هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

دلا خو کن به تنهایی

اپیزود ١: عادت کرده ام به تنهایی، به سکوت، به حرف نزدن، به اینکه تمام فرصتم برای حرف زدن همان چند دقیقه تلفن باشد. اینقدر عادت کرده ام که وقتی امروز طبق عادت گذشته و پر حرفیهای قدیم از هر دری سخنن گفتم یکهو به خودم آمدم و دیدم چقدر آشفته ام از حرف زدن. از همین حرفهایی که گفتن و نگفتن شان تفاوتی ندارد. از اینکه مبادا حرفی ناخواسته به دل کسی بیاید. اینقدر این آشفتگی هویدا بود که مادر پرسید. گفتم پشیمانم از حرف زدن. گفت مگر حرف بدی زدی؟ و من هنوز در حال محاکمه خودم هستم


اپیزود ٢: از شدت دلخوری از همسر به مادر گلایه کردم. اما ناراحتم. همسر فرشته نیست. مثل همه ایرادهایی دارد. اما حسن هم زیاد دارد. یک فقره به خصوص اش اینکه هرچقدر بین مان شکراب شود هرگز به خانواده اش از من گلایه ای نمی کند و نکرده. حتی در جمع خانواده من تا وقتی بحث پیش نیاید و من چیزی نگویم و لزوم به دفاع یا زدن حرفی نبیند فقط شنونده است.

نظرات 3 + ارسال نظر
مطهره شنبه 23 تیر 1397 ساعت 15:29

مسافرت بودم والات پستهات رو خوندم...امیدوارم حال دلت خوب بشه...میگفتی خودم برات جانماز جدید میخریدم ومیفرستادم عزیزم...

ممنونم مطهره جان
رسیدن بخیر خانم
قربون محبتت

آبگینه جمعه 22 تیر 1397 ساعت 01:30 http://Abginehman.blogfa.com

ما خانما عادت داریم به درد دل کردن و مردا عادت دارن به تودار بودن
پس از ایتکه تو گله کردی و همسرت اینکارو نمیکنه ناراحت نباش


چی بگم؟

باور کن می ترسم چیزی بگم و بیشتر بهم بریزی

عزیزمی سپیده جانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد