هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

درد ناعلاج

چه درد ناعلاجیِ که بهترین فصل سال و زیباترین صداها تو رو بکشونه تو منجلاب بدترین و حال بهم زن ترین حس های دنیا که توی عمرت تجربه کردی.

چه درد بی درمونیِ که عاشق بهار باشی، که عاشق جیک جیک گنجشگکان باشی اما همین معشوقه ها تو رو بندازن تو باتلاق بدترین حسهای زندگیت که متاسفانه تو اردیبهشتی ترین روزهای سال و با جیک جیک مستون پرنده ها و خنکای صبحدم تجربه اشون کردی

چه درد ناعلاجیِ که با تغییر آب و هوا اون حسای تلخ دوباره اینقدر تازه میشن.


غ ز ل واره:

+ کاش میشد بعضی از قسمت های زندگی رو، گذشته رو ببری و برای همیشه از وجودت، خاطراتت، احساساتت، زندگیت و گذشته ات پاکشون کنی.


+ من، درد، غرغرهای شبانه ماه اک. بی خواب، خستگی

نظرات 1 + ارسال نظر
قلب من بدون نقاب چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 11:50 http://daroneman.blog.ir

غزل من هم گاهی دچار این حس ها میشم
البته قبل تر ها خیلی بیشتر بود
الان به مرحله خنثی شدن رسیدم!!
خداروشکر گذری بودن و میان و میرن
به همین هم راضیم

خیلی خوبه که کتاب رو خوندی و دوست داشتی
پس حتما من هم میخونم
ببخش نوشتی ماهک خوب نیست ناراحت شدم و کل پست یادم رفت!!

امیدورام بهتر شده باشید هر دوی شما

منم لحظه ایه
صبحای زود معمولا حس روزای آشناییمون رو دارم
یه وقتایی هم دردم بی درمون میشه

خیلی دوسش داشتم
ولی فکر کنم تو خودت اونطوری زندگی می کنی
شاید برات اینقدر جذاب نباشه که برای من بود

بهتریم گلم
تو خوبی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد