هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

درد بی درمان؟!

این پست خیلی غمگینه چون حالم خوب نیست. پیشنهاد نمی کنم بخونیدش. خصوصا اگر حال روحیتون مساعد نیست لطفا نخونید

 

 

ماه اک داره شیر میخوره. به خاطر گازهای بدی که دو شب قبلگرفته، درد می کشم مثل همون روزای اول تولدش که درد میکشیدم و شیر می دادم. صدای نفسای ماه اک فضای خونه رو پر کرده. یهو بغضم می ترکه و صورتم خیس میشه. صدا می زنم ماه اک؟! یک اممم  با دهن بسته میگه؛ سینه امو ول می کنه و چشم میدوزه تو چشمام. با همون صدای بغضی بهش می گم: " مامان رو دعا می کنی؟!" یک اممم دیگه در جواب حرفام می گه و لبخند می زنه و شروع می کنه به خوردن. گریه می کنم و دست می کشم رو موهاش و همینطور که دارم سعی می کنم چند تار موشو پشت گوشش بندازم با گریه می گم: " من خسته شدم. من باید خوب بشم تا بتونم تو رو درست و راحت بزرگ کنم. من بایدخوب شم تا با توآروم باشم وقتی کاری می کنی که دقیقا حساسیت شدید من رو بر می انگیزه. من باید خوب شم تا تو با آرامش بزرگ بشی و زندگی کنی"

ماه اک توی آغوشم میشینه و به گریه کردنم می خنده. نمیدونم به نظرش اونقدر بغرنج نیست که من براش گریه کنم؟! یا قیافه ام خنده دار شده؟! یا مطمئنه که خیلی زود خوب میشم؟!

یک وقتایی مثل دیشب، مثل امروز به شدت شرمنده میشم. از ماه اک، از خودم، از خدا و گاهی از همسر حتی. 

تلویزیون رو که روشن می کنم؛ اون صحنه از شهرزاده که شیرین نشسته سر قبر پدرش و گریه می کنه. با شیرین گریه می کنم. نه برای شیرین برای خودم. درحقیقت فیلم نمی بینم دنبال یک همراهم برای باریدن. منم نشستم سر قبر غ ز ل آروم و شاد سالهای ٧٦،٧٧ که بعد از دوستی های اشتباه، ورشکستگی بابا، تصمیم های غلط و بحرانهای روحی شدید، واکنش جسم و روانش به این سختیها شد میگرن و وسواس.

سه روز پیش بود که یکی از دوستان یک عکس از سفر قلعه رودخان برام فرستاد و گفت یادته؟! دلم غرق خوشی شد از یادآوری اون سفر. نصف روزی با خاطره اش خوش بودم. وقتی یک بار دیگه عکس رو نگاه کردم و پرت شدم به خانه معلم و اون تور دو روزه و شبی که اونجا خوابیدیم! به اون دستشویی بین راه که باید پله های زیادی رو از اون پارک کوهستانی بالا می رفتیم برای رسیدن بهش!.... تازه می فهمم چرا یکی از بهترین سفرهای زندگیم بود؟! چون وسواس نداشتم. چون بدم نمیومد رو صندلی اتوبوس بشینم. چون ناراحت نبودم که دستم رو به کمربند اتوبوس بزنم. چون اذیت نمیشدم دستم رو به پلاستیک خوراکی هایی که بهمون داده میشد بزنم. چون فکر نمی کردم که محبورم دستهامو مرتب یا بشورم یا با پد الکلی پاک کنم. چون ناراحت نبودم که با کسی دست بدم، مبادا که دستاش تمیز نباشه. چون تو سفر هرچی دلم میخواست میخوردم و استرس دستشویی رفتن توی توالت های عمومی رو نداشتم. چون نگران نبودم که باز برم دستشویی و یک بلایی سرم بیاد و پشیمون بشم از توالت رفتن. چون آزاد بودم و ذهنم اینقدر اما و اگر و باید نداشت

براش نوشتم مرسی که من رو یاد روزای خوب انداختی. بعد از اون دچار وسواس شدم. گفت حتما درمان کن. دوتا دختر عمه دارم که خیلی پولدارن اما به خاطر وسواسشون از همه لذتهای دنیا خودشونو محروم کردن.

نوشتم من همه خیلی لذتها رو دیگه تجربه نمی کنم. و همسر بعد از حساسیت ام به یک سری داروهای روانپزشکی ؛ دیگه شدید مخالف دارو خوردنمه

این روزا که ماه اک بزرگتر شده؛ این روزا که گاهی دست میزاره رو نقطه ضعف های وسواسی ام، حال روانم بد و بدتر شده. نه از این که چرا کفشها رو از جا کفشی ریخته بیرون و خونه رو به گند کشیده؛ نه از اینکه  لحظه آخر که آماده شدیم بریم بیرون و دارم مسواک میزنم پاشو میزاره تو دستشویی، نه از اینکه لباسهای تمیز روی بند و کشو رو بریزه بیرون، نه از..... از اینکه چرا خوب نمیشم؟! چرا یا تموم نمیشه یا من تموم نمیشم. 

اینقدر حال روحی ام بده که بین صداهای شیطنت ماه اک، تو افکارم یک لحظه می بینم از بس مامان بدی بودم ماه اک  هزار بار دور از جونش، بی جون افتاده و من رفتم بغلش کردم و زجه میزنم و آرزوی مرگ و هی می گم بچه ام یخ کرده سردشه. اینقدر تصویر زنده است که اشکام قِل میخورن و میان پایین.

خدایا تو رو به اسم اعظمت قسم بعد از ٧ سال صدای زجه های دلمو بشنو و نجاتم بده از این دردی که ذره ذره داره وجودمو میخوره و از ترس انتقالش به ماه اک هر روز حالم بدتر میشه.


+ خواهش می کنم اگر قصدتون سرزنش کردن ِ یا گفتن سخت نگیر و امثال اون چیزی ننویسید حالم خیلی بده و خودم میدونم نباید سخت بگیرم اما از توانم خارجه

نگید برو دکتر که فعلا نتونستم همسر رو راضی کنم وگرنه خیلی زودترها رفته بودم

 سرم میسوزه. قدرت حرکت ندارم از ناراحتی. التماس می کنم دعام کنید. خیلی خسته ام خیییلییی

نظرات 26 + ارسال نظر
بهار یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 21:18 http://searchofsmile.blog.ir

غزلک منو یادت میاد؟ قبلا خواننده پر و پا قرصت بودم عکس دخمر خوشگلتم تو اینستا یه بار برام فرستادی ...
باور نمیکنی اگه بگم ۱۴ مهر رو یادم بود که بیام تبریک بگم اما انقدر سرم شلوغه که یادم رفت...
القصه ...
دوستی دارم که به شدت وسواسه با روان درمانی و مصرف دارو نود درصد بهبود پیدا کرد یه چیزی هست به اسم رفتار درمانی تو حیطه شناختی رفتاری ... اگه تونستی تستش کن انشالله خوب میشی...
راستی پستتم نخوندم از روی کامنتا فهمیدم که وسواس داره اذیتت میکنه دوباره...
واقعا امیدوارم بهتر شی...

بله که یادمه

ممنونم که یادت بوده
خودت خوبی؟!
مرسی از حرفا و راهنماییات

فرزانه دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 11:45 http://khaterateroozane4579.blogfa.com

خیلی ناراحت شدم غزل جان . انشالله که زودتر درمان بشی. ما هم خانوادگی روی یه چیزایی حساسیم اما نه در حد وسواس. مامانم بیشتر این حالت ها را داشت اما من کمتر و الان هم خیلی کم شده. در این حد که مثلا توی لیوان کسی آب نمیخوریم ،یا حتما باید روی بشقاب خورش قاشق باشه وگرنه دور میریزیم و یا مثلا اگه خونه ی کسی برم که حس کنم تمیز نیستند اصلا غذا از گلوم پایین نمیره ولی دخترخواهرم از اول وسواس داشت مثلا میرفت دستشویی شلوارش را درمیاورد و پاهاش را میشست !! خواهرم خیلی باهاش مقابله کرد و الان خیلی بهتر شده اما هنوزم هست . مثلا خواهرم میگه دستش را میزنه به من میره آب میکشه و این عذابم میده

ما هم روی غذا این حساسیت ها رو داریم تو خانواده های من و همسر
اما مامانم وسواسی نبوده
بچه ها خیلی گناه دارن درگیر این چیزا بشن
الهی
منم خیلی دست میشورم

نازلی دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 11:15

داروهای روانپزشکی بیشتر نقش مسکن و موقتی داره نه درمان
دایرکت اینستا لطفا چک کن

همینطوره
البته فلوکسیتین خیلی حالمو بهتر میکرد
ولی دلم نمیخواست دارو بخورم
مرسی مهربونم

نازلی دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 11:12 http://www.n-nikan.blogsky.com

خیلی ناراحت شدم با خوندن این پست غزل جان
اما مطمئنم تو بهترین مامانی هستی که ماهک میتونست داشته باشه . یک مادر بینظیر که دغدغه های مادرانه اش پز از حس مسئولیته و صرفا هدفش بچه دار شدن نبوده .
تجربه ای در خصوص وسواس ندارم اما تا جایی که میدونم وسواس بیشتر با افسردگی تشدید میشه
دم کرده سنبل الطیب ، اسطخدوس و گل گاوزبان خیلی میتونه بهت کمک کنه . گرمیجات مثل زنجبیل استفاده کن و در کنازش برای اینکه کبدت بیش از حد گرم نشه از عرق کاسنی استفاده کن
حس میکنم شب بیداری ها ، مسئولیت کارها خونه ( برداشتم اینه که خیلی به خودت سخت میگیری در این خصوص ) و در واقع همون ایده ال گرایی ، فشار خیلی زیادی روی روح و بخصوص جسمت اورده و الان به اصطلاح بدنت کم اورده
بهتره کمی از این مسئولیتهای همیشگی کم کنی و به خودت برسی .فقط و فقط به خودت
نبینم دوست خوبم حالش بد باشه
یکی دو تا کتاب هست بنام چهاراثر از فلورانس ، از حال بد به حال خوب
شاید اینها بتونه کمک کننده باشه . نوشتن شکرگزاری هم در بهتر شدن حالت خیلی موثره

عزیزمی نازلی ببخشید که ناراحتت کردم
ممنونم از حسن نظرت مهربونم. امیدوارموفق باشم مامان خوبی باشم
ممنونم از بابت دمنوش :)
راستش تو کار خونه بیشتر ذهنم درگیره تا اینکه فیزیکی فعالیت کنم. واقعا نمیرسم
در کنار اینا ضعف ناشی از شیردهی رو هم اضافه کن
دقیقا باید برای خودم زمان بزارم
منتظرم هوا کمی بهتر شه تا ماه اکرو بزنم زیر بغل و یه باشگاه برای هردومون پیدا کنم
عزیزمی
هردوتاش و نیمه کاره خوندم و فرصت نشده تمامشون کنم
چشم عزیزم
دوستت دارم نازلی

هدهد شنبه 29 دی 1397 ساعت 12:46

سلام
کامنت من نصفه اومده؟
میدونم مثالم مربوط نبود.. ولی خواستم تجربه خودم از طب سنتی رو بگم بهت.. و اینکه ناراحت نباش حتما خوب میشی..

سلام هد هد جان
کامنتت همینقدری که تایید کردم واسم اومده
همیشه مثالها برای درک موضوع با ربط نیستند :)
واقعا ممنونم از لطفت
خدا رو شکر که درمان شدی

هدهد جمعه 28 دی 1397 ساعت 01:04

سلام
غزل جان توی طب سنتی میگن وسواس از سردیه..
استرس و غم و غصه هم سرده..(توی طب سنتی)
تو هم که بعد از استرس و ناراحتی اینجوری شدی..
میدونم که یه داروهای ترکیبی و گرم میدن که گرم بشی و خود به خود این فکرا بره..
امتحان کن.. انشاالله خوب میشی.
من خودم تخمدان پلی کیستیک داشتم.. و توی طب شیمیایی میگن درمان نداره.. دارو میخوری و پریودات منظم میشه.. ولی درمان قطعی نمیشه و مثلا سایز تخمدان که بزرگتر شده درمان نمیشه.. و به من گفتن که شما میخوای بچه دار بشی که میشی.. بقیه اش مهم نیست.
اما طب سنتی گفت که از سردیه و داروهای طب سنتی رو که امتحان کردم بعد از یه مدت حتا توی سونوگرافی هم سایز تخمدانها طبیعی شده بود.. و درمان شده بود.
میدونم مثالم مربوط نبود

سلام هد هد مهربون
یک دنیا سپاس بابت حرفات
حالا طبق حرف تبسم که خودش تجربه کرده دمنوش سنبل الطیب رو میخورم ببینم نتیجه چی میشه
اگر موفق نشدم حتما یک دکتر طب سنتی میرم

سمیه پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 23:17

غزل من وسواس تمیزی ندارم وسواس مرتب کردن دارم. باید همه چیز سرجاش باشه جوریکه اگه خونه بهم ریخته باشه شب خوابش را می‌بینم و همش تا صبح بهش فکر میکنم. سفر که میرم ساکم را چند بار در روز می چینم و اینحور کارا... از وقتی بچه دار شدم دیگه توان مرتب کرذن ندارم. یعنی اگه بخوام کار کنم بیست و چهار ساعت باید کار کنم بدنم نمی کشه با اینکه عذاب میکشم ولی دیگه محل نمیدم. یه مدت دیدم دارم از پا درمیام بخصوص که همسرم اصلا منظم نیست و با بچه کوچیک کارهام ده برابر شده بود. هنوز هم شبها تا صبح تو فکرم خونه بهم ریخته هست یا ظرفهای نشسته یا مرتب کردن کشو

الهی
خواستم بگم اون بهتره
اما میبینم وسواس افکار رو نابود میکنه
من به خاطر ماه خیلی بهترم اما هنوز اذیت میشم از بعضی چیزا
الهی تن ات سلامت باشه و رها شیاز این بیماری و جفتمون بشیم دوتا آدم نرمال

تبسم پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 13:50

سلام عزیزم

کافیست 2 یا 3 گرم ریشه خشک سنبل الطیب را در 1 فنجان آب داغ خیسانده و به همراه کمی عسل 2 ساعت قبل از خواب میل کنید.


مصرف دمنوش ریشه سنبل الطیب به مدت 2 یا 3 هفته تاثیر عالی در بیماری روانی اختلال وسواسی اجباری دارد و به فرد کمک می کند تا با نادیده گرفتن افکار، اجبار و وسواس ناخواسته، عملکرد طبیعی داشته باشد.

البته با گل گاوزبان هم خیلی خوبه

امیدوارم روز به روز شاداب تر از قبل باشی مهربان

واقعا ممنونم تبسم جان
از امشب انجامش میدم ان شالله
شادترین ها باشی بانو

لیلی پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 11:57 http://aparnik5.blogfa.com

عزیزدلم..متاسفانه راه حلی بلد نیستم فقط میتونم دعا کنم بهتر شی و مطمئنم خوب خواهی شد چون ماهک عزیز یه انگیزه قوی هست برای هر تغییر مثبتی

مرسی عزیز مهربونم
دوست باوفای من
همین که دها کنی قطعا بهترین تاثیر رو داره
دقیقا بد حالی شدیدم به خاطر ماه اک و غم اذیت شدنش بود ان شالله موفق میشم

آرزو پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 11:44

سلام غزل جان.مدتیه وبلاگتو می خونم اما برای این کامنت نمی زارم چون حرفی برای گفتن نداشتم من یه پسر تقریبا 3 ساله دارم.بسیییییار شیطون و وروجکیه که در عرص 1 ثانیه کن فیکون می کنه.هر وقت این کارا رو می کنه تو دلم می گم خدایا یه کاری بکن که غزل جان هم از این کارهای ماهش لذت ببره و نخواد حرص بخوره.فکر کنم من و تو رو باید با هم کوبید دوتا فرد جدید تحویل داد چون من بی خیالم.البته سر اولی اینجوری نبودما . به شدت سختگیر و حساس رو تمیزی .اما وقتی دیدم نتیجه اش برعکس شد و دخترم متنفره از تمیزی سر این یکی دیگه گیر نمی دم می زارم هر کاری خواست بکنه و جالبه اصلا واقعا از ته دل ناراحت نمیشم.همش با خودم میگم مگه چند ساله دیگه بچه است که بخواد از این کارا بکنه

سلام بانو
همین که هستید ممنون
من از ریخت و پاشی اذیت نمیشم
روی یک سری چیزای خاص حساسم
الان بیای خونم من دو روز پیش خونه رو جارو زدم اما از دست ماه انگار دو هفته است جارو نزدم
دوست دارم تمیز باشه اما نمیشه
هر روزم نمیرسم جارو کنم
اما روی کفش، روی زمین بیرون از خونه که دست بهش بخوره یا وسیله ای روش بیفته بردارم
روی دستشویی
دست زدن به لباس تمیزا وقتی دستات تمیز نیست
و روی روسریهام حساسم
چیزای دیگه هم هست این کلیت ماجراست
منظورم اینه که تو خوردن و ریخت و پاش آزاده ماه اک اما گاهی که دستشو میزاره روی نقلط ضعفم از عکس العمل خودم خیلی ناراحت و شرمنده میشم
مرسی که هستی
طفلک دخترت
خدا حفظ کنه هر دوشونو

هاله پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 11:13

غزل جان دعا می کنم انشالله هر چه زودتر خوب بشی و به آرامش برسی ولی مطمنم گل دخترت تو دامن تو به بهترین شکل ممکن تربیت می شه چون خیلی خیلی وقت می ذاری براش

ممنونم که دعا می کنی هاله جان
خدا کنه اینطور باشه
به نظر خودم بلد نیستم براش وقت بزارم

سمانه پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 10:09 http://weronika.blogsky.com

سلام
تو اینستا ی صفحا هست به اسم organic_minded

به نظرم بد نیست ی مطالعه استوری های آرشیو شده رو داشته باشید
به امید بهبودی

ممنونم سمانه بانو چشم

نسترن پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 09:28

غزل عزیزم منم تا حدودی وسواس دارم! و موقع سفر کلیییی وسیله همراه خودم میبرم... اما سعی کن کم کم بهش بی توجه باشی، یعنی مثلا وقتی ماه پاشو گذاشت تو دستشویی به دراوردن جورابش اکتفا کنی،وقتی جا کفشی رو ریخت جمع کنی یه جارو و تی بزنی و تمام! میدونم خودت بیشتر از همه اذیت میشی همونطور که من،حرفهای اطرافیان بیشتر زجرت میده همونطور که من...غزل بیا به این باور برسیم هیچی قدر جونمون و سلامتی مون ارزش نداره! هرچی ماه بزرگتر شه ریخت و پاشش بیشتر میشه، یکم دیگه میخواد مستقل شه قاشق میخواد تا خودش غذا بخوره میریزه خرابکاری میکنه اونوقت بیشتر عذاب میکشی اگر هم این اجازه رو ندی بهش یه مرحله از رشدش اسیب میبینه، من عمیقا درکت میکنم اما اجازه بده اتفاق بیافته و مقابله باهاش نکن، بخودت بگو تمیزه، اینکارو کردم تمیز شد
مشاور به ما گفت توجه نکنید بهش بها ندید،من تو یسری چیزا بهتر شدم تو یسری چیزا هنوز نه!وقتی میبینم اطرافم بچه موقع بازی همه چیز میکنن تو دهنشون اما ما برای برادرم حتی یسری چیزا رو روزانه ضدعفونی میکردم!طفلی همش مریض بود با این همه رسیدگی اما بچه فامیلمون تپل!حتی پستونکی که میافتاد رو فرش ابم براش نمیگرفتن
امیدولرم حرفام ناراحت کننده بذات نباشه....
خوب میشی عزیرم، شک نکن :)

نسترن ما فقط یک بار فرصت زندگی داریم اما همینم زندگی نمی کنیم
در مورد غذا شکر هدا وسواس ندارم
روی فرشا هم روفرشی انداختم
من روزی دوبارم جارو بزنم کمه با غذا خوردن و ریخت و پاشهای ماه اک اما نمیزنم
منم اگر همسر همکاری میکرد همه چیزشو صد عفونی میکردم اما شکر خدا همسر وسواسی اونطور نبود. میگفت بچه نیاز به میکروب داره
اولش سخت بود اذیت میشدم اما الان عادت کردم
مشکل اصلیم اینه که کم کم باید کفش بپوشه و خودش تو خیابون راه بره . این که دستاشو به زمین و در و دیوار کوچه خیابون بزنه، بخوره زمین و من مجبور باشم تمیزش کنم این الان حالمو بد می کنه
خدا کنه

خواننده پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 07:24

خواهش میکنم کار خاصی نکردم؛امیدوارم کتاب براتون مفید باشه

واقعا ممنونم ازتون
لطف بزرگی در حقم کردید با همون چند صفحه ای که فرستادید
سپاس بیکران

سحر پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 05:06 http://senator

عزیزم هیچ تجربه ای ندارم، یعنی قبلا وسواس فکری داشتم اما درحدکم
اما دعامی کنم خوب بشی
اصلا نمی دونستم حجم سختیش واقعا ناراحت شدم

خدا رو شکر که تجربه اشو نداری
نعمت بزرگیع
مرسی همین که دعا کنی برام کافیه
مطمئنم دعای شماها نتیجه میده
از این هم سخت تره گاهی من الان خیلی بهترم

تنها پنج‌شنبه 27 دی 1397 ساعت 00:52

سلام منم وسواس دارم..دارم دیوونه میشم..اگه راهی پیداکردی به منم بگو.. من با یک نقطه خون کل دنبا واسم نجس میشه..قاطی میکنم ...واقعا لذت دنیا برام همش زجره.. میرم میهمونی همش نگرانم خانمها ودخترای نوجون لباساشون کثیفه ..ببخشید پس زدن...یا بچه کوچیکای فامیل دستشویی میرن ماماناشون بدون اینکه بشورن میان لباس زیرشون خیسه از نجاست..همینطوری.. دست بچه خراشبده خون همه جا میماله..کسی اعتنا نمیکنه فقط واسه من وتو مهمه انگار

الهی
من فکر میکردم اینجا خودم اینطور درگیر وسواسم
من این حالتها رو دارم نه در مورد خون
مثلا قبلا پلاستیک سطل توالت رو تو خونه مامان یا مادر همسر گاهی برمیداشتم حس میکردم کثیف شدم باید برم حمام
اون بچه کوچیکا که سمت ما خدا رو شکر میشورنشون
اما من نمیدیدم بعد از شستن بچه ها بزرگترا دستاشونو بشورن منم رو این موضوع حساسم

الهی خوب شیم خیلی زود

انتخاب هایم مرا به اینجا رساند چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 23:45

غزل عزیزم

ی برنامه ای رو می دیدم چند روز پیش
در مورد وسواس بود
دکتر تو برنامه می گفت
ما مسئول فکر هایی که میاد تو سرمون نیستیم
باید غزل این رو برای خودت مشخص کنی
تو گناهی نداری در مورد فکر های آزار دهنده

برنامش خیلی خوب بود
اگه ماهواره دارید بگو برنامه رو معرفی کنم


عزیزم من ی مدت کامنت نذاشتم
ولی می خونمت

تو باید قوی باشی و باور کن قوی بودن
آنقدر ها هم سخت نیست
شاید تو ذهنت سختش کردی

سپیییییییییده جان
کجایی دختر
خوبی؟؟
مرسی که هستی

هیلی فکرای عذاب آوری اند خیلی

من گناهی ندارم اما قدرت مقابله ام باهاشون هم خیلی کمه

بگو سپیده جان ببینم شبکه اش رو داریم؟!

همین که هستی ممنونم
خیلی دلم میخواست ازت خبر بگیرم اما گفتم شاید اینطوری راحت تری
هنوزم آدرستو چک می کنم و امیدوارم برگردی

کلا من مهار سختش کن هم دارم خواهر
ولی در مقابل افکار وسواس گونه خیلی ضعیفم

ویرگول چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 23:28 http://haroz.mihanblog.com

غزلی خوب می شی فقط انقدر خودت رو دعوا نکن
سخت نگیر به خودت دختر
احساس می کنم هر چی به خودت سخت تر بگیری وسواس بیشتر خودش رو نشون می ده
کسی که مریض شده رو هی سرکوب نمی زنن که. من مامانم خیلی کم علائم وسواس رو داشت نمی دونم چقدر اذیت می شدیم ما. تو باید بخاطر ماه اک هم که شده زود زود بهتر و بهتر بشی.
تنها نیستی ما کنارتیم. تصمیم بگیر و پاشو. خدا پشت و پناهت و ما کنارتیم.

خودمو دعوا نمی کنم
ویرگول جان از عکس العمل هام خسته شدم
از اینکه ماه اک کفشا رو بریزه بیرون و من عوض کردن لباساشو قبول نداشته باشم و ببرم حمام
از اینکه بترسم که ماه اک تو کوچه راه بره و دستشو به زمین و این ور اونور بزنه
از اینکه وقتی کسی میخواد بیاد خونمون تب کنم که وای الان اگر بره دستشویی دست نشوره؟
از این که بترسم بیان خونم و بخوان برن تفریح چون اینجا هر کس بیاد هوس جاده چالوس میزنه به سرش
از شرایط خسته شدم از این که نمیتونم لذتی که باید رو ببرم
از اینکه به جای تمرکز روی کارهای مهم و اساسی نصف ذهنم درگیر وسواسه و همین باعث میشه نتونم خوب پیش برم
از اینکه برم خونه مامان اینا و بعد تا چند روز تو خونه بشورم همه سفر بردنیامو
دقیقا ترسم انتقال به ماه اکه
نمیخوام یک لحظه از عذابایی که کشیدم رو تجربه کنه
نه که فقط برای ماه اک
برای دشمنم هم نمخوام چه رسه به عزیزانم
واقعا ممنونم که هستی
مرسی
باید شروع کنم تا بتونم شاد باشم

نل چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 22:56

چرا من نمیدونستم وسواس داری؟؟
غزل میخوای من چکت کنم؟؟؟
بیا باهم درمانش کنیم..هوم؟
من کمکت میکنم تا هرجایی که لازمه:)

قبلترها اینقدر مستقیم ازش ننوشته بودم جز تو بارداری که رمزدار نوشته بودم
عزیزمی
بزار شروع کنم اگر تنها باز نتونستم میگم بهت
ممنونم که هستی و اینقدر مهربونی

مریم چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 22:32

سلام عزیزم دردت را درک میکنم.من هم وسواس شدید داشتم اما الان بهتر شدم البته هنوز دارم اما به میزان خیلی کم.من دوره ای که هنوز طب سوزنی سر زبان نیفتاده بود به یک دکتر مراجعه کردم و شش ماه هر هفته مراجعه میکردم خیلی خیلی بهتر شدم.شما هم پرس و جو کن و دکتذ مطمئنی را پیدا کن ان
شاالله که بهتر میشوید

سلام مریم بانو
خدا رو شکر که بهتری
لامصب بد دردیه
ممنونم از راهنماییت
با این حجم کار همسر و شیطنت های ماه اک نمیدونم بشه یا نه
ممنونم از لطفت
مرسی که برام نوشتی

خواننده چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 22:20

کتاب افسردگی چرا ؟نوشته دیوید بونز
کتاب شناخت درمانی هست.فصل چهارده راجع به کمال گرایی هست

واقعا از لطفتون سپاس گزارم
ممنون از زمانی که برام گذاشتید
تا همیشه ممنون دارتونم

آرزو چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 22:02

سلام عزیزم
منم قبل از بدنیا اومدن دخترم وسواس داشتم طوریکه تمام سالهای تحصیل من از سرویس بهداشتی مدرسه استفاده نکردم.رفتم پیش دکتر هومیوپات و این موردو گفتم.تا اینکه رفتیم هتل تو شهر شیراز باورم‌نمیشد که می تونم رو ملافه های هتل بخوابم و لازم نیست از ملافه ای که بردم استفاده کنم.تازه اونجا متوجه تاثیر هومیوپاتی شدم

سلام آرزو جان
من یک دوره همیوپاتی رفتم اما واسه میگرنم و اون موقع وسواسم اینقدر جزیی بود که جدی نگرفته بودمش. نمیدونستم میتونه اینقدر پیشرفت کنه
چه خوب که بهتر شدی
خدا کنه منم نجات پیدا کنم
اونایی که وسواس ندارن واقعا زندگی می کنند
لذت میبرن

رهآ چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 21:05 http://rahayei.blogsky.com

غزل من میفهممت .. خیلی زیاد ... چون خودم به طور وحشتناکی درگیر این وسواس بودم
خوب میشی .. خوب هم نشی بهتر میشی .. مطمئن باش. فقط باید بی خیال باشی. تنها راهش همین.
من خوب نشدم ولی خیلی بهتر شدم. به خاطر فسقل و همسر چون اونم داشت به حاطر رفتارهای وسواسی م عذاب میکشید.. منم مث تو دلم نمیخواد فسقل وسواسی بشه. که ی دوره ای شده بود و سعی کردم ترکش بدم.

درد وحشتناکیه
جسم که بیمار شه دارو میخوری بهتر میشه
اما روان کارش از دارو به رده
تلاش زیادی میخواد که تنهایی از عهده اش برومدن خیلی سخته
خدا رو شکر که بهتری
من بهتری نمیخوام
میخوام کامل خوب شم
خسته شدم خستههههه

خواننده چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 20:40

http://s8.picofile.com/file/8349151826/15476577954841209657826.jpg


http://s8.picofile.com/file/8349151942/1547657838660470608450.jpg

http://s9.picofile.com/file/8349152792/1547658224448950322553.jpg


http://s8.picofile.com/file/8349152942/15476582386661525425423.jpg

http://s8.picofile.com/file/8349152976/1547658251457860793682.jpg

من چطور میتونم این همه لطف و زحمت رو جبران کنم؟!
این توصیه ها عین توصیه های دکترمه
یادش بخیر
بهم گفت وسواس ناشی از اضطرابه و درمان اضطراب اضطرابه
در بعضی موارد عمل کردم اما خیلی کم
طبق آموخته های کتاب غلبه بر وسواس افراد وسواسی نیاز به یک همراه دارن که چکشون کنه واسه ترک
قبل از ازدواج مامان همراهیم میکرد
اما بعد عروسی تنها شدم و هر روز بدتر شد
واقعا ممنونم از لطفتون
میشه اسم کتاب رو لطف کنید؟

تبسم چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 19:52

غزل عزیزم
نفسم
عشقم
تو مطمئن باش می تونی به آرامش برسی
مطمئن باش
عزیزم ما کرمانی هستیم به داروهای سنتی اعتقاد داریم اما نه مثل شیمیایی ها زود اثر بگذاره کم کم تاثیر داره و مفید
نازنینم سنبل طیب رو از عطاری ها بگیر و طبق گفته عطار به موقع بخور خوب میشی حتما
این بیماری کلن آدمو مایوس می کنه منم اوایل ازدواجم اینطور بودم دوسال تحت نظر روانپزشک و روانکاو اما ...آنطور مفید نبود
داروهای سنتی عالی بود
توسل به آقا ابالفضل هم عالیه چه آرامشی در این توسل هست تا خودت تجربه نکنی هر چی من بگم متوجه نمی شی توسل پیدا کن
برایت از خدای مهربان آرامشی همشگی خواهانم

آخ تبسم مهربونم
خدا میدونه چه زجری می کشم گاهی که دلم میخواد نباشم که نه خودم اذیت شم نه بقیه
سنبل طیب رو تنها دم کنم؟! باگل گاو زبون هر از گاهی میخورم
اما نه منظم
باید چطور مصرف کنم؟
منم قبل ازدواج یک دوره ای میرفتم بعدش ادامه ندادم و بعد عروسی هم همسر مخالف روانکاو و روانپزشکه

توسل؟! خیلی وقته این کارا رو نکردم. اصلا گم شدم تو زندگی و سردر گمم کلا

نیلوفر چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 19:36 http://talkhoshirin2020.blog.ir

امیدوارم زودتر خوب بشه وسواستون.
اصلا فکرشو نمیکردم وسواس داشتن میتونه این همه آزاردهنده باشه برای اون شخص.
کاش راه حلی بلد بودم و کمکتون میکردم

اینقدر زجرآوره گاهی که آرزوی کرگ می کنی که نمیتونی از دست خودت و اون فکرا خلاص شی
درسته اطرافیان اذیت میشن اما نه اونقدری که خرد شخص عذاب می کشه
ممنونم
کاش فقط دعام کنید که خوب بشم.
سپاسگزارم بابت همدردی تون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد