هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

احساس گناه

بالاخره وقتی دیروز با منیر حرف می زدیم حسی که رنجم میده رو پیدا کردم. "احساس گناه"

حالا چطوری احساس گناه دارم؟

 وقتی یک رابطه ای بدون هیچ دلیلی از سمت طرف مقابل قطع می شه به جای اینکه به این فکر کنم که لابد لیاقت من بیش از اون آدم بوده مرتب دنبال اینم که ببینم چه خطایی از من سر زده که طرف یهویی جنی شد و بهم پرخاش کرد یا ول کرد رفت؟! حالا شاید آدم ناخواسته یه جاهایی یه حرفی بزنه یا رفتاری بکنه که کسی برنجه اما برای فردی مثل من که سعی می کنم رعایت کنم نمی تونه در مورد همه روابط یهویی نابود شده مصداق داشته باشه. توی چند تا مورد خاص همه یک کلام می گفتند ایراد از اون بوده تو خودت رو اذیت نکن.  اما حتی وقتی میدونم هیچ کار بدی نکردم دائم به رفتارای ریز و خاص تر فکر می کنم که نکنه تو اون موارد من اشتباهی کرده باشم؟!


وقتی خونه نامرتب میشه، به خودم حق نمیدم که خوب از صبح بچه داری کردم و فکر و جسمم خسته است و من هم آدمم. تمام مدت حال بدی دارم و تازه دیروز فهمیدم که اون استرس زیرپوستی و حال بد ناشی از احساس گناه درونیه منِ که دائم توی نامرتب بودن خونه و کارهای انجام نشده خودم رو مقصر می دونم و ناخودآگاه تری پس زمینه ذهنم در حال سرزنش خودمم


وقتی غذا دیر میشه نمی گم خوب تقصیر من نیست. مشغله نگذاشته


وقتی همسر میگه چایی دم کن و من کتری رو میگذارم و میرم دراز می کشم. بعد از خستگی حس دم کردن چایی نیست اگر همسر از کنارم پاشه بره فکر می کنم از دستم ناراحته که چایی دم نکردم


وقتی مامان و خواهرک یواش یکی دو تا جمله حرف بزنن فکر نمی کنم چیزی بوده که من لازم نیست بدونم. فکر می کنم پشت سر من حرف می زنن چون لابد یه کاری کردم که نمیدونم


و خیلی جاهای دیگه که الان یادم میست اما خواهرک گفته تو چرا احساس گناه داری.

جالبتر اینکه بابایی زاد می گه یکی از دلایل وسواس داشتن احساس گناه درونیه و ذهن برای رهایی از این احساس فرمان تمیزکردن و شستن میده و می بینی فرد ساعتها داره کابینت پاک می کنه یا حمام می کنه و ...


حالا که دلیل خیلی از احساس های بد کشف شد باید دنبال راهکار باشم برای خلاصی از عامل آزاردهنده


+ در مورد اون خانوم پست قبل نمی گم دروغ میگه اما خانمی که سه تا بچه داره اگر دست تنها باشه اونقدر کارش زیاده که

- امکان نداره هر روز بلا استثنا خونه اش اونقدر برق بزنه که بتونه دائم عکس و فیلم بزاره


- بعیده که وقتی خیلی درگیر کارهات هستی همیشه بچه ها اونم سه تا لباس هاشون همیشه تمیز و مرتب باشه. گاهی یک تیکه میوه یا یه ذره غذا کافیه که هم اباس مادر کثیف بشه هم بچه


- عجیبه که دست تنها به همه کارهات برسی، آشپزی بکنی و بعد اونقدر سر حال باشی و اعصابت آروم باشه که هر روز پست بزاری


و خیلی چیزهای دیگه که از حوصله اینجا خارجه.

علت حرفهای منم اینه که همسر خیلی متفکرانه استوری این خانم رو گذاشته من گوش کنم که از تجربیات ایشون استفاده کنم که خونم همیشه مرتب باشه. اونم فقط گفت خدمتکار نداره و گاهی تا ساعت سه شب بیداره کار می کنه. و مامانهاشون تو نگه داری بچه ها کمک میکنند. یعنی همسر من و با ایشون یک جورایی مقایسه کرده :|

نظرات 5 + ارسال نظر
شکوفه دوشنبه 2 مهر 1397 ساعت 17:40

همسرشماچه اصراری روی برق افتادن خونه داره.بیشترین حس گناه همسرتون تودل شماکاشته.به خدااگرکارهای خونه فقط ظرف شستن ولباس شستن وجاروواشپزی بودیه ساعته حا بود.ولی ریزه کاریاازهمه بیشتر وقت می گیره مث اتو.بریدن نان و گذاشتن توفریزرگردگیری تمیزکردن کابینت و هزاران کارمثل اینهاکه دیده نشدن وبه حساب نیاوردنشون کلی وقت آدم میگیره

عزیزمی راست میگی
من یه وقتایی صبح تا عصر کار می کنم وقتی میشینم می بینم فقط خودم می فهمم چه کردم
همسر اگر بیاد اصلا نمی فهمه من چه کردم؟!
شکوفه جان کسی که زیر دست یک مامان وسواسی با یک خونه فوق العاده تمیز بزرگ شده فکر می کنه همه چیز باید خیلی تمیز باشه
البته حرفش دائم تو خونه نیست اما همون گاه و بی گاهی که سر این چیزا یه بحثی بینمون پیش میاد و خساسیت خودم رو این موضوع یه کم مسئله رو بغرنج کرده برام

مهری دوشنبه 2 مهر 1397 ساعت 09:11

سلام غزل جان چند تا پستت رو با هم خوندم ببخشید برای تک تکش نظر نمیذارم
ماه تولد ماهک مبارک
عزیزم کامممممممملا طبییعیه که با بچه کوچیک و شیردهی به همه کارها نرسی برای همه ما این دوران اتفاق افتاده نگران نشو اصصصصلا
در مورد اون خانم هم من پیجش رو یکبار دیدم و یادمه که گفته بودن پرستار ندارن نه اینکه کارگر خونه هم ندارن و اینکه به جاب پرستار دو تا مادرا کمک میکنن .ئ هر چی فکر کردم اسمش رو یادم نیومد اگه ممکنه بگو برم دوباره ببینم
منم یه پیج بهت معرفی میکنم عالییییییییعه و البته عجیب و جالب اصلا باورم نمیشه با این همه پچه جه طوری همه شون مرتب و خوشگل و تمیزنو اینقدر پیک نیک وئ سفر میرن
سه تا بچه داشتن بعد خانمه باردار شد دو قلو
باززززززززز همچنان با پنج تا بچه همون روال رو دارن نیویورک هستن البته نوع نگاه خارجی ها با ما خیلی متفاوته ولی به هر حال خیلی جالبه
taza رو تو ایستا سرچ کن

نفرمایید مهری بانو

چقدر خوبه یک نفر اینقدر درکت کنه
من باید با خودم و این شرایط کنار بیام. اونوقت حالم خوب خوب میشه حتی با وجود نامرتبی ها که بچه جز لاینفک زندگیه
به اسم guneshin ( به معنی خورشید) می شناسمش در همین حد

اتفاقا یک پیج دنبال می کنم اونم پنج تا بچه داره و عاشق موهاشه هر بار یک آموزش مو آرایی هم داره
اونم خیلی خوبه
والی همینه که میگی دیدگاهشون با ما متفاوته
ممنونم از بودن
انر ژی های مثبتت

هدیٰ یکشنبه 1 مهر 1397 ساعت 22:49

دقیقاً یه پست حالت خیلی خوب بوده، یه پست غمگین! قشنگ یکی در میون!
همین که آدم بدونه مشکل از کجاست و قبولش کنه، نصفِ بیشتر راهو رفته!
در مورد "احساس گناه" که گفتی درک می کنم. نه تا این حد توی همه چیز ولی گاهی این حسو بیش از حد توو خودم دارم. و فقط و فقط مقابلِ یه نفر ..!
یعنی وقتی پای دوس داشتنم وسط باشه خیلی اینجوری میشم!!

یعنی دقیقا نمودار این موج اینجا رسم شده :))))

دارم تلاش می کنم. باید این حس التیام پیدا کنه

من تازه فهمیدم که این حس هام ناشی از احساس گناهه
همیشه تعبیرم از احساس گناه جور دیگه ای بود

عزیزم تو باید خیلی خیلی مراقب هدی کوچولوی مهربون باشی

انتخاب هایم مرا به اینجا رساند یکشنبه 1 مهر 1397 ساعت 21:24

پست ها رو می خوندم این چند وقت
ولی نشد کامنت بذارم
کلا حرفم نمی اومد غزل
مرسی از احوال پرسی های این مدتت عزیزم


عزیزم حالا به فرض که اون خانم صد در صد صادق باشه
هیچ اشکالی نداره
فقط خیلی برای جناب همسر هم خوب میشه اگه با ی مرد ایده آل مقایسه بشه!!
خیلی دوست دارم بدونم واکنشش چیه!!

سپید بهت حق میدم
انتظاری هم ازت ندارم گلم
تو شرایط تو همین چند کلمه هم که نوشتی یعنی خیلی برام ارزش قائلی
میبوسمت

آی سپید من اگر مثل همسر اینقدر خودمو قبول داشتم که مقابسه ها در درونم زیاد اثر نکنه عالی بود
لاقل دو ظاهر اینطور نشون میده

ستاره یکشنبه 1 مهر 1397 ساعت 19:40

من هم شنیدم که وسواس ناشی از حس گناهه، اما در مورد اون خانوم من مشابهش رو زیاد دیدم. مثلا کافیه یک اتاق مجزا با فضای مجزا برای بازی بچه ها داشته باشه اونوقت تمام بریز و بپاشش تو همون فضاست ضمن اینکه سه تا بچه خودسون با هم بازی میکنن و مادره به کاراش میرسه خب. ولی تو خودتو با بقیه مقایسه نکن راحت باش

حس بدیه

شایدم ماه همبازی داشت آزادتر بودم نمیدونم
اما اونایی که نزدیک خانوادشون هستن فرصت تجدید قوا و چند ساعت در هفته بدون بچه بودن رو دارن لاقل من نه از ناشکری بزنم این حرفو اما نه میتونم یک کلاس برم
نه میتونم یک ساعت با خیال راحت بدون فکر کردن به اینکه ماه تو چه وضعیه برای خودم برم هوا بخورم
بدون همسر و با ماه به ندرت و در ضرورت از خونه بیرون میرم( اینقدر که بچه گم شده میترسم)
خلاصه که چون کلا آزادی عملم سلب شده فکرم هم بهم می ریزه گاهی
و همین بهم ریختگی ها نمیزاره به خیلی کارها برسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد