هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

ماه نوپای طفلکی

عصری ماه اک روی سرامیک ها با صورت خورد زمین. لب بالاش باد کرد. نمی دونم حساس شدم یا واقعا بینی اش طوری شده؟ حس می کنم سوراخ هاش فرق داره با هم. اما خاطرم هم نیست که قبلا عین هم بوده یا نه؟!

حالم به قدری بده که نمیدونم باید چه کار کنم. سرم میسوزه و تمام تنم داغه. دلم یک آغوش امن و آروم میخواد. دلم میخواد بفهمم طوری شده یا نه اما نمیدونم چطوری؟! همسر هم از ناراحتی اش داره نثل همیشه از من ایراد میگیره. فکر نکنم دلش بخواد منو آروم کنه چون در موارد تلخ به شدت منو مقصر میدونه

تازه بخث رو کشونده به غذای ماه اک (قبلا از حساسیت همسر روی غذای خوردن و نخوردن ماه اک نوشتم) که تو غذا ندادی. میگ میخواستی تو بهش بدی. میگه چند روزه میگم غذا بپز براش. هر چی می گم غذا داشت میگه وظیفه داری بهش بدی. میگم وظیفه باشه ( البته که معتقدم وظیفه زن نیست طبق گفته اسلام و زن می تونه پرستار بگیره و هزینه اش هم با مَرده اما از اونجایی که همسر کار خونه و بقیه امورات را به طرز صفر و یکی اکید و موکد وظیف زن میدونه مطرح کردن این امر کاری است بس بیهوده و فرسایشی).' دلیل نمیشه که تشکر نکنی. شد یک بار برای غذا پختن برای ماه اک از من تشکر کنی؟ برای هر کار ریز و درشتی ازت تشکر می کنم. نون خریدی، خوب وظیفه اته!! اما من ازت تشکر می کنم.ته کار باز هم میگه من هر چی گفتم واسه بچه گفتم. یعنی شما حرصی نمیشید وقتی صدجور صد مدل توضیح بدید و طرف از اول تا آخر جمله خودش رو تکرار کنه؟ چقدر تلخ و گزنده است این فهمیده نشدن ها.

کاش عصری از کنار ماه اک تکون نخورده بودم. کاش همون یک لحظه رو  دور نشده بودم. کاش چیزی نشده باشه. کاش من حساس شده باشم. کاش اگر چیزی هست کمی ورم باشه. 

خدایا کمکم کن لطفا. خدایاااااا

نظرات 12 + ارسال نظر
فیلیسیتی سه‌شنبه 5 تیر 1397 ساعت 08:50 http://mypurelove.blogsky.com

ای جانم کوچولو .....
چقدر ادم دلش میسوزه وقتی این نازنین های دوست داشتنی طوریشون میشه
حق داری ناراحت باشی غزلی..... من خوندم قلبم فشرده شد....ولی خدا رو شکر به خیرگذشته
البته الان که من این پست رو میخونم و کامنت مینویسم حتما دیگه کوچولو خوب شده
به جای من حسابی ببوسش

دقیقا
مهربونی از بس
آره خوبه شکر خدا
ممنونم

نیلوفر جمعه 1 تیر 1397 ساعت 14:27 http://talkhoshirin2020.blog.ir

اینکه دوتا سولاخ بینی یکی نیست که طبیعیه،یکیش بزرگ ویکیش کوچیکه،کلا طرف راست بدن و طرف چپ باهم فرق میکنن.
به قول قدیمیا بچه زمین نخوره که بزرگ نمیشه،خودماها مگه کم زمین خوردیم.
شوهرجان شماهم مثل شوهرجان همیشه طلبکاره.

نه بابا اون لحظه شیر خورده بود و اونی که سمت من بود بخاطر فشار طولانی کمی بسته تر بود

آره ولی ماها زیادی خساس شدیم
همیشه همیشه نه اما در اغلب خرابکاریها بنده مجرم شناخته میشم

مرضیه چهارشنبه 30 خرداد 1397 ساعت 16:15 http://because-ramshm.blogfa.com

دیگه قد کشیده
مرد شده
۱۶ساله شده
بقول بابا جوونک شده

خدا حفظش کنه

مطهره چهارشنبه 30 خرداد 1397 ساعت 03:43

عزیز دلم....غصه نخور...پسر منم یکبار با صورت خورد زمین ودندونای پایین رفت تو لبش و لبش پاره شد وخونین وبینیش ورم کرد...توضیح دادم که متوجه شدتش بشی...کاملا محسوس بود...اما طوریش نشد ...بعد چند روز بینیش خوب شد...منم یعالمه گریه کردم...تازه بچم از گریه ی من ترسیده بود...
درکت میکنم...ولی خودتو سرزنش نکن و نگران هم نباش...

مردها...امان از دستشون...بعضی وقتا آی حرص درآر میشن...

وای وای خدا
خواهر منم بچگیا لبش پاره شد
طفلکی
چشم مطهره جان

آی گفتی
بعضی وقتا خیلی بد میشن

شیرین سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 23:34

سلام غزل بانو
الان چطوری بهتری؟
دختر اینقدر خودت رو سرزنش نکن خدا رو شکر که ماهک چیزیش نشده
تو مامان خیلی خوبی هستی شک نکن اصلا

سلام شیرین بانو
بهترم
فقط کمی خسته ام
دلم میخواد دو ساعتی مامانم میومد و ماه رو با خودش میبرد خونشون
فکرم آروم نیست که به کارام برسم
بچه منم کم خوابه
الان مثلا خوابوندمش گذاشتم زمین بیدار شده
ممنونم الهی که خوب باشم

لیلی سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 21:17 http://aparnik5.blogfa.com

عزیزم نگران نباش. کلی از این زمین خوردنا اتفاق میفته و چیز خاصی نیست. خیالت راحت. هرچند که گفتنش راحته خودم میدونم دلت چه اشوبیه. من الانم وقتی بچه ها زمین میخورن بدترین تصورات ممکن تو لحظه میاد تو ذهنم

آخ لیلی خیلی بده خیلی
خدا بهت ببخشدشون

مرضیه سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 20:15 http://because-ramshm.blogfa.com

ای جانم عزیزم آرامشتو حفظ کن
بابای منم همین قدر روی بچه هاش حساس بود و توو خونه ام مثه همسر شما حتی بقول مامان یه لیوان جای استکان نمیزارن!!!
نگران نباش داداش من تازه با کله رفته توو زمین با صورتم زمین خورده بچه ها دوتا فرشته دارن که مواظبشونن میدونی که:)

وای خدا چه خطرناک
داداشت چند سالشه؟
منم شنیدم اینو

ویرگول سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 15:25 http://haroz.mihanblog.com

عزیزمممم نی نی خواهرم با صورت افتاد روی پله برقی وقتی یه سالش بود. صورتش باد کرده بود و سرش زخم شده بود. اما بچه ها همینن عزیزم. من دل خودم واقعا ریش شده بود ولی بچه همینه دیگه.
ببین فک کنم باید این جور وقتها به همسر بگی که اون هم در مقابل دخترک مسئول و اینکه تو به عنوان مادر تمام تلاشت رو داری می کنی و اگر اون کمی و کاستی می بینه می تونه کمک کنه تا همه چی بهتر پیش بره.
نزار سرزنشت کنه. اگر کار و مسئولیتی هست مال دو نفره. اون اگه بیرون کار می کنه تو هم تو خونه مسئولیست داری و علاوه بر اون مسئولیت فسقلی هم هست.
باید کم کم بهش نشون بدی که این جور مواقعه محلی برای سرزنش نیست و اگر هم حرفی داره باید بزار زمان دیگه. قوی باش تو الان آیینه ماه اک هستی. نزار یه مادر ضعیف ببینه.

خاک بر سرم چه خطرناااک
خدا رحم کرده
اون موقع که خورد زمین همسرخونه نبود
در مورد بقیه موارد هم درهر صورتمیگه وظیفه توعه
باید باهاش بحث نکنم
خدا رو شکر فقط همون شب بد حال بودم بعدش خوب شدم
چشم ویرگول جان

نجمه سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 09:20

عزیزدلم
بچه هزار بار می خوره زمین. بچه خواهر من، از روی اپن، با صورت افتاد زمین
اصلا نباید بترسی، شما مامان به این خوبی، خودتو وقف ماهک کردی. یه سری چیزها از اختیار شما خارجه. خداروشکر به خیر گذشته.
دکتر پسرم،به من می گه تو خیلی حساسی. فکر کنم، باید شمارو ببینه، به من سجده می کتهه

خدای من از اپن که دیگه خیلی بده
بله خدا رو شکر
عزیزمی منم سعی می کنم حساس نباشم اما ماه یک هفته نیست که می ایسته و این زمین خوردنها هموز برام پذیرفته شده نیس

سمانه سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 07:37 http://weronika.blogsky.com

سلام عزیزم
از این اتفاق ها برای بچه ها خیلی می افته
و کاملا طبیعیه
اصلا نگران نباش
ممکنه حتی اگر شما هم بودی باز می خورد زمین
به نظرم سر این مسائل با همسرت بحث نکن ، چون خودشون خیلی حساسن روی این موارد شما حساسترشون نکن و اتفاقا بگو طبیعیه پیش می آد

سلام سمانه جان
طفلکیا اذیت میشن
دقیقا باید سکوت کنم فقط سکوت

رهآ سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 01:02 http://Rahayei.blogsky.com

عزیزمممم .. بیا بغلم ...
فسقل من انقدددر زمین میخوره و سر به هواس.
این زمین خوردن ها عادی برای بچه ها .. فدای دل نازکت .. نگران نباش مامانی :*

مرسی
خیلی نیاز داشتم به بغل اما همسر اصلا به روی خودش هم نیاورد. اینقدر بخث کش اومد که پشتمو کردم بهش
منتظرم بهتر شم و بیهوش
خیلی خیته ام

فسقلت شده با صورت هم بخوره زمین؟
ممنونم از بودنت اونم الان که حالم بده

عزیزم نگران نباش
بچه است و از این جور اتفاق ها براش خیلی می افته
نباید حساس بشی
مطمئن باش فقط ورم کرده و بخاطر همین روی بینیش هم اثر گذاشته
به نظرم همسرت زیادی سخت می گیره و حسم بهم میگه
طرف مقابل تو نباید ادم سخت گیری باشه
اینجوری که از شخصیت تو فهمیدم البته
سعی کن با صحبت کردن همسرت رو متوجه این موضوع بکنی
ماهک رو حسابی ببوس
حتی همون لب باد کردش رو

سپید دارم گریه می کنم از ناراحتی
متاسفانه همسر تو اینجور موارد یک سری کارهای دیگه رو هم برام میشماره که از نظر اون درش سهل انگاری کردم
اما منم یک نفرم. تنها. بدون کمک. خونه داری، آشپزی، بچه داری
حالا میگه براش غذا نپختی. میگم پختم میخواستی بیای بدی بهش من حالم بد بود. مردن مردن تونسم شیر بدم بهش.
بعد هر چی هم منطقی توضیح بدی یک جمله رو تکرار می کنه
مثل امشب که هی میگه من به خاطر بچه می گم
تو مادری وظیفه اته مو خسته از راه رسیدم

همسر خصوصیت خوب زیاد داره ولی مثل هممون ایرادهایی هم داره که اینجور وقتا بد دلمو می شکنه و منو زیر سوال می بره
من مقصر بودم عصری
ولی خالا هرچی کاستیه تقصیر منه؟

سپید دلم براش کبابه بچه ام بد خورد زمین
فقط یک لحظه غافل شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد