هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

ابدیت یک بوسه

+ اینقدر که من اذیت شدم این مدت و همش یا عصبی بودم یا خوابالود به همراه حس خستگی و کوفتگی؛ رفتیم ١٣٠ تومن دادیم  راحت ترین و خوشگل ترین شیشه شیری که مغازه داشت رو خریدیم برای خانوم که کمتر شیر منو بخوره. فکر میکنید نتیجه چی شد؟! به جای اینکه شیربخوره؛ به همه چیز و همه کس میخواد شیر بده؛ از جمله من، همسر و عروسک هاش. شیر دادنش که به آدمها و اشیا تمام شد، شیشه رو سر و ته می کنه و با انگشتای کوچولوش سر شیشه رو فشار میده تا شیرها قطره قطره بریزه و حضرتشان لذت ببرند از این چکیدن ها. راضی ام ازش :))))


+ حوصله ام سر رفته. از این که ماه اک هر جا میرم  و هر کار می کنم، دنبالم میاد و بغل میخواد. کلافه شدم. از این که هیچ کس نیست بیاد اینجا و دوتا چایی یا دم نوش بریزم و با هم حرف بزنیم و بخوریم دلم گرفته. از این که هوا سرد نیست و نمیتونم بدون بغل کردن بچه بزنم بیرون تا یک هوایی بخورم؛ آخه پریروز که رفتیم تا شب از اون یک ساعت بچه به بغل تو خیابون راه رفتن خسته بودم؛ بی حوصله ام. زنگ می زنم به مامان و سلام نکرده میگم نمیشه امروز مرخصی باشه؟! جمله ام هنوز تمام نشده که ماه اک همونطور نشسته روی شکمم خودشو می کشه جلو و دهن نیمه بازش رو روی لبهام میزاره. در حالیکه دلم ضعف میره به مامان میگم حوصله ام سر رفته. ماه اک این بار دهنش رو کامل باز می کنه و میزاره رو لبهام. غرق لذت میشم و ماه بی وقفه یک بار دیگه بوسم می کنه. یک جوری که انگار با تمام وجودش این کلافگی و بی حوصله گی رو حس کرده و کاملا درک کرده که یک بخشش به خاطر خودشه. به روش خودش و نهایت توانایی اش سعی می کنه خودش دلم رو بدست بیاره. و چه به دست آوردنی شیرین تر از این!!!

یک ساعتی از اون مکالمه میگذره. من هنوز روی کاناپه به پشت ولو ام و ماه اک که دمر افتاده بود روم که شیر بخوره خوابش برده. هنوز تک و توک مک می زنه و صدای نفسهاش حس آرامبخشی رو بهم القا می کنه. آرامش از بودنش، سلامتی اش و داشتن اش.

حالا که خوابه فکر اینکه هر جا میرم همراهمه خیلی لذت بخشه. اینکه یک موجود باهوش و با محبت همه جا باهات باشه خیلی شیرینه. میدونم این روزا همونقدر که دوران نوزادیش زود گذشت مثل برق می گذرن و میرن و ماه اینقدر مشغول به درس و کار میشه که آرزوی یک لحظه این روزها رو خواهم کرد.


خدای مهربونم ممنونم که لذت مادری رو بهم چشوندی. خواهش می کنم کمکم کن از این روزا و لحظه ها بدون خستگی و شکایت لذت ببرم. کمکم کن حتی اگر خسته ام صبور باشم. کمکم کن حالا که تمام فرصتم به خاطر فاصله ها برای خودم و ماه اک ًِ این فرصتها رو قدر بدونم و ازشون برای محکم شدن رابطه مادر دختری مون استفاده کنم. کمک کن راهها و شیوه های متفاوتی برای لذت بردن از زندگیمون پیدا کنم؛ پیدا کنیم و یک روزی بتونیم به دیگران هم یاد بدیم


١٤:٤٠

نظرات 6 + ارسال نظر
فرزانه چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت 12:04 http://khaterateroozane4579.blogfa.com

عزیزم خدا ماه اک نازت را برات حفظ کنه
اینجوری میگی آدم هوس نی نی میکنه

مرسی عزیزم
ان شالله روزی خودتون
واقعا خیلی شیرینه خیلی

رهآ سه‌شنبه 9 بهمن 1397 ساعت 23:00 http://rahayei.blogsky.com

خداحفظش کنه دخترک عسلت :*
کاش پیشت بودم .. قطعن حرف ها داشتیم برای گفتن :)

قطعا همینطوره
ممنونم خدا پسر گلت رو حفظ کنه
دلم حرف زدن میخواست
اما حضوری تلفن افاقه نکرد

بهار سه‌شنبه 9 بهمن 1397 ساعت 21:37 http://searchofsmile.blog.ir

دخمرت انقدر بزرگ شده که شیرین کاری میکنه؟ ای جونم ...
بچه داشتن سخت ترین کار دنیاست ،برای همینه بهشت زیر پای مادرهاست ...
به این فکر کن که چند سال که بزرگتر بشه و عقل رس که بشه علاوه بر یه دختر خوب یه دوست و همراه خوب پیدا میکنی البته ماهک انقدر باهوش هست که الانم در حد توانش همراه خوبیه

آره بهار الان ١٦ ماهشه خوب
خدا کنه بهشتش نصیبمون بشه با این کم طاقتی هامون
طفلکی الانم خیلی میفهمه
خیلی هوامو داره
ولی بچه است دیگه خودشم به من نیاز داره

قلب من بدون نقاب سه‌شنبه 9 بهمن 1397 ساعت 20:20 http://daroneman.blog.ir/

غزل جان برنامه رو امشب نگاه کردی؟
من نگاه کردم و به نظرم حرف های خوبی گفته شد تو برنامه

متاسفانه ماه اک ریسیور رو یا کابلش رو نمیدونم کدومو خراب کرده و ردیف کردنش کار همسره

ستاره سه‌شنبه 9 بهمن 1397 ساعت 17:30

عزیزممم به همه شیر میده نمیدونم این حسها برام قابل درک نیستن ولی امیدوارم همیشه با ناهک و همسرت خوشحال و شاد باشین

ان شالله یک روزی درکش کنی و یاد من بیفتی
خیلی شیرینه
ممنونم عزیزم به همچنین

سارا سه‌شنبه 9 بهمن 1397 ساعت 15:13

سلام درکت میکنم منم شرایط تورو داشتم الان دخترم 6سالش بزرگ شده شما که ازماهک تعریف میکنی دلم برااونوقتها میره زود بزرگ میشن دست تنها سخت ولی ادم محکم میکنه

سلام بانو
امیدوارم محکم بشم
خیلی سریع میگذره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد