هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

خلاصه طور

+ دندونپزشکی بودم. دندون بسیار سختی بود. ٧ چپ بالا. اثر بی حسی داره میره و ریز ریز درد میکنه. اونقدر بهم سخت گذشت که دفترچه ام رو جا گذاشتم.


+ به جز جمعه و شنبه هر روز سردرد داشتم.


+ کل کتابهای کتابخونه رو میز ناهاره تا خونه تکونی شون کنم.


+ دلم کباب برگ حاضر و آماده پدر پز میخواد. کوبیده حتی.


+ دلم یک ناهار دورهمی با خانوادم میخواد. دلم بدجوری تنگ شده. اما مهر شروع شلوغیامونه. هم ما هم خانواده من هم خانواده همسر. عملا نه ما میتونیم بریم، نه اونا میتونن بیان. طفلی ماه که تولدش تو مهر هست. نمیدونم دوتایی برای تولدش چه کنیم. به همسر میگم دوتا از دوستامونو دعوت کنیم اما همسر از اینکه بقیه واسه کادو تو زحمت بیفتن بدش میاد میگه نه. اگر خانواده هامون بودن فرق داشت. دوست رو تو زحمت ننداز. شما بودید چه میکردید؟ کاش سکیرا اینقدر دور نشده بود و سرش شلوغ نبود تا کیک ماه رو درست کنه. یک کیک خاص و شیک


+ پارسال بعد از مدتها گریه و زاری بابت اینکه نمیتونم از همسر دور شم و نمیتونم خونه کسی طولانی بمونم؛ ٢٣ شهریور با همسر راهی ولایت ما شدیم  و ٢٤ ام همسر بدون من برگشت و این شد شروع تنهاییهای همسر و روزهای آخر دو جسم در یک بدن. حقیقتا که عجب معجزه شگفت آوریه بارداری.


+ کاش بیشتر مینوشتم. حتی شده روزانه نویسی یا خلاصه طور. نه چیز دیادی از بارداری یادمه نه از این یک سال با ماه بودن


+ از صبح با سردرد بیدار شدم. بعدش بهتر شد اما دندون عزیزم زیر دست دکتر حسابی از خجالت سرم درومد و باز سردرد. خدا کنه دندونم درد نگیره


+ باز هم حال تهوع همراه با سردرد!


+ ماه خوابه و همسر رفته خرید. برم یک کم دراز بکشم.


+ امروز از اون نهادی که از سر حسادت زیرآب همسر و همکارای نخبه اش رو زده بودن بعد از پنج ماه زنگ زدن که دوباره برمیگردی؟! من معتقدم همسر باید روی حقوقش که به نسبت تجربه و سطح علمیش باید ساعتی بالای n تومان باشه پافشاری کنه اما همسر میگه مهم نیست. عجیبه برام. وقتی این همه زحمت می کشی چرا در مورد حقوق هیچی نگی؟ چرا وقتی از شدت فقدان نیروی فوق تخصص و علمی شون باز زنگ زدن که برگردی نباید شرایط جدید رو تو تعیین کنی؟ در حالی که هم مجبوره از زمان بودنش با ما و استراحتش بزنه؟!


+ بالاخره بعد از چند ماه در چالش برنامه ریزی سپید شرکت دادم خودمو. سه هفته است. این بار کوتاه نمیام تا همه ستونهام پر شه


+ این روزا با همه وجود دلم میخواد فدای ماه بشم


+ دندونم داره درد میاد

نظرات 1 + ارسال نظر
ستاره یکشنبه 25 شهریور 1397 ساعت 22:00

آخی پیشاپیش تولدش مبارک. چالش سپید چیه دیگه؟

ممنونم ستاره جون
چالش برنامه ریزی و ثبت تو دفتر برای تغییرشیوه زندگی
یه دوستای وبلاگی به اسم سپید دعوتم کرده بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد