هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

یک روز دلچسب

+ بعد از یک روز پر مشغله تازه  آشپزخونه جمع شده و دارم میرم بخوابم


+ الان ساعت سه و نیم شده. یک ساعته تو تخت غلت میزنم اما خبری از خواب نیست. فکر کنم سه شنبه ام کلا به فنا میره با این بی خوابیم

نظرات 3 + ارسال نظر
نرگس شنبه 10 شهریور 1397 ساعت 13:31

نگران نباشید غزل جان. اینحور دعواها برای همون دوران نوپایی بچه ها بین والدین زیاد پیش میاد. چون مردها دنیا رو از منظر چشم خودشون میبینن و ما زنها هم اتفاقها رو یه جور دیگه برداشت میکنیم... مثلا بچه داره بازی خطرناک میکنه و خانم توی آشپزخونه... خانم میگه بچه رو جمع کن تا کارها رو بکنم آقا میگه ندیدمش یا مثلا مامانشو میخواد یا خسته ام یا گشنشه و .... هردو شاید حق دارن ولی از دید خودشون!
انعطاف پذیری اینجور وقتا به داد آدم میرسه عزیزم.
فقط سعی کن عزیزم جلوی بچه داد وفریاد پیش نیاد. خدا قوتت بده.

این که هست
ولی من ناراحتم که بعضی کارها رو به جای تکرار وقتی می بینه فرصت ندارم، چرا خودش انجام نمیده؟ مثل گردگیری در خونه یا همین گرفتن کیف
تفاوت دیدگاه پدر مادری هم گاه دامن میزنه به بحثها

این واقعا خیلی مهمه. کاش مدیریتش کنیم

شوکا جمعه 9 شهریور 1397 ساعت 14:45

سلام غزل جونم.خسته نباشی.خدا ماهک جانو حفظ کنه.به مامان مهربونشم کلی انرژی بده.واقعا مامانا باید ده تا دست داشته باشن انقدر سرشون شلوغه.

سلام شوکای مهربونم
ممنونم از دعای قشنگت
از اون دستای غیبی
الهی آمین

مرضیه سه‌شنبه 6 شهریور 1397 ساعت 11:03 http://because-ramshm.blogfa.com

ای جان خداقوت بانو...
منم دوستدارم شکرگزاری شرکت کنم اون سری ام من نصفه راه رسیدم دیگه نشد شرکت کنم
منتظر خبرتونم

ممنون مرضیه جان
حتما آدرس اینستا میگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد