هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

فرش همیشه زیر کاور

از بعد از نماز با خواندن چند پست از یک فامیل دور که در اینستا خواسته بود من را فالو کند حال خوشم به فنا رفت. بعد از بیدارشدن بخاطر کم خوابی و همچنین حس های بد صبح پر از رخوت بودم. ماه اک که خوابید خوابیدم و از ٢ بعد از ظهر روزم شروع شد. تند تند انرژی های منفی خانه را جمع کردم. لباسهای ماه اک را شستم. سینک را هم. 
نبودن رو فرشی ها و دیدن فرشها چشم هایم را نوازش می کرد و حالم را خوش. خانه را بی پوشش وسایل ستایش می کنم
میگوها را داخل مواد خواباندم و در فکر غذای متفاوت برای فردا سفارشاتی داشتم که همسر گفت اول می آیم خانه بعد می روم خرید. درخواست نوشیدنی کرد. با یک قهوه قصد پذیرایی کردم. همسر روی رو فرشی کوچک دراز کشیده بود. من هم سینی را روی فرش گذلشتم. داشتم از بد حالی دلم به خاطر نبودن امروزش در خانه می گفتم. اینکه کارش دیاد است و من نیاز دارم بیشتر ببینم اش که نفهمیدم چه شد که سر انگشتم اشاره ماگ قهوه شد و نصفش روی فرش ریخت. همسر عصبانی گفت زود باش دستمال بده و پیش بند صورتی ماه اک را محکم روی فرش کشید. قرمزهای فرش رنگ داده. به سفارش مادر همسر با آب آن قسمت را شستیم. اما همسر همچنان خشمگین است از اینکه چرا قهوه را ریختم و چرا اصلا رو فرشی را جمع کردم؟!
دو سال پیش پای همسر به لیوان شیرکاکایو خورد و تمامش روی فرش جهیزیه ام ریخت. من گُل نشدم توی صورتش . آنوقت می گوید نمی دانم کوریم؟!!!
نمی دانم امروز چرا از صبح منفی شروع شد. دلم هوای بیرون می خواهد. دلم خانه پدری را میخواهد که شال و کلاه کنم و برم آنجا تا کمی دلداری ام بدهند. دلم آغوش مادر را می خواهد تا دل شکسته ام با حرفهای همسر را درونش تسکین دهم و نوازش کنم
نظرات 3 + ارسال نظر
ویرگول دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 01:37 http://haroz.mihanblog.com

یه صفحه ایی هست تو اینستا به نام نباتی که یه پیجم در مورد فرش دارن. مال یه دختر مهربونی هست که تو کار فرش خبره ان و فرش فروش هستن. توی پست آخرش نوشته بود که اگه فرش با شیر یا قهوه و چایی و شکلات لک شد با آب ولرم و صابون یا شامپو یا پودرلباسشویی بشورین.
امیدوارم کمکت کنه

ممنونم ازت
ممکنه آدرسو بهم بدی؟

خواهرم گفت نباید دستمال می کشیدید. دستمال کشیدن رنگها رو قاتی مرده

ویرگول دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 01:29 http://haroz.mihanblog.com

یه سوالی توی این چند پست اخرت ذهن منو درگیر کرده.
چرا به همسری نمی گی که ایشون هم همین اتفاق براشون افتاده و شیرکاکائو رو ریختن و این اتفاق برای همه پیش میاد؟
چرا فقط سکوت می کنی؟
یا چرا ماه اک کوچک رو توی آغوشی یا تو کالسکه نمی زاری تا بری هوا بخوری؟
به نظرم باید کمی محکم تر و مقتدرتر باشی. اگه قبلا نبودی مهم نیست اما الان توی یک مادری.
نزار حتی همسر حرفش رو ولو نادرست به کرسی بنشونه. زندگی اسمش روشه و قراره مشترک باشه نه که شما همش کوتاه بیای و هیچی نگی تا مبادا آرامش بهم بخوره.

یادم نیست گفتم یا نه. ولی امشب چون خسته و کوفته بود و نیامده این اتفاق افتاد مطمئن بودم حرفی بزنم بد دعوا میشه و من بخاطر آرامش خودم و ماه اک ترجیح دادم هیچی نگم. قبلا خیلی هم کوتاه نمی آمدم اما فقط بخاطر ماه اک قصد دارم نوع برخوردم رو عوض کنم اما نه که همیشه در سکوت باشم. به وقاش جواب بدم

راستش باید اول انبار خونه تکونی شه تا جا برای کالسکه باز شه بعد ببرم بیرون. توی پارکینگ مخل رفت و آمد گربه است و امن نیست برای گذاشتن کالسکه و اینکه تو خونه هم که میزارمش داخل کالسکه خیلی میترسه نمیدونم چرا؟
راستش همسر رو وقتی عصبانی میشه اصلا نمی شناسم. الانم خیلی عصبانی و ناراحتم. هیچوقت هم خاضر به عذرخواهی نیست
اما این بار کوتاه نمی آم. دیگه پیش قدم هم نمی شم. همه چیز باید دو طرفه باشه.
راستش نمیدونم چطوری باید مقتدر باشم! زیاد اهل دعوا نیستیم اما هر موقع هم دعوا بشه چنان منو فرو میریزه که مدتها درگیرم تا جمع شه خورده های وجودم.
البته هصوصیت خوب زیاد داره اما فعلا چون ناراحتم نمیتونم از خوبیهاش بگم

ستاره یکشنبه 26 فروردین 1397 ساعت 22:55 http://setareha65.blogsky.com

عزیزم ماست بزن من زعفرون اب شده ریختم رو فرش ولی با ماست لکه رفت

دقیقا چه کار کردی؟
مشکل اینه که همسر محکم دستمال کشید و من حس می کنم ابریشمها از این محکم کشیدن دستمال آسیب دیده. ضمن اینه نخای قرمز رنگ داده و ابریشما صورتد ی شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد