تا نیمه شب از وحشت از دست دادن یک عزیز دیگه و افتادن تو پروسه سر مزار رفتن و بودن تو جمع غمگین بی تابی ها نمی تونستم بخوابم. ما چند عزیز رو تو فاصله پنج ماه از دست دادیم و روزای وحشتناکی رو تجربه کردیم و این فاصله کم روحیه منو برای اینجور مراسم ها خیلی ضعیف کرده.
صبح که بیدار شدم تا چند دقیقه هیچی یادم نبود اما همین که هوشیار هوشیار شدم قلبم ریخت. ولی فرصت نداشتم و باید به کارهام میرسیدم که از خونه بزنم بیرون. به کل قضیه رو فراموش کردم. ده شب که رسیدم خونه فهمیدم خانم جان رو سی سی یو بستری کردن. مادر همسر فقط گریه کرد پشت تلفن. بی صدا. نتونست حرف بزنه
امروز به همسر گفتم دیگه نگرانیهای دیروز رو ندارم. فکر کنم ان شالله حالشون خوب خوب میشه. ولی باز احتیاط کردم ساعت هفت و نیم زنگ بزنم. تو فکر بودم که بیام از حال خوب و تغییراتن بگم که ساعت نه همسر زنگ زد. ماه صورتش رو میاورد جلو نگران بود که گریه می کنم. همینقدر سریع چند دهه زندگی تمام میشه. به چشم برهم زدنی. حالم خیلی بده. نمیتونم گریه کنم که آرومتر بشم. اصلا دلم نمیخواد ماه رو ببرم مراسم تشیع. خدا کنه بچه ها رو به من بسپرن و بدون اینکه ناراحت بشن خودشون بگن تو بمون بچه ها رو نگه دار. دلم نمیخواد ماه من که همیشه تنهاست الان توی جمع عزادار اونم موقع تشیع قرار بگیره. هنوز خیلی کوچیکه
چقدر ناباورانه همه چیز تمام میشه. چقدر دلم گرفته. باورم نمیشه خانم جان سرحال دیگه نیستند. طفلکی خاله؟!!!!! تک و تنها؟ چی میشه؟!
ببخشید اول صبحی ناراحتتون کردم. باید حرف میزدم. ببخشید که حوصله تایید نظرات رو ندارم
تسلیت میگم غزل جون، خدا بهتون صبر بده ...
ممنونم لیلا جان
تسلیت میگم بانوجان. از ناراحتی شما ناراحت شدم. کاش این مدت عزاداری زودسپری بشه و برگردید منزل خودتون و از اون حال و هوا فاصله بگیرید.
سپاس بیکران
ببخشید که ناراحت شدید
خدا رو شکر تمام شد
خدا رحمتشون کنه...
ولی همه ما خداست...خدا خوب برای خاله جان خدایی خواهد کرد...شاید سخت از نظر ما آدمها ولی حتمی و مهربانانه از جانب خدا...
خدا صبر بده به خانواده همسر
خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه
ان شالله
الهی آمین
عاخی!!
خدا رحمتشون کنه
ممنونم هدهد عزیز
سلام عزیزم
تسلیت میگم
خدا رحمتشون کنه وروحشون شاد
زندگی همینه اما دلم برای تنهایی خاله خیلی سوخت الان براش خیلی سخته جای خالی مادرشون
کاش رمز پست قبلترتونو داشتم
سلام تبسم جان
تشکر
خیلی سخته خدا کمکش کنه
خیلی مهم نبود پستش فقط دلم نخواست عمومی باشه
ایمیلتون رو برام بزارید
ماه رو بهانه کن و نرو...
خدا بیامرزتشون
نشد
یعنی همسر هم قبول نداشت چه برسه به خانوادش
عزیزم تسلیت میگم
انشالله غم اخرتون باشه
خدا رحمتش کنه
الان کجایی؟
رفتی شهر همسر؟
کاش واقعا بتونی کنار بچه ها بمونی و نری
ممنونم عزیزم
رفتیم و شنبه برگشتیم
نشد دیگه
عزیزم خیلی تسلیت می گم
امیدوارم خدا روحشون رو قرین آرامش کنه و به شما صبر بده.
ممنونم عزیزم
خدا به دختراشون صبر بده
آخی تسلیت.. انشالله مادرشون زنده و سلامت باشند
ممنونم مرضیه جان
ای وای..تسلیت میگم عزیزم...
ممنونم لیلی جان
تسلیت میگم غزل جون.
تشکر عزیزم
ببخشید که نتونستم جواب محبتت رو بدم هنوز
تسلیت می گم غزل جان
سپاس بیکران