هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

فقط 5 دقیقه

درست امروز که خییییلییی کارم واجب بود ماه از 8 صبح بیدار شد. ظهر یک ساعت خوابید. شب هم مثلا 9:30 خوابید. اما تا 1 چهار بار بیدار شد و شیر خورد و من الان از شدت خواب، خستگی، شیردادن زیاد در شرف بیهوشی ام اما با اینکه از عصر تا الان هر چه ماه اجازه داده بدون وقت تلف کردن کار کردم؛ نشد. تمام نشد. سرعت عمل؟!!!!!!! خدایا کمک باید تمومش کنم و بخوابم. باید تحویلش بدم

+ همسر گفت ماه رو نگه میداره که کار کنم. اما از نظر من موفق نبود. سرش رو می گرفت چسبیده بود به من. تهش هم میگرفت بازهم چسبیده بود به من :((

بعد نوشت: سرم گیج میره از خستگی اونوقت همسر به جای اینکه شرایط پیش آمده را بپذیره که من با بچه و دو بار سفر کارم عقب افتاده که یکیش ایراد داره؛ نشسته فلسفه می بافه و ته مونده انرژیهامون رو به صفر رسوند. حالا منم و یک کار که باید تمام بشه و یک اعصاب خورد که نمیزاره همون یک ذره تمرکز رو هم داشته باشم و یک فردای بی خواب و گیج
نظرات 1 + ارسال نظر
ویرگول جمعه 9 آذر 1397 ساعت 11:06 http://haroz.mihanblog.com

فک کنم در اینجور مواقع بهتره که یا همسر تنها برن یا شما به ایشون بگید که اگر کمک نمی کنن حداقل افاضات هم نفرمایند.
تو باید یه حرکتی بکنی و به همسر جان بفهمونی که سوپرمن نیستی. یه آدمی با توانایی های محدود و نه یه سوپر قهرمان با چهار تا دست.
چقدر تو مظلومی اخه خدااااااا. قوی باش عزیزمممم

ویرگول جان سو تفاهم شده :دی
سفر کنسل شد
کاری که قبول کرده بودم رو باید یک بخشی اش رو دیروز تحویل میدادم و همسر گفت کمکم ماه اک رو نگه میداره ولی خوب ماه اک زیاد پیش همسر نمیمونه و آخرش میومد سراغ من و تمرکز من بهم میریخت
عزیز منی که نگرانمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد