احساس کردم خیسم. با نگرانی چشم باز کردم و دیدم بله... تموم لباسم شیری شده و روتختی هم خیس. انگار خستگی کارهای دیروز برگشت تو تنم. گاهی مثل امروز با کوچکترین موردی استرس می گیرم. همین دیشب روتختی رو عوض کردم و امروز نه حوصله عوض کردنش رو دارم نه فرصت شستن اش
دلم نمی خواد بنویسم
آمار وب رو که می بینم؛ حس بدی پیدا می کنم که این همه آدم من رو یواشکی می خونند و رد می شن
یک عالمه پست نوشتم که وسط شون به خودم گفتم که چی؟ و نیمه کاره رها شدن
سعی کن نشوری اگه یه بار نشوری و مقاومت کنی دیگه این عادت از سرت می افته
آدم وبلاگ رو واسه دل خودش مینویسه.گرچه کامنت هم یه جور دلگرمیه واسه آدم
دارم تلاشمومی کنم
همینطوره
گاهی حالت که ناخوش میشه دنبال یک دلگرمی هستی
بیخیال اگه هر لک شیر رو بخای بشوری که چیزی از روتختی باقی نمیمونه
من بعضی وقتا شاکاری شاه پسر رو بعد چندروز شستم
واقعا
من کلا زیاد لباس اینا میشورم و این خیلی بده
وولی این بار تشستم
یه چند روز نشورش،میدونی اینکه فکر میکنیم همون رحظه باید شسته بشه،همون لحظه باید خونه مرتب بشه به ادم استرس وارد میشه کلا.
این خواننده های خاموش همه جاهست،منم وقتی یه مطلب میذارم میبینم کلی بازدید بوده تو اون لحظه اما فوقش دوتا کامنت هست.منم میتونستم مثل یه عده رمزی کنم تا مجبوربشن کامنت بذارن،اما بعد دیدم من برای دل خودم مینویسم و تعدادی که دوست دارن بخونن بانظراتشون دلگرمی میدن.مهم خودمونیم به نظرم.
آره دقیقا همین حسِ استرس میده
دلمم نمیخواد لک اش جلو چشمم باشه
اون که بله
منم از رمزی نوشتن بدم میاد مگر مطلبی باشه که ترجیح بدم نزدیکترها فقط بخونن
منم برای دل خودم مینویسم اما گاهی یه جوری میشه آدم
ماها برای دل خودمون دفترچه خاطرات درست کردیم بانو
دقیقا همینطوره
ولی من چون تنهام حرفای شما برام خیلی دلگرمیه
وقتی نیست دلم خیلی میگیره
مرسی که هستی
ای جونم ای حونم ...... غزلی جمله ت بسیار کوتاه اما بی نهایت مادرانه بود.... حس کردم خیسم با نگرانی چشم باز کردم و دیدم بله ....تموم لباسم شیری شده ....
با خوندن این جمله ت حسی عمیق و عجیب در دلم جوشید....
آخخخخخ گفتی از آمار وب.... منم حسم بد میشه راستش اما خب دلم به شماها گرمه که هستین کنارم
عزیزمی
باور نمی کردم اینقدر مادرانگی تو جنله ام باشع
العی به خیر و کنار عشقت تجربه کنی این لحظه ها رو
منم
بهش به چشم یواشکی خوندن نگاه کن. شاید حرفی بردی گفتن ندارند یا شاید حتی حوصله اینکه بخوان حرفی بزنن.
عوضش به این فکر کن که شاید با نوشته های تو لحظه ایی از حال خودشون در بیان و به خودشون فکر نکنن.
به نظرم اگه یکم موسیقی شاد گوش بدی توی روحیه ات تاسیر مثبت بگذاره. اصلا بعضی وقتا دیدن یه سریال خوب یا گوش دادن یه موسیقی و همزمان انجام کارهای خونه سختیشون رو کمرنگ می کنه.
امتحان کن شاید جواب داد.
میدونم چی می گی
منم گاهی همینطورم
اما یه وقتایی رو بعضی نوشته های خود آدم حساس میشه و وسواس می گیره که خوبه بده؟ و اون حس خوب نبودن مطلب منتشر شده بده
امیدوارم که نوشته های خوبم حال خوبی به بقیه داده باشه
همه این کارها رو می کنم
اما یه وزایی کارت خیلی زیاده
دیروزم خوب بودم. کارام خوب پیشرفت ولی خیلی خسته شدم
خدایی ولی یه کارایی خیلی سختن
خدا رو شکر که شیر داری ونیاز به شیر خشک نیست..
منم تمام هیکل ام شیری میشد وقتی بچه ها می خوابیدن
یه پتو سبک پهن کن زیر پات که راحت تر شسته بشه عزیزکممم
بله صد هزار مرتبه شکر
الهی
چشم بهارم
من قبول دارم که خوندن نظرات افراد فرد رو به نوشتن ترغیب میکنه، ولی به این فکر کن که ما مینویسیم برای خودمون، برای نظم دادن به ذهنمون و مکتوب کردن روزمره هامون ...
اگه حواست به آمار و ارقام و تعداد نظرات باشه، بنظرم دیگه از نوشتن لذت نمیبری ...
دقیقا
ولی حق با توعه
فکر کنم تنهایی و نیاز به حرف زدن و شنیدن گاهی حساسم می کنه وگرنه نوشتن رو خیلی دوست دارم