هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

مشورت

حال جسمی ام روبراه نیست. تقریبا سومین روزیه که مسکن میخورم تا شدت سردردم زیاد نشه. با وجود اینکه درد شدت نمیگیره اما تهوعی که همراه درد جسمم را به چالش می کشد مسرانه به قوت خود باقی می ماند. حالا! نه که خسته ام و خوابالود. اما یک ساعت قبل با وجود درد حال دل و روانم آنقدر خوب بود که بیان کردنی نبود. صدای خنده های از ته دل و جیغ طور خانم همسایه به گوش می رسد اما اینقدر حوصله صدای جیغ طور ندارم که دلم میخواست  کسی تذکر میداد این موقع شب یواش تر قهقه بزند. ماه اک که سیر شده سرش را نزدیک گردنم را جا داده و به خواب رفته است. آنقدر سرش داغ است که با چسبیدن به صورتم، پیشانی اش عرق کرده؛ قربان وجود کوچک و بی نظیرش بشود؛ مادر.

من؟! نه. قورمه سبزی امشب آنقدر ظرف کثیف کرده که دستهایی پرتوان لازم است برای رسیدگی به آشپزخانه که در حال حاضر موجود نیست. 

زمانهایی که ناخوشم از ته دل برای سلامتی خودم و عزیزانمان دعا می کنم که اگر نباشد هیچ لذتی میسر نمی شود. حتی اگر تمام دنیا در دستان تو باشد

از بعد از ظهر که به جز چند تکه، اصلِ شستنی های سفر شسته شد؛ باری از دوشم برداشته شد و حالم بِه شد. اما سردرد مجال لذت بردن نداد

از آنجایی که حرف نزنم میمیرم و از طرفی نیاز به کمی همفکری دارم ؛ در ادامه مطلب می نویسم.

آنها که وسواس را درد مسخره ای می دانند نخوانند

 

سه شنبه ٢٣:٤٠

 شاید از نظر خیلی هایتان بی اهمیت و حتی مسخره برسد که من روی دست شستن یا نشستن دیگران اینقدر حساسم

چند بار در این چند سال بعد از عروسی به مادرجان انتقاد کردم از  آن عزیزی که بعد از دستشویی، دستهایش را نمی شوید که با جوابِ "گاهی دستمان را به هیج جا نمیزنیم که شستن بخواهد" مواجه شدم. در حالیکه باید به شیر دست زد! و  شیر پر از میکروب هست.

سال اول بعد از عروسی وسواس شدیدی داشتم که در صورت رعایت نشدن قوانین نانوشته ام؛ منجر به عکس العملهای شدید و پرخاشگرانه ( از عوارض وسواس است در اغلب  وسواسیها) می شد. کم کم هم برای کم شدن وسواسم تلاش کردم هم روی عکس العمل هایم.حتی وقتی دیدم گاهی کنترل رفتارم دست خودم نیست، چند باری قبل از آمدنشان به خانه مان، نماز استغاثه به حضرت زهرا خواندم که موقع آمدنشان اوقات را به خودم و آنها تلخ نکنم. بی تاثیر نبود تلاشها و نمازهایم. اما فقط در تلخ نکردن اوقات بقیه؛ نه خودم. با  دعاهایم اتفاقاتی که درست نقطه ضعف من باشند کمتر اتفاق می افتاد اما یک مورد همیشه روی اعصابم بود و هست. اوایل از شدت خساسبت، می ایستادم و نظارت میکردم چه کسی  بعد از از راه رسیدن و دستشویی رفتن، دستهایش را می شوید چه کسی نه؟! و این یکی از نابودکننده ترین کارهایی بود که می کردم. اما بعد از  دوره ای سعی کردم چشمهایم را به اعمال دیگران ببندم و فرض را به خوبی بگذارم . اگرچه تمام مدت اضطراب مثل خوره جانم را می خورد.

از زمانی که با همسر همخانه شدم؛ منتقد خیلی از اعمال و رفتار خانواده ام شدم. البته فقط در خصوص تمیزی. نه که تمیز نیستند اما شروع به خانه داریِ ترکیب شده با وسواس؛ به اضافه نظم خاصی که منظم بودن همسر، به نظم خودم افزود؛ تفاوتهای فاحشی بین من و خانواده ام ایجاد کرده بود. بعد از اسباب کشی آخر خانواده ام به دلیل دست تنها بودن مادرجان و بسته بندی نبودن یک سری از وسایل غیر قابل شستشو یا سخت بودن شستشوی آنها؛ که به پتو های کثیف ماشین اسباب کش خورده بود؛ من دیگر در خانه پدری از خیلی لحاظها راحت نبودم 

این بار با تمرینهای رها کردن و امثال آن خیلی تلاش کردم؛ که هم هیجان و شادی ام از دیدار خانواده را در درونم حفظ کنم؛ هم فرض را بر خوبی بگذارم.  از پنجشنبه تا عصر جمعه خوب بود، عصر جمعه که دیدم آن عزیز در خانه پدریزرگ دستشویی رفت و بدون دست شستن ( از خشک بودن دستهایش چون داخل دستشویی حوله و دستمال خشک کن نبود) از دستشویی خارج شد؛ دگرگون شدم. تب کردم و دوباره اضطرابی شدید وجودم را در بر گرفت . قسمت بدتر ماجرا وقتی بود که به زور ماه را با همان دستها از من گرفت و برد.

به قدری حالم خراب بود که وسط کوچه یواشکی به مادر گفتم: " من اگر جای شما بودم و می دیدم کسی از اعضای خانه کاری می کند که همیشه بچه ام را ناراحت می کند قطعا باهاش حرف می زدم و ازش میخواستم رعایت کند. من فکر میکردم از شدت وسواس روی شستن دستها حساسم اما خاطرم هست از قبل وسواس  در دلم به فلانی ایراد میگرفتم که چرا دستهایش را نمی شوید؟! من نمیخواهم کنترل کنم و نگاه کنم اما چشمم دید. شستن دست فقط چند ثانیه زمان می بره. لاقل میتونه فقط آب بگیره به دستش (هر چند اونم قبول ندارم ولی بهتر از اصلا نشستن ِ)" و از حرف مادر مشخص بود او دست نشستن را به شستن فقط با آب ترجیح میداد. ظاهرن حسش این بود که فقط آب گرفتن باعث انتقال میکروب بیشتری می شود و بیشتر بدش می آید.

به مادر گفتم اینجور وقتها من دیگر چندشم خی شود پاره تنم را بغل کنم چون دستهای نشسته شان را به ماه زده اند.

قبل از حضور ماه اک فقط وقتی انه مان می آمدند به شدت مضطرب میشدم و بعد از رفتنشان هر چه را که فکر میکردم دست نشسته خورده از کنترل تا کلید و پریزها، همه را با الکل ضد عفونی میکردم. اما با آمدن ماه و حساسیت ام روی ماه این اضطراب به خانه پدری هم رسید. برای دیدنشان له له می زنم و وقت دیدار با این اتفاق فقط لحظه شماری می کنم برای رفتن.

مادر برای دلخوشی من موقع رسیدن کاپشن ماه را شست اما درد من تمیز بودن و نبودن کاپشن ماه نبود. درد من تغییر رفتار آن عزیز بود. من به خیلی چیزها حساس بودم و تلاش کردم و بهتر شدم. هنوز به خیلی چیزها حساسم ولی با وجود حساسیتم خیلی زود از رویشان می گذرم و در مورد ماه عکس العملی نشان نمی دهم. اما این قضیه برایم حل نشدنی است از هر لحاظ که بررسی می کنم.

وقتی برگشتیم من دو روز درگیر شستن لباس بودم. تمام لباسهای مهمانی خودم و ماه اک؛ به جز پالتویم که میترسیدم خراب شود را شستم فقط چون دست نشسته به ماه زده شده. رسما کوفتم می شود و تا دو سه روز بعد از برگشت اعصابم آشفته است. به جای اینکه انرژی گرفته باشم؛ تخایه انرژی شدم و برگشتم.

دائم دارم فکر می کنم که خیلی حساب شده از مادر بخواهم به این قضیه رسیدگی کند و مشکل را حل کند. خصوصا که چند روز دیگر عید هست و من نمیتونم همه چیز را در بدو استفاده بشویم.


حالا یک سوال دارم:

شما اگر جای من بودید چه می کردید؟ 

چه کاری درسته؟

اصلا شماها چنین حساسیتی دارید؟

اگر دارید و بچه دار هستید؛ اگر کسی با دست نشسته بچه اتون رو بغل کنه چه حسی دارید و چه می کنید؟



نظرات 14 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 2 اسفند 1397 ساعت 11:44

غزل جان این پست شما من رو خیلی درگیر کرد. الان متوجه شدم من هم یک وسواس عجیب دارم. اون هم سر غذا خوردن. سر سفره هیچکس نباید قاشقی که توی یک مدل غذا هست رو توی یک مدل دیگه بزنه. مثلا قاشق توی خورش رو باهاش پلو برداره. پنیر و کره رو با یک چاقو برداره. از این چیزها. حالم بد میشه. منظوزم قاشق دهنی نیست. قاشق سرو. خودم هم نمیتونم توی بشقابی که یک مدل غذا رو کشیدم و خوردم یک مدل دیگه بکشم. حتما باید بشقاب و قاشقم عوض بشه. تو مهمونیا فقط یک مدل غذا میخورم یا اگه نوشابه بخورم دیگه توی همون لیوان آب نمیخورم. دیوانه ام من غزل جان همه یک چیزهای عجیب غریبی داریم. در عین حال که دارین تلاش میکنین حال خودتون رو بهتر کنین، با خودتون دوست هم بشین و خودتون رو بپذیرین. کسی که وسواس داره هیچ مشکلی نداره که بخواد بقیه رو اذیت کنه، اگه اطرافیان اذیت میشن به دلیل خودخواهی و خودمحوری شون هست. خودتون رو دوست داشته باشین. شما همینطور که هستین هم خیلی خوبین

وسواس انواع مختلفی داره
اینم که شما میگی یک وسواسه
بعضیا وسواس نظم دارن
انواع اونقدر زیاده که وقتی میخوندم تعجب می کردم

وسواس وقتی شدید باشه باعث پرخاشگری میشه
من قبلا عکس العمل هام در مقابل نقض قوانیم خیلی تند بود
الان ولی خیییلی بهترم و خیلی جاها حرفی نمیزنم
اما یک جایی هم ظرفیتم تمام میشه
این بار خیلی عذاب کشیدم

دارم تلاشمو می کنن
مممنونم از لطف و نکته سنجی تون

سارا پنج‌شنبه 2 اسفند 1397 ساعت 11:01

سلام خانم غزل. راستش من که اصلا وسواس ندارم، اما اگه ببینم یکی از دستشویی اومده بیرون و دستش رو نشسته بلند میگم حتی اگه توی جمع باشه. میگم چرا دستت رو نشستی. ولی اگه به چیزی مثل لباس و اینها دست بزنه اون چیز رو نمیشورم اصلا. بخواد با اون دست یه چیزی رو بکنه تو دهنم مشت میزنم تو چشمش من فکر میکنم یه مرز باریکی بین حساسیت طبیعی و وسواس هست. من مجبور شدم یک هفته گربه یکی از عزیزان رو توی خونه ام نگهداری کنم. چون جای گربه عوض شده بود سه بار مختلف روی تخت و پتوهام جیش کرد. من هر بار هر چیزی رو که بو میداد رو انداختم توی ماشین، حرص هم خوردم اما مدت زمان حرص خوردنم کوتاه بود. ولی حداکثر کاری که برای تشک تونستم بکنم این بود که بندازم سه روز زیر آفتاب. فکر میکنم فرق وسواس و حساسیت معمولی این هست که فرد معمولی چیزی رو که نمیتونه تغییر بده میپذیره. من مطمئنم شما هم دارین در همین راه قدم برمیدارین و کم کم ذهنتون آروم میشه. خیلی برای شما احترام قائلم که مشکل خودتون رو شناختین و با قدرت سعی میکنین حلش کنین. موفق باشین.

خانوادم همونقدر که همراهیم کردن تو این درد همونقدر هم سرزنشم کردند. مامانم خیلی مراعات حالمو کرده و می کنه ولی من اینقدر که تندی دیدم تو وفتاراشون راجع به وسواسم اصلا نمیتونم مستقیم درخواستمو بگم
من اگر لباسامو نشورم دیگه نمیتونم بپوشم
مرز باریک که صد البته
یعنی من اینقدر به این مسئله حساسم و عذاب میکشم که یک جاهایی حاضرم اصلا نرم خونشون یل نیان با وجود دلتنگیهام
امیدوارم هم من خوب شم هم اون فرد بهداشت رو رعایت کنه
ممنونم از لطفتون سارا بانو

تبسم شنبه 27 بهمن 1397 ساعت 23:48

سلام عزیزم
به نظر من بهتره این موضوع را در قالب یک درد ودل و گپ دوستانه که در حضور اون فردی که اینکار باعث ناراحتی تون میشه عنوان کنید مثلا دوست یا همسایه تون رفتید خونه اشون از سرویس بهداشتی بیرون اومده و بدون اینکه دستشو بشوره(بشوید) دست زده به ماه یا وسایل و .....شما با اینکار اون دوست یا همسایه معذب شدید شاید با این روش پی ببرند که شما چقدر از این کارشون اعصابتون بهم می ریزه و مراعات کنه

بارها در این قالب ها که میگی حرف زدم تبسم جان
نتیجه نداد
یک بار دوبار میشوره و تمام
انگار کار سختیه براش

شارمین پنج‌شنبه 25 بهمن 1397 ساعت 22:56 http://Behappy.blog.ir

سلام غزل جان.
خیلی عذر میخوام اگه حرفم ناراحتت میکنه. ولی طبق نشونه هایی که میگی این حساسیتت بیشتر شبیه وسواسه. شاید بقیه از سر محبت و به خاطر دلداری دادنت دارن میگن وسواس نیست. ولی طبق نشانه های وسواس در dsm5 به نظر میاد که باشه.

ببین درسته که کسی دستش رو بعد از دستشویی نشوره کثیفه ولی بالاخره میکروب کشنده که منتقل نمی کنه؛ حتی خیای وقتها باعث مریضی هم نمیشه و این که تو فکرت درگیر میکروبی و کثیف بودن دست اون فرد میشه و میری هر جایی رو احتمال میدی بهش دست زده باشه میشوری و کلا نمیتونی به این قضیه فکر نکنی یعنی وسواس. در واقع وسواس همینه که نتونی فکرت رو کنترل کنی و اون فکر تکرار شونده تو رو به سمت کارهایی سوق بده که آرومت می کنه ولی اکثر مردم اون کار رو انجام نمیدن و زیاد طبیعی نیست. اما اگر انجامش ندی اضطراب میگیری و یه چیزی از درونت تو رو مجبور به این فکرها و انجام این کارها میکنه. طوری که در زندگی عادیت و روابط اجتماعیت دچار مشکل میشی.

از ته قلبم برات آرزو میکنم بتونی با این مساله کنار بیای و پیشرفتهایی که تا حالا داشتی هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر بشه

سلام خانم دکتر عزیز
چرا ناراحت بشم؟!
خودم که می دونم این حد اضطراب دلیلش چیه!!!
من احتمالی ها رو نمیشورم. همه اونایی که مطمئنم بهش دست زدن رو میشورم
از طرفی ناراحتیم اینم هست که با همون دست نشسته به ماه خوراکی هم میده

ولی شاید به دلیل رشته و تحصیلاتت بدونی چقدر روانم خسته است از این اضطرابها اگرچه بهتر شدمیک روند فرسایشی که گاهی به شدت تو رو از زندگی خسته میکنه

فرزانه پنج‌شنبه 25 بهمن 1397 ساعت 09:37 http://khaterateroozane4579.blogfa.com

خب به نظرم اونی که دستاش را نمیشوره واقعا کارش اشتباهه و خب حق داری چندشت بشه اما نه در این حد. خب تو به خاطر بیماریت زیاد از حد واکنش نشون میدی و خب این هم طبیعیه
غزل جان کتابهای روانشناسی در مورد وسواس مطالعه نکردی؟؟؟ توی شبکه من و تو یه برنامه هست در مورد افراد وسواسی که برای بهبود درمانشون میرن توی خونه های فوق العاده کثیف و چندش آور و اونجاها را تمیز میکنند
نمی دونم ولی شاید بتونی از طب سنتی و اسلامی کمک بگیری
استاد خدادادی میگفت بیماران وسواسی اگر 3 روز فقط رژیم انار بگیرن و فقط 3 روز را انار شیرین بخورن بیماریشون درمان میشه

چرا فرزانه جون خوندم
خیلی بهترم خیلی
ولی این یکی رو نتونستم حذف کنم
چون از قبل هم از این کار بدم کیومد
اون برنامه رو هم دیدم چندبار
اون خونه ها واقعا مال خانواده های پلشته که اونقدر کثیفه

والا من نمیتونم غذا نخورم فقط انار بخورم
همینطوری هم بدنم نمی کشه
ولی به نظر خودم این دیگه بخش اصلیش وسواس نیس تبعات اضافه اش وسواسه

آبگینه پنج‌شنبه 25 بهمن 1397 ساعت 01:22 http://Abginehman.blogfa.com

من تا حالا اصلا اصلا به این قضیه فکر نمیکردم
وقتی واسه خود طرف تمیزی اهمیت نداره من چرا حرص بخورم
بنظرم با یه بغل کردن بچه کثیف و مریض نمیشه. فقط با اون دست به بچه خوردنی نده
تو زیادی حساس شدی بهش فک نکن شاید درست شد

من کلا چندشم میشه
نمیتونم بی توجه باشم بهش
خوب من اون دست رو نمیتونم کنترل کنم که خوردنی به بچه نده

رُبی پنج‌شنبه 25 بهمن 1397 ساعت 01:00

همانطور که تو پست قبلی هم گفتم فکر نمی کنم لااقل این مساله به وسواس ربط داشته باشه. جدا از میکروب و فلان، آدم چندشش میشه وقتی می‌بینه کسی بدون دست شستن از دستشویی بیاد بیرون.
من اگه جای شما بودم صددرصد به خواهر برادرا و مادرم می‌گفتم فقط به پدرم روم نمی‌شد بگم، هرچند پدرم هم الان دیگه نیستن :(
تا شما بهش نگین که مشکل حل نمیشه، یجوری باید بفهمه که چقدر این موضوع ساده، اذیت کننده است و باید اون رفتارشو اصلاح کنه.
ضمنا منم هر وقت برم مسافرت، برگشتنی همه لباسهام چه استفاده شده و چه استفاده نشده همه رو می شورم وسواس هم ندارم


کاش اصلاح بشه

زهرا چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت 23:41

منم متاسفانه به این مشکل گرفتارم و بدبختانه محیط کاریم پر از اینجور چیزهاس

اونجا که رسما هیچ حرکتی برای خلاص شدن از این مسئله نمیشه کرد
خیلی سخته

قلب من بدون نقاب چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت 21:32 http://daroneman.blog.ir/

منظورم اینه هی خودت رو محکوم نکن
که بخاطر وسواس اینطوری داری فکر میکنی
ی چیزهایی واقعا کثیفه
ی جاهایی باید همه چیز شسته بشه
این ربطی به وسواس نداره

به نظرم سخت می گیری به خودت
حتی در مورد روسری
شستی که شستی فدای سرت
بهتر از این رو می خری

از بس به هر چیز انتقاد کردم همه گفتن وسواسه
فکر می کنم افکارم �%

قلب من بدون نقاب چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت 20:49 http://daroneman.blog.ir/

غزل جانم
من همیشه از هر جایی که میام
و حس میکنم تمیز نبوده
همه چیز ! حتی پالتوم رو می شورم
این سری که رفتیم خانه معلم برای مصاحبه

همه چیز رو شستم
حتما چمدونم رو!!
اونجا ی سوسک خیلی ریز دیدم و برای اینکه پخش نشه و دوباره اسیر سوسک نشم
تمام وسایم رو موقع رسیدن بردم تو بالکن
بعد کم کم ریختم تو ماشین و شستم
چمدون رو تو حمام شستم

ولی خوب لازم بود
تو هم باید برای خودت دسته بندی داشته باشی
چیزهایی که باید شسته بشم
و اونهایی که نباید
اگه فقط لازم ها رو شستی اسمش وسواس نیست
ولی اگه دلت آشوب بود و همه رو شستم به نظرم اونجا زنگ وسواس به صدا در میاد

خیلی سخت می گیری به خودت
منم باشم بچه رو کلا می شورم!!

خوب من همه چیزهایی که پوشیده بودیم من و ماه رو شستم
بقیه رو نه
اما مسافرت معمولی آدم لباسایی رو میبره که نگران شستنشون نیست
اما وقتی تو این شرایط بهترین لباست رو بپوشی چی؟!
الان دو روز دیگه عیده
و روسریمو فروشنده سفارش کرده تا میشه نشور
باور می کنی دارم فکر می کنم دوباره برم روسری بخرم که نگران شستنش نباشم؟
بعد رواست من اینطور استرس تحمل کنم چون کسی دیگه دستاشو نمیشوره؟
خوبه که فهمیدم این میئله وسواس نیست
حالا قاطعانه و البته با احترام قضیه رو به مامان میگم که رسیدگی کنه

پس اگر اینا که گفتم وسواس نیست چرا میگی سخت میگیرم؟

بهار چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت 18:55 http://searchofsmile.blog.ir

فکر نمیکردم انقدر آزاردهنده باشه...
من خودم یه ذره وسواسم ولی نه انقدر...هر چقدر سخت بگیری بیشتر اذیت میشی
تا حالا به درمان شناختی رفتاری فکر کردی؟ روی یه ترس من خیلی جواب داد... شاید کمکت کنه ...

بهار جان بقیه میگن این خساسیت من رو دست شستن وسواس نیست

ولی خودم تلاش کردم و خیلی بهترم

لیلی چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت 16:34 http://aparnik5.blogfa.com

سلام عزیزم.حساسیتت کاملا قابل درکه و فکر نمیکنم بشه روش اسم وسواس گذاشت..نمیشه با این عزیز مستقیم صحبت کنید و ازش بخواید رعایت کنه؟ چون شستن دست که زمان بر نیست ولی اثراتی که روی بقیه میذاره این همه انرژی بر هست..درسته که بیرون و مدرسه و...میکروبهای زیادی منتظرمون هستن(!) ولی خوب جایی که میشه رعایت کرد چرا اینجوری؟!

سلام لیلی جان مهربونم
چقدر خوبه که وقتی حالا خیلی بده؛ دوستات بهت بگن که این حساسیت تو وسواس نیست و ببینی که بقیه هم از این مسئله ناراحت میشن
راستش هیچوقت نتونستم مستقیم بگم
ولی دیگه خسته شدم
اگر فقط یک دقیقه زمان بزارن دستاشونو بشورن، من هم بهم خوش میگذره هم بعد از اومدن از خونشون مجبور نمیشم همه چیز رو بشورم
شاید خیلیای دیگه تو مهمونی ها دستاشونو نشورن ها ولی لاقل من نمیدونم و حرص نمیخورم
منم همینو میگم چرا وقتی میشه و آسونه رعایت نکنیم؟
وقتی این اتفاق می افته حالم تا یه مدت خیلی بده
مثل الان
و ترجیحم این میشه که تنها باشم. نه من برم نه اونا بیان
اینطوری هم من ناراحت نمیشم هم اونا

ستاره چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت 15:35

من که بچه ندارم ولی در مورد بچه رک به طرف مقابلم میگه بچه حساسه لطفا قبل از بغل گرفتنش دستتون رو بشورید. البته یه کم بنظرم زیادیه عزیزم این حساسیت ها. میکروب یه کمش واسه بدن خوبه بهاطر همین میگن بزارید بچه ها خاک بازی کنن. اصلا بنظرم دقت نکن کی دستشو میشوره یا نه. فکر کردی اونی هم که میشوره ممکنه کلی میکروب هنراهش باشه خب

عزیزمی
منم خیلی چیزا که سخت می گرفتم به لطف حضور ماه گذاشتم کنار
استرلیزه اش نمی کنم
به خیلی چیزا حساسم اما ماه رو آزاد میذارم چون هم میکروب لازمه هم نمیخوام وسواسم بهش منتقل بشه
در مورد بقیه هم حساسم تما سعی کردم با حرفام کاری نکنم که محبتشون رو دریغ کنند از ماه به دلیل حساسیت من
اما این مورد رو واقعا چندشم میشه
خصوصا که بعدم می چسبه به من که شیر بخوره و من بعد از برگشت همه لباسهامو باید بشورم وگرنه حالم بده و نمیتونم داخل کمد بزارم
همیشه غیر مستقیم گفتم که بدم میاد کسی دسشویی بره و دست نشوره
اما خجالت میکشم رک بگم

تنها چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت 15:25

سلام غزل خانم
واسه من بدتره خونه مادر شوهرم اینا بچه ها همینطوری میرن دشوری میان تنها بدون بزرگتر شلوارشون نجسه ..کسی توجه نمیکنه ..پابرهنه میرن حیاط و همه جا... بعد توی خونه ...یدفعه یکیشونو بغل کردم پشت شلوارش خیس بود .. بعدا فهمیدم مادرش نشسته اونو ...داشتم دیوانه میشدم... بچه ها با پای برهنه میدن راه پله آپارتمان نی آن تو خونه... دست وپاشون زخم وزیلی وخونی...
یک دست شستنو سخت نگیر..گرچه منم خیلی اذیتم ... ولی کسی مثل مانیست..نمیدونم ادم باید چه کار کنه ... مردم اصلا توجه نمیکنن

سلام دوست عزیز
یا ابوالفضل شما که چه جایی گیر کردی
من لاقل میدونم همه جا پاکه و نجس نیست
شاید خودش خودشو شسته که خیس شده از شیر؟!

من نگران همین روزای ماه هم هستم که باید بره دستشویی تو مهمونی و مدرسه
امیدوارم به خیر حالم بهتر شه اون روزا و خوب مدیریت کنم بدون وسواس

ولی چطور مامانهاشون اینقدر بیخیالند؟

خونه مادرشوهر منم بچه ها خودشون میرن دسشویی و فکر نکنم دستشون به روشور برسه که بشورن اما لاقل برای شستن خودشون آب میریزه رو دستهاشون
و مادرشوهرم خییییلییی تمیزه
بچه ها هم کلا شلوارشونو در میارن میرن دسشویی
ولی منم با بچه ها مشکل دارم

مرض بدیه
فکر کنم همون آدما که سخت نمیگیرن از زندگیشون لذت می برن نه ما

دلم میخواد در این مورد سخت نگیرم اما قبول کن وقتی از بچگی بهمون یاد دادن بعد دستشویی بخاطر میکروبی شدن باید دستمونو بشوریم نمیتونم بی تفاوت باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد