درست امروز که خییییلییی کارم واجب بود ماه از 8 صبح بیدار شد. ظهر یک ساعت خوابید. شب هم مثلا 9:30 خوابید. اما تا 1 چهار بار بیدار شد و شیر خورد و من الان از شدت خواب، خستگی، شیردادن زیاد در شرف بیهوشی ام اما با اینکه از عصر تا الان هر چه ماه اجازه داده بدون وقت تلف کردن کار کردم؛ نشد. تمام نشد. سرعت عمل؟!!!!!!! خدایا کمک باید تمومش کنم و بخوابم. باید تحویلش بدم
+ همسر گفت ماه رو نگه میداره که کار کنم. اما از نظر من موفق نبود. سرش رو می گرفت چسبیده بود به من. تهش هم میگرفت بازهم چسبیده بود به من :((
بعد نوشت: سرم گیج میره از خستگی اونوقت همسر به جای اینکه شرایط پیش آمده را بپذیره که من با بچه و دو بار سفر کارم عقب افتاده که یکیش ایراد داره؛ نشسته فلسفه می بافه و ته مونده انرژیهامون رو به صفر رسوند. حالا منم و یک کار که باید تمام بشه و یک اعصاب خورد که نمیزاره همون یک ذره تمرکز رو هم داشته باشم و یک فردای بی خواب و گیج
فک کنم در اینجور مواقع بهتره که یا همسر تنها برن یا شما به ایشون بگید که اگر کمک نمی کنن حداقل افاضات هم نفرمایند.
تو باید یه حرکتی بکنی و به همسر جان بفهمونی که سوپرمن نیستی. یه آدمی با توانایی های محدود و نه یه سوپر قهرمان با چهار تا دست.
چقدر تو مظلومی اخه خدااااااا. قوی باش عزیزمممم
ویرگول جان سو تفاهم شده :دی
سفر کنسل شد
کاری که قبول کرده بودم رو باید یک بخشی اش رو دیروز تحویل میدادم و همسر گفت کمکم ماه اک رو نگه میداره ولی خوب ماه اک زیاد پیش همسر نمیمونه و آخرش میومد سراغ من و تمرکز من بهم میریخت
عزیز منی که نگرانمی