دلم یک ساعت ذهن آزاد و وقت آزاد میخواهد تا دو کلام اختلاط کنم اینجا
یکشنبه نوشت:
الان ١٣:٣٢ است و ماهک بین مرتب کردن کمد روی تشک بازی داخل اتاقش به خواب رفته و ظاهرن فرصتی برای نوشتن بدست آمده اما آنقدر احساس خستگی و خوابالودگی دارم که مغزم کرکره را کشید پایین مبادا چشم تو چشم شویم و توی رودروایسی بماند. یک صدایی هم شبیه صدای دست خوردن ماه ام می آید اما توان حرکت ندارم
از طرفی خانم همسایه طبقه بالا حسابی از خجالت ما در آمده اند. خصوصا دیروز تا حالا. دیروز که هلاک و خسته ساعت ٥ ماه ام خوابید و فرصتی بود برای خواب. هنوز خوابم عمیق نشده بود که از صدایی بیدار شدم. آه ضبطش را روشن کرده بود آن هم با بلندترین صدای ممکن. ماه اک هم به شدت روی صدای باس اسپیکرها حساس است و به دقیقه نرسید که بیدار شد. حالا هم که من خوشحال از خوابیدن ماه اک می نوشتم جاروبرقی کشان ماه اک را بیدار کرد ودر ادامه صدای موزیکشان فضا رو پر کرده. حالا هم روی تخت مان ولو شده ام و دارم التماس ملائک را می کنم که از ماه اک مراقبت کنند تا من کمی استراحت کنم. آخر اینجا جز من و ماه اک و احتمالا ملایک کسی در دسترس نیست :دی
و ... صدای غرغر ماه اک ملودی خانه مان میشود. بروم به دادش برسم دردانه ام را
بی خوابی اش از همه سخت تره
ما فقط قضیه های سختش رو می بینیم ولی شما خب شیرینی هاش رو هم می چشی، نوش جونت
همیشه می خونمت اما خاموش، نظر دادن خیلی مقدمات می خواد ، اسم بنویس، آدرس ،کد تایید ،..... اوه، خیلی سختش کردن :-)
شیرینی هاش بیشتر از سختیهاش هست
ان شالله بهیر تحربه کنی رویا جون
ممنونم که هستی
میبوسمت
سلام گلم..
خدا قوت..
خسته نباشی..
سلام دریاجون
ممنونم گلم
دخمرکتون رو ببوسید:) فسقل چقدم ناز داره:))
قربونت مرضیه جان
تازه اگر خودشو ببینی که چه نازه و چطور ناز میکنه موقع لبخندهاش
بفرمایید
بفرمایید
لااقل از ماهک بنویس دل تنگشیم
وای خیلی دلم میخواد بنویسم