم
چقدر خوب که ان ژی خوب میگیری
وقتایی که تلخ میشم و تلخ مینویسم همش میگم کاش هدیٰ نخونه
خدا رو شکر که این آرامش رو دریافت می کنی
من تو رو خیلی دوست دارم و عزیزی برام و یکی از آرزوهام اینه که یک روز از نزدیک ببینمت و ببوسم اون صورت ماهتو و تو دستام بگیرم دستای ظریف و مهربونتو

به خود مسلط بودن رو از کجا برداشت کردی؟ دوست دارم بدونم
قربونت عزیزم تو هم خوش برخوردی مهربونم
دوستت دارم و از خدا میخوام همین آرامشی رو که دوست داری عمیق ترش رو بریزه تو دلت و اجازه بده لذت ببری از تمام آمچه که داری و نداری

باران چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 23:54

امیدوارم که با نظرم ناراحتت نکرده باشم من گاهی میام میخونمت چون طرز نوشتنت رو دوست دارم ولی راستش خیلی با خودت رابطه برقرار نمیکنم

نه باران جان ناراحت نشدم
کامنتت لبخند آورد رو لبم که چقدر برداشت ما آدمها با هم متفاوته
و البته طرز فکر و روحیاتمون
من وسواسی ام اما منزوی نیستم فقط توی غربتی گیر افتادم که با وجود دو سه تا دوستی که دارم با هیچکدوم نمیتونم خیلی صمیمی باشم
دوست صمیمی بودیم و شناخت داشتیم از هم زمان تولد ماه اک از اینجا رفت
در مورد پری چون همسرهامون همکارند من مجبورم یک حریم هایی رو حفظ کنم که رابطه حفظ بشه و اختلاف نیفته
و اون دوست دیگه هم هنوز اونقدر نزدیک نشدیم
خانم همسایه هم خودش بی دلیل دیگه نیومد و منم رفتم تحویل نگرفت
راستش حس می کنم افسرده شده نمیدونم
چون میدونم چقدر دلش بچه میخواد
شاید دیدن ماه اک اذیتش می کنه
البته اینا افکار منه شایدم اشتباه باشه

و جز معدود افرادی کسی هستی که به من میگی مغرورم
چون واقعا نیستم
به هر حال تو به بخشی از شخصیت من رو اینجا می بینی که اونم حاصل نوشته هامه و حق داری

منزوی نیستم اما محتاطم. چون از فضای مجازی ضربه های بدی خوردم اگرچه خوبی هم زیاد دیدم. یک زمانی خواننده هامو می دیدم اما الان واقعا احتیاط می کنم. وگرنه چندتا دوست خیلی عزیز دارم اینجا ولی خوب همسر معتقده با آدمها تو دنیای حقیقی باید روبرو شد و همین باعث شده نتونم خیلی به کسی نزدیک بشم
حالا از چه جهت باهام ارتباط برقرار نمیکنی؟

تارا چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 23:13

از شیوه نگارشتون خوشم میاد... بسیار به دل میشینه.... دوست دارم زن قوی تری باشی و بری تو دل کارها و اتفاقاتی که ازشون خوشت نمیاد و کمی برا انجامشون واهمه داری... در کل خانم مودب و مادر مهربانی به نظر میاین... آها خوش قلب هم هستی چون از خانواده همسرت همیشه به نیکی یاد می کنی...

سپاس از حسن نظرتون

خودمم خیلی دوست دارم قوی تر باشم خیلی خصوصا در مورد وسواس
عزیزم مرسی که اینقدر منو خوب می بینید
ممنونم که وقت میزارید برای خونزن نوشته هام

فرزانه چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 22:13 httphttp://khaterateroozane4579.blogfa.com/

یه همسر و یه مادر مهربان و دلسوز و متعهد
ولی یه مقدار آرمان گرا و بیش از حد از خودت توقع داری و گاهی خیلی سخت میگیری همه چیزو
قلب مهربونی داری و از دوری خانواده ت غمگینی و دلت یه دوست خیلی خوب میخواد ولی متاسفانه هنوز پیداش نکردی

آرمان گرا هستم
دور و بریا هم بهم میگن گاهی سخت میگیری
وقتایی که کمی ارتباطم با فضای بیرون از خونه کم میشه بد دلم میگیره از این همه تنها بودن
دوست هم تو این دوره یخت پیدا میشه باید احتیاط کرد اما امیدوارم که پیدا کنم
مرسی که اینقدر دقیق میخونی منو

بهار چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 20:47 http://searchofsmile.blog.ir

خیلی حساسی خیلی زیاد یه کمکی وسواسی ... دنبال پیدا کردن خودتی و براش تلاش میکنی...
مهربونی...
من کلا از شخصیتت خوشم میاد اینکه تلاش میکنی خودت رو پیدا کنی ، میدونی مشکل داری (منظورم وسواسه) اما با تمام وجود تلاش میکنی بهش غلبه کنی. جنگجو بودنت رو دوست دارم .یه جورایی شبیهیم

وای آره یه وقتایی زیادی به چیزای بیخود گیر میدم و ناراحت میشمتف تو این اخلاق

کاش پیدا کنم
تو دنیای واقعی هم زیاد بهم میگن مهربونم
قربونت تو محبتت داری بهارجانم. همیشه لطفت شامل حالم میشه.
کاش تو این جنگ پیروز شم

قلب من بدون نقاب چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 19:58 http://daroneman.blog.ir

1- شخصیت حساسی داری و با وجود نکته های منفی که در وجود خودت می بینی (همه ما داریم ولی خیلی ها نمی بینن) سعی میکنی روز به روز بهتر بشی
تلاش میکنی برای داشتم ی زندگی بهتر


2-دوست خوبم هستی

خدا کنه تلاشم به ثمر بشینه

تو هم همینطور بهی جانم

شارمین چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 19:15 http://behappy.blog.ir

۱. یه دختر به شددددددت احساساتی و عشقولی و گاهی خیلی حساس و زودرنج و حتی گاهی یه کمی لوس و ننر! یه مامان فوق العاده عاشق و مهربون و دلسوز. کسی که به رشد شخصیش اهمیت میده و همیشه دنبال بهتر شدنه. گاهی سردرگم و ناامید و ضعیف، گاهی شاد و پرانگیزه و قوی. اما همیشه صادق، دلنازک و دوست داشتنی.

۲. به خاطر همین ویژگیهایی که تو جواب سوال ۱ نوشتم و این که وبت انرژی مثبتی داره که خب مسلما سرچشمه ش خود تویی. کلا تو انتخاب وبلاگهایی که می خونم صداقت (خود واقعی بودن)، دوستانه بودن با همه و انرژی مثبت نویسنده خیلی برام مهمه که تو هر سه تاش رو داری.

بشنو حدیث از خانم روانشناس. عه چرا من روزش یادم نبود بهت تبریک بگم؟!
حالا با تاخیر روز روانشناس و بدون تاخیر روز معلم رو تبریک میگم
١. این لوس و ننر رو خوب اومدی
زود رنجی رو هم در کنار مهربونی اکثریت اطرافیانم بهم میگن در واقع تقریبا همشون این دو تا خصوصیت رو با هم میگن تا میپرسم .

آره خیلی پیش اومده احساس می کنم گم شدم و همین ناامیدم میکنه از این که نمیدونم بابد چه کار کنم تا بشم اونی که باید

وای شارمین عزیزم نظر تو یکی از نظراتی بود که برام خیییلی مهم بود. و واقعا درست گفتی خانم دکتر دوست داشتنی

٢. اون موقع ها که دیگه نمیتونستم شاد بنویسم و خوب نبودم همش دلم میگرفت که حالا شارمین هم میاد میخونه و میگه باز این غمگینه احساس میکردم کسایی که اینجا رو میخونن به خاطر حال خوش روزای قبل از بارداری خواننده من شدن و من حالا حال خوشی ندارم که بریزم تو دلشون
دقیقا صداقت خیلی مهمه
واقعا سپاس گزارم که اینقدر لطف داری به من
بووووس فراون

لیلی چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 19:01 http://aparnik5.blogfa.com

من که سالهاست میشناسمت و برام مثل 1 دوست ندیده ای. برداشتم از نوشته هات یه شخصیت لطیف. دقیق. حساس و در عین حال تلاشگر و مقاومه. قلمت فوق العادست و احساست قشنگ دست ادم رو میگیره و میبره به حال و هوای خاص خودت. چه حال خوشی داشته باشی چه دلگرفته باشی..و خود خودتی بی هیچ نقابی

عزیزم لیلی
تو هم برای من خیلی عزیزی
ممنونم از این همه لطف خیلی دلم میخواد واقعا تلاشگر باشم اما از نظر خودم نیستم
خیلی دوستت دارم لیلی نازم

لیلا چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 16:51

دلایلی که من اینجا را میخونم:
قلم خوبی داری
تند تند پست میزاری
خودت را سانسور نمیکنی و صادقانه مینویسی

ممنونم از حسن نظرت لیلا بانو
مرسی که جواب دادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد