هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

منِ بی کس

میام تو اتاق و در اتاق رو می بندم. ماه پشت در میمونه و می زنه زیر گریه. میرم ماه رو برمیدارم یک حرفی هم میزنم که یادم نیست و باز میام تو اتاق و در رو می بندم. همین که میشینم رو تخت اشکام میریزه پایین. مدتهاست که دیگه به ندرت گریه می کنم. دیگه مثل دوران مجردی نیستم که اشکم دم مشکم بود. دیگه مثل اون روزها دایم اشک نیستم. ماه داره شیر میخوره و به صدای کم گریه من می خنده و با انگشت کوچولوش با قطره های آویزون اشک از زیر چونه ام بازی می کنه و لذت می بره. وقتی میشنم رو زمین ماه بغلم می کنه و با همون انگشت کوچولوش خیسی صورتمو پاک می کنه. نمیدونم فهمیده گریه کردم؟ یا فهمیده ناراحتم. با تلاش خودش رو تو کشوی پاتخت جا میده و منو نگاه می کنه و می خنده اما من همچنان غرقم تو غمی که تو دلمه.

الله اکبر رو که گفتم شروع می کنم به گفتن حرفهایی که هی اومدن تو ذهنم و نذاشتن بفهمم چی می خونم. به اینکه اصلا نمیخوام برم بیرون. اینکه گفتی کیک معمولی بخر گفتم چشم. گفتی تم نخر گفتم باشه. گفتی آتلیه نه گفتم اوکی. 

واقعا این انصافه که من از اول تا آخر هفته بشورم، بسابم و بچه داری کنم اونوقت آخر هفته با درخواست بیرون رفتن که نمیدونیم کجا بریم و من میگم میشه هم بریم برای ماه یک شلوار خونه پاییزی بگیریم؛ با عکس العملش اینقدر منو دلخور کنه؟؟

من هم آدم ام. میفهمم. میدونم که وقتی یک کار بزرگ میکنی (سرمایه گذاری یا امثال اون) لازمه یه مدت یه کم کمتر خرج کنی. میفهمم که ماه مهر داره تموم میشه اما ما با وجود مهمونداری چند روزه حداقل پونصد تومن کمتر از چیزی که تو تظرمون بوده خرج کردیم. این یعنی پونصد تومن  اضافه تر از چیزی که فکر میکردیم برامون مونده. این یعنی من مراعات کردم و چون میدونستم خوب رعایت کردم پیشنهاد دادم. اونوقت می گه ما هر وقت میخوایم بریم بیرون بحث خریده. 

چرا اینقدر بی انصافه؟ این مدت شاید برای تولد ماه اک که من به احترام همسر و تصمیمون از خیلی کارها که میخواستم انجام بدم زدم؛ یک خریدایی کردیم اما من خرج اضافه رو دستش نذاشتم. حتی برای اینکه بدونه همراهشم آرایشگاه نرفتم اما الان می بینم اشتباه کردن. وقتی رعایت کردنام دیده نمیشه و متهم میشم به اینکه همش بحث خریده چرا این کار رو نکنم؟

آقای همسایه برای اینکه زنش تنها تو خونه نمونه و میخواد لاغر بشه واسه هشت جلسه یک میلیون هزینه باشگاه داده. خوش باشن الهی. من نمی گم همسر مثل آقای همسایه باشه اما با درخواست یک شلوار چهل پنجاه تومنی واسه ماه هم اینقدر اعصاب منو خورد نکنه

من نمی گم دایم ببره تفریح های گرون قیمت و رستوران های فلان اما وقتی می گم من امروز حوصله غذا پختن ندارم بگه ایراد نداره امروز غذا سفارش میدیم

من نمی گم هی برم موهامو فلان کنم صورتمو بیسار کنم فقط اینقدر عکس العمل منفی به آرایشگاه رفتن من نشون نده

من تو این غربت بی کس و تنهام. چرا نمی خواد بفهمه که راه راضی کردن دل من خیلی هم سخت نیست

خدایا آدم درد دلشو به کی بگه که نشه تف سر بالا؟!

تو میدونی که هیچ کس بی غیب نیست. منم ایراد دارم میدونم. خدایا میونی که من زندگیمو دوست دارم. عاشق همسر و ماه اکم اما بعضی حرفای همسر خیلی آزارم میده. خیلی دلمو میشکنه. خیلی حالمو بد می  کنه.


نظرات 5 + ارسال نظر
انتخاب هایم مرا به اینجا رساند شنبه 28 مهر 1397 ساعت 16:14

غزل خیلی نگرانت هستم
هیچی هم نمی تونم بگم
چون هر چی بگم باعث میشه بیشتر ناراحت بشی
امیدوارم با حرف زدن و یکم خودمون رو جای طرف مقابل گذاشتن
این مشکل حل بشه


امان از مشکلات مالی
عمر همه ایرانی ها از بین رفت و دود شد

عزیز منی تو
ببخشید که نگرانت کردم
ان شالله بتونم قدرتمندانه به مسائل زندگی غلبه کنم.

خدا کمک کنه به همه
البته بحث ما برای مشکلات مالی نبود. بحث ما به خاطر دیدگاه متفاوتمون تو مسائل افتصادیه

مرضیه شنبه 28 مهر 1397 ساعت 10:02 http://fear-hope.blogsky.com

الهی عزیزم
حق بهت میدم ناراحت بشی، وقتی زحمتها و مراعات کردنای آدم دیده نشه حس خیلی بدی به آدم دست میده، اما خب همسرت هم شاید همینطوری هی چیزی گفته
بهتره همین صحبت های اینجا رو به خودش بگی گلم، البته به جز قسمت آقای همسایه که حتما خودت خوب میدونی چقدر مردها از مقایسه شدن بیزارن...
مطمئنم سال آینده اوضاع مالی خیلی بهتر میشه و یه تولد حسابی و لوکس برای دختر گلت میگیری

خیلی خیلی زیاد
اون داد نزد موضوع اینه که من و اون کلا هر کدوم به یک نحو متفاوت روی مسائل اقتصادی خونه حساسیت داریم و رعایت نشدن این حساسیت ها اعصاب طرف مقابل رو بد به هم میریزه
من عاشق خریدم اون میگفت چرا از خرید حرف میزنی
همه از این مقایسه ها بدشون میاد ولی گاهی نمیدونم با وجود بد اومدن چرا این کار رو میکنیم
عزیز دلمی
والا اگر سرمایه گذاری هم نکرده بودیم و این دو ماه تو صرفه جویی نبودیم تولد لوکس نمیگرفتم. فقط من هستم و همسر نهایت تزیینش متفاوت بود و آتلیه هم میرفتیم
مرضیه جان میبوسمت ممنونم که هستی

سمانه شنبه 28 مهر 1397 ساعت 09:35 http://weronika.blogsky.com

سلام
خیلی می فهممت و به عنوان کسی که حداقل 16 سال سابقه زندگی مشترک داره بهت می گم عزیزم اگر کاری و که می خواستی و حقت بوده بنا به دلایلی نکردی کلا فراموشش کن(می دونم سخته) یا اون کار انجام بده وگرنه شاید به چشم نیاد اما در بلند مدت می شه سوهان روحت و از اون طرف تبدیل به وظیفه ات می شه.
مثل همیشه برات بهترینها رو از خدا می خوام

سلام از ما است
عزیزم. تصمیم دارم از این به بعد انجام بدم ببینم چقدر موفق میشم

منم برای شما بهترینها رو از خدا میخوام

شیرین م شنبه 28 مهر 1397 ساعت 09:32

عزیزم دیگه بیش از حد داری فداکاری میکنی.اخه ارایشگاه یه چیز واجبه.ولی خب منم اگه میدونستم الان ۵۰۰ تومن کسر دارم مث همسرت قاطی میکردم.میدونی از اول نباید انقدر کوتاه میومدی.ادم پول درمیاره که زندگی کنه نه زندگی کنه فقط واسه زیاد شدن سرمایه.به نظرم به جای غصه خوردن که صدالبته حق داری همه حرفاتو واسه همسر تو یه نامه عاشقانه بنویس.نه تو تلگرام و اینا تو نامه

اشتباه کردم. فداکاری محسوب نمیشه. اشتباه بوده کارم
کسر نداشتیم ٥٠٠ تومن کمتر از برنامه خرج کرده بودیم. یعنی سیو شده بود
روشم اشتباه بوده
حالا این دوره ای که با هم توافق داشتیم تمام بشه روشم رو عوض می کنم ان شالله

عاشقانه نشد ولی نتیجه داد انگار

مریم جمعه 27 مهر 1397 ساعت 20:35 http://l-r-y.blogsky.com

حرفاتو بهش بگی بهتر نیست؟

آخ مریم اون شب حرف زدم فایده نداشت
دیشب یه توافقایی کردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد